این سایت برای افزایش سطح علمی و اطلاعات عمومی افراد ساخته شده است

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

بیوگرافی دیوید بکهام

زندگینامه: دیوید بکهام (1975 -)

ورزش > فوتبال - همشهری آنلاین:

دیوید رابرت جوزف بکهام (David Robert Joseph Beckham) در سال 1975 در لندن پایتخت انگلستان به دنیا آمد.

ادوارد آلن بکهام، پدر و ساندرا جورجینا مادر دیوید بکهام هستند. همسر او ویکتوریا آدامز یک هنرمند انگلیسی است. او چهار فرزند به نام‌های بروکلین، رومیو، کروز و هارپر دارد.

دیوید بکهام فوتبال حرفه‌ای خود را از جوانان منچستریونایتد آغاز کرد و چند ماه پس از حضور در تیم جوانان منچستریونایتد وی برای بازی در جام اتحادیه انگلیس به تیم بزرگسالان دعوت شده بود.

هر چند در اولین حضورش در تیم بزرگسالان منچستر یوناتید نیمکت نشین بود ولی دو سال و نیم بعد به همراه تیم بزرگسالان برای نخستین‌بار حضور در لیگ برتر را تجربه کرد. فصل ۹۶/۱۹۹۵ اولین حضور بکهام در لیگ برتر بود.

سرانجام دیوید بکهام دوم آوریل ۱۹۹۵ اولین بازی‌اش را در لیگ برتر مقابل لیدز یونایتد تجربه کرد و در واقع فصل ۹۶- ۹۵ آغازی بود بر درخشش این بازیکن در فوتبال انگلیس.

بکهام ابتدا در پست هافبک راست مشغول به بازی شد که سابق بر آن پست آندری کانچلسکیس در منچستر محسوب می‌شد و گلهای زیبای خود را از همین جا آغاز کرد. مخصوصاً گل به یادماندنی‌اش در مرحله نیمه نهایی جام حذفی باشگاه‌های انگلیس در مقابل چلسی و این فصل با قهرمانی در دو جام برای شیاطین سرخ به پایان رسید.

فصل ۹۷-۱۹۹۶ دومین فصل حضور وی در لیگ برتر بود. او مشهورترین گل خود را در این فصل و در مقابل تیم ویمبلدون به ثمر رساند و با ضربه‌ای زیبا از وسط زمین دروازه ویمبلدون را در سل هارست پارک باز کرد.

بکهام نخستین حضورش در تیم ملی انگلیس را در اول سپتامبر ۱۹۹۶ تجربه کرد و به همراه این تیم به مصاف مولداوی در کیشنف رفت. پیش از آن دیدار، بکهام سابقه بازی در تیم ملی زیر ۲۱ سال انگلیس را در کارنامه خود داشت.

بکهام سال ۱۹۹۷ به همراه منچستر به عنوان قهرمانی لیگ برتر انگلیس دست یافت و به عنوان بازیکن برتر انگلیس در این سال برگزیده شد.

وی در نخستین بازی فصل ۹۹-۱۹۹۸ منچستر یوناتید برابر لسترسیتی باز هم منجی شیاطین سرخ شد و با گلی زیبا از روی یک ضربه کاشته منچستر را از شکست نجات داد.

سال ۱۹۹۹ برای بکهام سالی پر از افتخار بود. قهرمانی در لیگ برتر انگلیس، قهرمانی در جام حذفی و سرانجام قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا کلکسیون افتخارات این بازیکن را کامل کرد. بروکلین فرزند اول دیوید بکهام نیز سال ۱۹۹۹ چشم به جهان گشود و بکهام در این سال طعم پدر شدن را چشید.

  • رئال مادرید:

بارسلونا اولین باشگاهی بود که رسماً درخواست خود را مبنی بر تمایلش جهت جذب دیوید بکهام تقدیم منچستر یوناتید کرد اما در این بین تنها یک تیم بود که توانست گوی سبقت را برای جذب این ستاره انگلیسی برباید.دیوید بکهام

در ژوئن سال ۲۰۰۳ دیوید بکهام با عقد یک قرار داد چهار ساله به تیم رئال مادرید قهرمان باشگاه‌های اسپانیا پیوست.

منچستر در ابتدای قراردادش با رئال مبلغ ۱۷/۵ میلیون پوند بابت فروش بکهام دریافت کرد که این مبلغ با توجه به حضور بکهام در رقابتهای لیگ قهرمانان و نمایش او در رئال تا ۲۵ میلیون پوند قابل افزایش بود.

سرانجام بکهام راهی رئال مادرید شد و جدایی او از منچستر یوناتید خلاء بزرگی در خط میانی این تیم بوجود آورد.

سرخپوشان اولترافورد با از دست دادن کاپیتان تیم ملی انگلیس شاید توجه بسیاری از رسانه‌ها و محافل ورزشی را که معطوف به بکهام بود از دست دادند. بکهام طی سال‌های حضورش در منچستر در ۳۹۷ بازی که برای این تیم انجام داد ۸۶ گل به ثمر رساند.

شروع کار بکهام در رئال با انتقادات زیادی همراه بود. بسیاری معتقد بودند که او نمی‌تواند در تیم رئال شرایط آرمانی خود را باز یابد و همانند گذشته بازیهای خوبی از خود ارائه دهد.

اما این هافبک ارزشمند پاسخ هواداران را به گونه‌ای دیگر داد و در سه بازی مختلفی که برای رئال به میدان رفت دو بار گلزنی کرد.
هر چند پس از آن ادعایی بر ارتباط نا مشروع بکهام علاوه بر زندگی خصوصی بر فوتبال او تاثیر زیادی گذاشت فصلی که بکهام به همراه رئال بدون کسب هیچ عنوانی پشت سر گذاشت.

  • لس آنجلس گالکسی:

دیوید پس از آمدن فابیو کاپلو به رئال به یک نیمکت نشین تبدیل شد، البته بعدها فابیو کاپلو اذعان کرد که دلیل این نیمکت نشینی‌ها کالدرون مدیر وقت باشگاه رئال مادرید بوده‌است.

فصل ۲۰۰۶-۰۷ رئال مادرید به شدت برای قهرمانی می‌جنگید ولی نتایج مطلوبی را کسب نمی‌کرد، در این حال بود که کاپلو با بازی دادن به بکهام و تاثیر بسزای بکهام در بازی‌ها توانست در نهایت به قهرمانی در لالیگا دست یابد.

در عین حال بکهام که از این نیمکت نشینی‌ها و بخصوص عدم تمایل باشگاه برای تمدید قرارداد با وی راضی نبود تصمیم جالبی گرفت و او با قرادادی ۵ساله ورقم ۲۵۰ میلیون دلار به تیم گالکسی لس آنجلس پیوست. این قرارداد ۶ماه زودتر از پایان فصل بسته شد ولی بکهام تا آخر فصل در رئال توپ می‌زد.

  • آ.ث.میلان:

نیم‌فصل دوم سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ را با توجه به تعطیلات لیگ آمریکا، بصورت قرضی در تیم آث میلان سپری کرد. شماره‌ بکهام ۳۲ بود.

دیوید بکهام

او موفق شد با پیراهن میلان ۲ گل به‌ثمر برساند.

  • پاریس سن ژرمن:

بکهام در اواخر ژانویه ۲۰۱۳ در تمرینات آرسنال شرکت کرد ولی آرسن ونگر مربی این تیم به جذب او علاقه‌ای نشان نداد.

در نهایت باشگاه پاریس سن ژرمن با عقد قراردادی ۵ ماه وی را جذب کرد.

وی پس از عقد این قرارداد اعلام کرد که تمامی مبلغ این قرارداد را به یک بنیاد خیریه کودکان اهدا می‌کند. شماره بکهام باز هم 32 است.

  • سابقه ملی:

دیوید بکهام یکی از بهترین‌های دنیادر زدن ضربات ازاد محسوب می‌شود و از پاسهای فوق العاده‌ای نیز برخوردار است. او در سال ۱۹۹۹در جام قهرمانان اروپا با تیم منچستر یونایتد مقابل بایرن مونیخ به قهرمانی رسید در این بازی که با نتیجه ۲بر۱ به پایان رسید او دو پاس گل داد و بهترین بازیکن میدان بود.

گلن هادل سرمربی وقت تیم ملی انگلیس بکهام را برای حضور در رقابتهای جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه دعوت کرد. او در دو بازی نخست انگلیس نیمکت نشین بود.

اما در سومین بازی تیم ملی انگلیس مقابل کلمبیا به میدان رفت و گلی زیبا روی یک ضربه آزاد در این دیدار به ثمر رساند و دیوید بکهام اولین گل ملی خود را برای انگلیس در همین بازی به ثمر رساند.

در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و دیدار انگلیس و آرژانتین درگیری بکهام با دیگوسیمونه منجر به اخراج این بازیکن شد و شاید همین امر نقشه زیادی در شکست تیم ملی انگلیس در این بازی حیثیتی داشت.

دیوید بکهام

اما بکهام همچنان به پیشرفت ادامه داد و درخشش او در سال ۱۹۹۹ وی را در کنار ریوالدو کاندیدای دریافت عنوان بهترین بازیکن اروپا وجهان کرد.

در نوامبر سال ۲۰۰۰ پیتر تیلور سرمربی وقت تیم ملی انگلیس بازوبند کاپیتانی را برای اولین بار در بازی دوستانه انگلیس مقابل ایتالیا بر بازوی دیوید بکهام بست.

پس از بازنشستگی آلن شیرر و به دنبال او تونی آدامز حالا نوبت به دیوید رسیده بود تا در داخل زمین هدایت بازیکنان تیم ملی انگلیس را بر عهده بگیرید.

اسون گوران اریکسون نیز در اولین حضورش به عنوان سرمربی جدید تیم ملی انگلیس در یک بازی دوستانه در استادیوم ویلا پارک به مصاف اسپانیا رفت و سه بر صفر حریف خود را مغلوب کرد.

بکهام در رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ عنوان کاپیتانی خود را در تیم ملی انگلیس حفظ کرد در اه مارس سال ۲۰۰۱ انگلیس در آنفیلد میزبان فنلاند بود و با گل بکهام بود که منجر به پیروزی ۲ بر ۱ انگلیسی‌ها برابر فنلاند شد.

کاپیتان تیم ملی انگلیس در بازیهای مقدماتی یورو ۲۰۰۴ هم برای تیم کشورش درخشید و در چهار بازی نخست تیم ملی انگلیس در مرحله مقدماتی رقابتهای یورو ۲۰۰۴ گلزنی کرد.

اما بکهام در دیدار جنجالی انگلیس مقابل ترکیه از بازی اخراج شد و به دنبال آن بازی ماه ژوئن مقابل تیم اسلواکی را از دست داد. در پایان آن فصل تمام توجه مطبوعات معطوف به آینده بکهام بود. بازیکنی که مورد توجه رم، میلان، رئال مادرید و بارسلونا قرار گرفته بود و همه این تیم‌ها خواهان جذب او بودند.

در تابستان سال ۲۰۰۴ بکهام بازیهای بسیار ضعیفی را در رقابتهایی یورو۲۰۰۴ از خود به نمایش گذاشت و با از دست دادن دو پنالتی حساس موجبات حذف تیم ملی انگلستان را از گردونه این رقابتها فراهم کرد.

دیوید بکهام در سال ۲۰۰۶ در جام جهانی المان به همراه تیم انگلستان به مقامی دست نیافت وپس از اتمام جام جهانی و تعویض مربی انگلستان دیگر در تیم انگلستان بازی نمی‌کند.

تیم ملی انگلستان با مربیگری استیو مک لارن از صعود به مرحله نهائی یورو ۲۰۰۸ باز ماند تا استیو مک لارن جای خود را به فابیو کاپلو دهد.

کاپلو با دعوت دوباره از بکهام بازوبند کاپیتانی را مجدداً به وی داد و در بازی دوستانه مقابل آمریکا طی مراسمی از بکهام بابت صدمین بازی ملی تجلیل شد. و او برای بارچهارم صاحب فرزندی دختر خواهد شد.

دیوید بکام می سال 2013 در صفحه فیس‌بوک خود با وجود دریافت پیشنهاد تمدید قرارداد با باشگاه پاری سن ژرمن به مدت یک سال دیگر تصمیم گرفت از دنیای فوتبال خداحافظی کند و به 20 سال حضور خود در مستطیل سبز پایان دهد.

عناوین و افتخارات ورزشی:

  • بازیکن جوان سال (1997).

  • بازی در تیم منتخب ستارگان جهان (1998).

  • کاندید بهترین بازیکن سال جهان (1999).

  • بهترین بازیکن سال اروپا (1999).

  • کاندید بهترین بازیکن سال اروپا و جهان (2001).

  • بازیکن سال جهان از نگاه بی بی سی (2001).

فتخارات باشگاهی:

منچستر یونایتد:

  • قهرمانی لیگ برتر: ۹۶-۱۹۹۵ ، ۹۷-۱۹۹۶ ، ۹۹-۱۹۹۸ ، ۰۰-۱۹۹۹ ، ۰۱-۲۰۰۰ ، ۰۳-۲۰۰۲.

  • قهرمانی جام اتحادیه: ۱۹۹۶ ، ۱۹۹۹.

  • قهرمانی جام باشگاه‌های اروپا : ۹۹-۱۹۹۸.

  • قهرمانی سوپر جام اروپا : ۱۹۹۹.

  • قهرمانی جام بین قاره‌ای : ۱۹۹۹.

  • قهرمانی جام حذفی انگلستان : ۱۹۹۳ ، ۱۹۹۴ ، ۱۹۹۶ ، ۱۹۹۷.

  • قهرمانی با تیم جوانان : ۱۹۹۲.

رئال مادرید:

  • قهرمانی لیگ برتر : ۰۷-۲۰۰۶

  • قهرمانی جام حذفی اسپانیا : ۲۰۰۳

۲۵ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد
شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ب.ظ پارسا فرخ زاد
دانستنیهای 9

دانستنیهای 9

۱

- هر انسان بطور میانگین ۵ میلیون بار در سال عمل دم و بازدم انجام میدهد!

۲ - شما با ۳۰۰ استحوان بدنیا می آیید اما با ۲۰۶ استخوان خواهید مرد!

۳ - یک مداد به طور میانگین میتواند خطی به طول ۵۲٫۵ کیلومتر رسم کند.

۴ – مقدار کالری که بدن شما برای خوردن یک کرفس مصرف میکند بیش از میزان کالری موجود در آن کرفس است!

۵ - جمعیت کره زمین تا سال ۲۰۸۰ میلادی به ۱۵ میلیارد نفر خواهد رسید.

جمعیت زمین

جمعیت زمین

6 - اگر کلر خوراکی را از نوشابه های کوکاکولا حذف کنیم رنگ آن سبز خواهد شد!

۷ - فیل تنها پستانداریست که نمیتواند بپرد!

۸ - استخوان ران انسان قدرت مقاومتی بالاتر از بتن دارد!

۹ - سوسک ها با وجود سر بریده شده از بدن هم میتوانند چند هفته زنده بمانند!

۱۰ - عطسه با چشم باز غیر ممکن است! امتحان کنید!

۱۱ - پروانه ها قادرند ۴۵۰۰ کیلومتر مسافت را بپیمایند!

۱۲ - کرم ابریشم در مدت ۵۶ روز ۸۶ هزار برابر وزن خود غذا میخورد!

۱۳ - زرافه ها تنها ۲۰ دقیقه در روز میخوابند!

زرافه ها

زرافه ها

14 - یک کلنی ۵۰۰ تایی از خفاش ها قادرند ۲۵۰ هزار حشره را در عرض یک ساعت بخورند!

۱۵ - بطور میانگین یکسال و نیم از عمر هر امریکایی به تماشای تبلیغات بازرگانی میگذرد!

۱۶ - هیچ میوه ی آبی رنگی وجود ندارد!

۱۷ - طولانی ترین پرواز ثبت شده ی یک مرغ ۱۳ ثانیه است!

۱۸ - حاصلضرب ۱۱۱,۱۱۱,۱۱۱ در ۱۱۱,۱۱۱,۱۱۱ مساویست با ۱۲,۳۴۵,۶۷۸,۹۸۷,۶۵۴,۳۲۱

۱۹ - ۱۱ درصد مردم جهان چپ دستند!

۲۰ - طول یال های هواپیمای بویینگ ۷۴۷ طولانی تر از مسافتی است که برادران رایت در اولین پروازشان پیمودند!

بویینگ 747

بویینگ ۷۴۷

21 - صدای اردک ها تنها صدایی است که اکو ندارد!

۲۲ -  نور خورشید ۸ دقیقه و ۱۷ ثانیه طول میکشد تا به زمین برسد!

۲۳ - ده درصد جمعیت کل تاریخ اکنون زنده هستند!

۲۴ - هر ساله یک میلیون زمین لرزه رخ میدهد!

۲۵ - در هر ثانیه ۱۰۰ رعد و برق به زمین اصابت میکند.

۲۶ - در اکتبر ۱۹۹۹ یک تکه یخ به وسعت شهر لندن از قطب جنوب جدا شد.

۲۷ - شتاب یک کک هنگام پرش ۲۰ برابر یک شاتل فضایی است!

۲۸ - میزان ویتامین سی موجود در آلوی استرالیایی ۱۰۰ برابر یک پرتقال است.

۲۹ - یک زنبور عسل برای تولید نیم کیلو عسل باید به ۲ میلیون گل سر بزند!

۳۰ - بدون وجود لایه ی مخاطی , معده شما قادر است خودش را در خودش حل کند!

۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۲۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

مقاله ای درباره شنا

شنا

شِنا، مهارت یا ورزش شناور ماندن و حرکت، درون آب است. در واقع شنا کردن به معنی حرکت انسان، حیوانات و یا هر مخلوقی بدون هر گونه کمک خارجی درون آب می‌باشد. آموختن شنا، علاوه بر تقویت جسم، در مواقع اضطراری و افتادن ناگهانی درون آب، زندگی انسان را نجات خواهد داد.بسیاری از حیوانات، هنگام تولد و به طور غریزی، قادر به شنا کردن هستند ؛اما انسان باید شنا کردن را یاد بگیرد.

 

یادگیرندگان شنا، تمرین‌های خود را اغلب در استخرهای کم عمق و کناره دریاها شروع می‌کنند. آنها ابتدا شناور ماندن روی آب و سپس حرکت‌های پا را می‌آموزند و در پایان حرکت‌های دست را نیز یاد خواهند گرفت.برای‌ شنا کردن‌ آسان‌ و روان، شناگران‌ در مفاصل‌ اصلیشان، به‌ انعطاف‌پذیری‌ مطلوبی‌ نیاز دارند.

شناگران تازه کار باید چگونگی حرکت‌های هماهنگ دست با نفس کشیدن را تمرین کنند. شناگران، معمولاً یک یا چند شنا می‌آموزند.

تاریخچه

تاریخچه شنا در جهان

شواهد باستان شناسی نشان می‌دهند که قدمت شنا و شنا کردن به ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد در تمدن مصر و بعد از آن در تمدن‌های آشور و یونان و روم باستان باز می‌گردد. آنچه از گذشته آموزش شنا می‌دانیم بر اساس یافته‌هایی است که از «حروف تصویری» هیروگلیف مصریان به دست آورده‌ایم. یونانی‌های باستان و رومی‌ها شنا را جزو برنامه‌های مهم آموزش نظامی خود قرار داده بودند، و مانند الفبا یکی از مواد درسی در آموزش مردان بوده‌است. شنا در شرق به قرن اول قبل از میلاد باز می‌گردد. ژاپن جایی است که شواهد و مدارکی از مسابقات شنا در آن وجود دارد. در قرن هفدهم به دستور رسمی حکومتی شنا به صورت اجباری در مدارس تدریس می‌شد.

مسابقات سازمان یافته شنا در قرن ۱۹ میلادی قبل از ورود ژاپن به دنیای غرب شکل گرفت. از قرار معلوم مردم ساحل نشین اقیانوس آرام، به کودکان هنگامی که به راه می‌افتادند یا حتی پیش تر شنا می‌آموختند. نشانه‌هایی از مسابقات گاه و بی گاه میان مردم یونان باستان وجود دارد و همچنین یکی از بوکسورهای معروف یونان شنا را به عنوان تمرین در برنامه ورزشی خود گنجانیده بود. رومی‌ها اولین استخرهای شنا را بنا کردند و گفته می‌شود که در سدهٔ یکم پیش از میلاد گایوس ماسناس[۱] رایزن سیاسی سزار آگوست رومی، نخستین استخر آب گرم را ساخت.

برخی عدم تمایل اروپائیان به شنا را در سده‌های میانه ترس از گسترش و سرایت عفونت و بیماری‌های مسری می‌دانند از طرفی شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد در سواحل بریتانیای کبیر در اواخر قرن ۱۷ میلادی از شنا در آب به عنوان وسیله‌ای برای درمان استفاده می‌شود. البته تا پیش از قرن نوزدهم شنا به عنوان تفریح و ورزش در میان مردم جایگاهی پیدا نکرد. زمانی که نخستین سازمان شنا در سال ۱۸۳۷ تأسیس شد در پایتخت بریتانیا یعنی لندن، ۶ استخر سر پوشیده وجود داشت که مجهز به تخته شیرجه بودند. در سال ۱۸۴۶ اولین مسابقه شنا در مسافت ۴۴۰ یارد در استرالیا بر پا شد که بعد از آن هر ساله نیز به اجرا در آمد. باشگاه شنای «متروپولیتین»[۲] لندن در سال ۱۸۶۹ تأسیس شد که بعدها به انجمن شنای غیر حرفه‌ای تغییر نام پیدا کردکه در واقع هیئت رئیسه شنای غیر حرفه‌ای بریتانیا بود. فدراسیون‌های ملی شنا در چندین کشور اروپایی در سال ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۹ شکل گرفتند.

تاریخچه شنا در ایران

تاریخچه شنا به عنوان یک ورزش، در ایران، بسیار کوتاه است و به طور کلی هم این رشته از ورزش به نسبت دیگر رشته‌ها در کشور ایران چندان پیشرفتی حاصل نکرده‌است. در حالی که به جهت موقعیت جغرافیایی ایران که در شمال و جنوب کشور به دریا متصل است و هم به جهت تأکیدات مذهبی، می‌بایستی این ورزش را مورد توجه قرار می‌دادند.

در قدیم، مکان‌هایی شبیه استخر سرپوشیده در حمام‌ها می‌ساختند، به نام چال حوض.این چال حوض‌ها، که حداکثر از ۱۰ متر تجاوز نمی‌کرد، برای شنا کردن و آب بازی بود. در اطراف چال حوض‌ها، سکوهایی به ارتفاع ۲ یا ۳ متر وجود داشت که از بالای آن به درون آب می‌پریدند و عملیاتی مانند پشتک و وارو انجام می‌دادند. روشنایی چال حوض‌ها از سوراخ کوچکی که در سقف بود، تأمین می‌شد. در این گونه آبگیرهای غیر بهداشتی، هیچ گونه مقرراتی وجود نداشت و هر کس می‌توانست قبل از استحمام یا پس از آن وارد چال حوض شود و به آب بازی و شنا که به معنای واقعی هم شنا نبود بپردازد. تا سال ۱۳۱۴ در سراسر ایران حتی یک استخر شنا هم نبود و فقط در اردوگاه نظامی اقدسیه تهران یک استخر برای آموزش شنا به دانشجویان دانشکده افسری ساخته بودند. در سال ۱۳۱۴، استخر دیگری در باغ فردوس شمیران احداث شد که به وزارت فرهنگ تعلق داشت. نخستین استخری که برای استفاده ورزشکاران و تعلیم اصول جدید شنا به آنها به وجود آمد، در سال ۱۳۱۴در منظریه تهران بود که یک مربی ورزش خارجی به نام «گیبسون» بر آن نظارت می‌کرد. پایه‌های ورزش شنای نوین در ایران از همان استخر منظریه گذاشته شد.

تاریخچه شنا در کشورهای دیگر

مصر

مصریان‌ قدیم‌ که‌ اساساً‌ مردم‌ کوشا و فعالی‌ بوده‌اند و به‌ فعالیتهای‌ گوناگون‌ بدنی‌ می‌پرداختند، شنا از جمله‌ ورزشهای‌ بسیار متداول‌ نزد آنان‌ بوده‌ و مرد و زن‌ بدان‌ علاقه‌ فراوانی‌ داشتند.

میان‌رودان

در میان‌رودان که‌ در تاریخ‌ کهن، اهمیتی‌ همپایه‌ مصر دارد، شنا به‌ عنوان‌ هنری‌ جنگی‌ تلقی‌ می‌گردید و برخی‌ از شناگران‌ نظامی‌ به‌ پوستهای‌ پر از باد مجهز می‌شدند تا جریان‌ آب‌ را بهتر تحمل‌ کنند.این ورزش در ایران نیز از دوران باستان دارای طرفداران زیادی بوده‌است

اسپارت‌ها

اسپارتها که‌ ژیمناستیک‌ را پایه‌ و اساس‌ فعالیتهای‌ ورزشی‌ کودکان‌ می‌دانستند، از آموزش‌ دو و شنا و…. نیز غافل‌ نبوده‌اند. اسپارتها را نخستین‌ پایه‌گذاران‌ شیوه‌های‌ تربیت‌ بدنی‌ در نظام‌ آموزشی‌ به‌ شمار می‌آورند و دیگر کشورهای‌ گیتی‌ شیوه‌های‌ مذکور را از آنان‌ تقلید و اقتباس‌ کرده‌اند.

روم قدیم

تمرینهای‌ ورزشی‌ رومیان‌ قدیم‌ را اسب‌ سواری، تیراندازی، پرتاب‌ نیزه‌ و شنا در رودخانه‌های‌ تند و سیلابی‌ تشکیل‌ می‌داده‌است. همچنین‌ دو، شنا، شکار، توپ‌بازی، ماهیگیری، و قایقرانی‌ ورزشهای‌ مورد علاقه‌ مردم‌ روم‌ جدید بوده‌ است.

رشد شنا از قرن نوزدهم

با شروع‌ قرن‌ نوزدهم‌ رشد کمی‌ و کیفی‌ شنا چشمگیر می‌شود. در سال‌ ۱۸۱۰ لرد بایرون شاعر نامدار بریتانیا تنگه‌ داردانل را با شنا می‌پیماید. اولین‌ مدرسه‌ای‌ که‌ در سال ۱۸۱۰ شنا را در برنامه‌ خودگنجاند، مدرسه‌ (فورتا) در آلمان‌ بوده‌ است‌ و به‌ تدریج‌ سایر مدارس‌ از این‌ برنامه‌ استقبال‌ کرده‌اند. (گوتس‌ موتس) در مورد توسعه‌ ورزش‌ شنا در مدارس‌ نقش‌ اساسی‌ داشته‌ و این‌ نقل‌ از اوست‌ که‌ (ورزش‌ شنا باید قسمت‌ اصلی‌ تعلیم‌ و تربیت‌ باشد) وی‌ به‌ کمک‌ طناب، کمربند و قلاب، مبتدیان‌ را در آب‌ تعلیم‌ می‌داد.

سال ۱۸۷۵ شناگر امریکایی‌ (ماتیووب) دریای‌ مانش‌ را به‌ وسیله‌ شنای‌ قورباغه‌ در مدت ۲۲ ساعت‌ طی‌ کرد و شاهکار او انعکاس‌ بزرگی داشت.

در سال ۱۸۷۸ شنای‌ (تروجن) ابداع‌ شد که‌ نام‌ نخستین‌ نمایش دهنده‌ آن (جیمزتروج) بر روی‌ آن‌ نهاده‌ شده‌است. تروجن با مشاهده‌ بومیان‌ امریکای‌ جنوبی، استراحت‌ هر دو دست‌ را به طور متناوب‌ در خارج‌ از آب‌ قرار داد. وی‌ در همین‌ دوره‌ این‌ شنای‌ کرال‌ را با یک‌ ضربه‌ پای‌ قورباغه‌ ترکیب‌ کرد. پیشرفت‌ بعدی، اجرای‌ دو ضربه‌ پا در یک‌ دور بود یعنی‌ دو ضربه‌ پا در هر حرکت‌ دست‌ که‌ موجب‌ کوتاهتر و سریعتر شدن‌ حرکات‌ دست‌ شد. در آخر ضربه‌ پای‌ شنای‌ قورباغه‌ با ضربه‌ عمودی‌ جایگزین‌ و شنای‌ کرال‌ سینه‌ متولد شد. ابداع‌ کننده‌ این‌ سبک‌ شناگر استرالیایی‌ (ریچارد کاویل) در آستانه‌ قرن‌ بیستم‌ بوده‌ است. ضربه‌ پا در شنای‌ کاویل‌ به‌ (ضربه‌ کرال‌ استرالیایی) معروف‌ و آن‌ عبارت‌اند از ۴ ضربه‌ پا در هر حرکت‌ دست‌ می‌شد.

در سال‌۱۹۰۶ هم وطن‌ او (سیسیل‌ هالی) این‌ حرکت‌ را به‌ اروپا برد. در همین‌ زمان‌ کرال‌ در امریکا نیز پیشرفت‌ کرد و بالاخره‌ شیوه‌ امریکایی ۶ ضربه‌ پا، جهان‌ را فتح‌ کرد.

نخستین‌ رقابتهای‌ بین‌المللی‌ به‌ نام‌ (قهرمانی‌۱۰۰ یارد جهان) در سال ۱۸۵۸ در استرالیا برگزار شد. بعد از آن‌ طرح‌ برگزاری‌ مسابقات‌ شنا در کشورهای‌ مختلف‌ توسعه‌ یافت‌ و در نیمه‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌ این‌ مسابقات‌ شروع‌ شده‌است.

    * سال ۱۸۶۹ اولین‌ دوره‌ مسابقات‌ شنای‌ قهرمانی‌ انگلستان‌

    * سال ۱۸۷۷ اولین‌ دوره‌ مسابقات‌ شنای‌ قهرمانی‌ امریکا

    * سال‌ ۱۸۹۹اولین‌ دوره‌ مسابقات‌ شنای‌ قهرمانی‌ فرانسه‌

    * سال ۱۸۹۶ اولین‌ دوره‌ مسابقات‌ شنا در بازیهای‌ المپیک‌ (دوران‌ جدید)

برنامه‌ مسابقات‌ شنای‌ مردان‌ در المپیک‌ شامل‌ رقابتهای‌ کرال‌ سینه، کرال‌ پشت‌ و شنای قورباغه‌ می‌شد که‌ تقریباً‌ در سال ۱۹۰۸ جنبه‌ استاندارد پیدا کرد و تا سال ۱۹۵۲ بدون‌ تغییر باقی‌ می‌ماند. برای‌ اولین‌ بار در المپیک ۱۹۰۸ لندن‌ مسابقه‌های‌ شنا در استخرهایی‌ انجام‌ گرفت‌ که‌ طول‌ آن ۱۰۰ متر بوده‌ است. در مسابقات‌ المپیک ۱۹۵۶ ملبورن‌ مشکل‌ جدیدی‌ بروز کرد. در این‌ مسابقات‌ (ماسارو یوروکاوا) قهرمان‌ المپیک‌ و همچنین‌ تعداد دیگری‌ از شناگران‌ بیشتر مسیر خود را در زیر آب‌ طی‌ کردند. این‌ مساله‌ باعث‌ شد تا قانون‌ جدیدی‌ از سوی‌ کنگره‌ فینا وضع‌ شود و شنای‌ زیر آبی‌ حذف‌ گردید، بدین‌ ترتیب‌ که‌ پس‌ از شیرجه‌ و یا برگشت‌، با هر ضربه‌ پا سر شناگر باید سطح‌ آب‌ را بشکافد.

افزایش‌ بحث و جدل‌ در مورد قوانین‌ شنا به‌ خصوص‌ شنای‌ قورباغه‌ سبب‌ پدید آمدن‌ کمیته‌ فنی‌ شنا در فینا در سال ۱۹۵۴ شد. استفاده‌ از وسایل‌ زمان‌ سنجش‌ الکترونیکی‌ و رایانه ای کردن‌ اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ شنا و نیز استفاده‌ از دستگاههای‌ تلویزیونی‌ مدار بسته‌ برای‌ رده‌بندی‌ شناگران‌ در پایان‌ شناها از سال ۱۹۶۴ و از بازیهای‌ المپیک‌ توکیو آغاز شده‌ است.

در خصوص‌ پیشینه‌ استارت‌ و برگشت‌ گفتنی‌ است‌ که‌ استارت‌ در ابتدا در آب‌ انجام‌ می‌شد، بدین‌صورت‌ که‌ شناگران‌ در آب‌ می‌ایستادند و یا دراز می‌کشیدند، این‌ شیوه‌ تا زمان‌ ساخت‌ سکوهایی‌ که‌ شیرجه‌ به‌ درون‌ آب‌ را ممکن‌ گردانید، ادامه‌ یافت.

نخبگان‌ تاریخ‌ شنا

اولین‌ شناگر مردی‌ که‌ شنای ۱۰۰ متر کرال‌ سینه‌ را زیر یک‌ دقیقه‌ شنا کرد، جانی‌ ویسمولر آمریکایی‌ بود. وی‌ این‌ مسافت‌ را در۵۸ ثانیه‌ و۶ دهم‌ ثانیه‌ در سال‌۱۹۲۲ شنا کرد. اولین‌ زنی‌ که‌ این‌ مسافت‌ را زیر یک‌ دقیقه‌ شنا کرد داون‌ فریزر است. او در سال ۱۹۶۲، ۱۰۰ متر کرال‌ سینه‌ را در ۵۹ ثانیه‌ و ۹ دهم‌ ثانیه‌ پیمود.

موفقترین‌ قهرمان‌ مرد المپیک‌ تمامی‌ ادوار شنا (مایکل فلپس) آمریکایی‌ است. این‌ شناگر در المپیک ۲۰۰۸ پکن‌ صاحب ۸ مدال‌ طلا شد. در میان‌ زنان‌ (کریستین‌ اتو) با کسب ۶ مدال‌ طلا در المپیک ۱۹۸۸ سئول، ۴ مدال‌ طلا در رشته‌های‌ انفرادی‌ و ۲ مدال‌ طلا در مسابقات‌ تیمی، پرافتخارترین‌ زن‌ شناگر می‌باشد.

تاریخ‌ فدراسیون‌ بین‌المللی‌ شنا

فدراسیون‌ بین‌المللی‌ شنا (FINA) در سال ۱۹۰۸ نه‌ بر اثر یک‌ حادثه‌ بلکه‌ از روی‌ قصد و نیت‌ بنیان‌ نهاده‌ شد. جورج‌ دبلیو هرن دبیر موسس‌ این‌ فدراسیون، ایجاد این‌ نهاد بین‌المللی‌ را نتیجه‌ افزایش‌ تماسهای بین‌المللی‌ در ورزش‌ و مخصوصاً‌ به‌ تأ‌سّی‌ از بازیهای‌ المپیک‌ آن‌ روز ذکر می‌کند. طرز برگزاری‌ مسابقات‌ باعث‌ بالا گرفتن‌ مخالفتهایی‌ شد که‌ نتیجه‌ آن‌ برگزاری‌ کنفرانس‌ بین‌المللی‌ لندن‌ در تاریخ ۱۹ ژوئیه ۱۹۰۸ است. ثمره‌ و میوه‌ این‌ کنفرانس‌ تاسیس‌ فینا بود.

با شروع‌ جنگ‌ جهانی‌ اول، ادامه‌ پیشرفت‌ سازمان‌ جوان‌ فینا حداقل‌ به‌ مدت ۴ سال‌ متوقف‌ شد و حتی‌ پس‌ از جنگ‌ به‌ علت‌ سردی‌ بین‌ کشورها و روابط‌ ورزشی‌ عملاً‌ ادامه‌ کار فینا میسر نشد و این‌ امر تا سال‌۱۹۲۵ به‌ درازا کشید. با پشت‌ سرگذاشته‌ شدن‌ این‌ مدت، فدراسیون‌ مجدداً‌ فعال‌ شد. بدین‌ترتیب‌ که‌ هیئت‌ اجرایی‌ فینا مرکب‌ از ۵ عضو تشکیل‌ شد تا بتوانند در فواصل‌ نزدیک‌ به‌ راحتی‌ گرد هم‌ آیند و نیز دفتر فینا برقرار گردید.

در سال ۱۹۲۸ هیئت‌ مدیره‌ بین‌المللی‌ واترپلو و کمیته‌ بین‌المللی‌ شنا نیز پا گرفتند. در کنگره‌ فینا که‌ در همان‌ سال‌ برگزار شد، جورج‌ دبلیو هرن دبیر موسس‌ فینا از سمت‌ خود کناره‌گیری‌ کرد و به‌ عنوان‌ اولین‌ رئیس‌ افتخاری‌ فینا برگزیده‌ شد. با شروع‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ به‌ ناگاه‌ پیشرفت‌ مستمر مجدداً‌ متوقف‌ شد (سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵)، زیرا جنگ‌ مانع‌ از تماسهای‌ بین‌المللی‌ در ورزش‌ گردید. با پایان‌ یافتن‌ جنگ‌ پر مشقت‌ دوم، بیشتر از یک‌ سال‌ طول‌ کشید تا هیئت‌ اجرایی‌ فینا توانستند در ۱۴ ژوئن ۱۹۴۶ در لندن‌ گرد هم‌ جمع‌ شوند. دوره‌ مربوط‌ به‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در سال‌۱۹۵۰ خاتمه‌ یافت‌ و تماسها و ارتباطهای‌ ورزشی‌ روزبه‌روز بیشتر گشت.

در سال ۱۹۵۸، فینا پنجاهمین‌ سالگرد خود را برگزار کرد. در این‌ سال‌ تعداد اعضای‌ فینا به ۷۵ فدراسیون‌ ملی‌ رسیده‌ بود. در سال ۱۹۹۲ اعضای‌ فینا به ۱۳۷ فدراسیون‌ ملی‌ ارتقاء یافت.

مشخصات استخر

استخر، محل خصوصی است برای شنا، شیرجه، و واترپولو که در اندازه‌های مختلف ساخته می‌شود. ولی، استخرهایی که در آنها مسابقات رسمی را برگزار می‌کنند باید دارای مشخصاتی معین باشد. این مشخصات از طرف فدراسیون بین المللی شنای آماتور، که آن را فینا (FINA) می‌خوانند به شرح زیر تعیین شده‌است:

   ۱٫ طول: ۵۰ متر ؛ عرض: حداقل ۲۱ متر

   ۲٫ عمق: حداقل ۸۰/ ۱ متر

   ۳٫ شمار خطوط : ۸ خط (عرض هر خط ۵/ ۲ متر)

در استخرهایی که رکوردگیری می‌کنند، دمای آب باید ۲۲ تا ۲۴ درجه سانتی گراد باشد.

تجهیزات

لباس شنا

لباس مخصوص شنا یک شلوار کوتاه و چسبیده به بدن است که باید وزن آن بسیار کم باشد و آب را در خود نگاه ندارد. طبق مقررات بین المللی، شلوار شنا هنگام مسابقات بین المللی و رکوردگیری، باید از پارچه‌ای به رنگ تیره و به صورت یک تکه باشد. در حال حاضر لباس شناگران را از پوست کوسه ها درست می‌کنند که کل بدن را می‌پوشاند.

کلاه شنا

عینک شنا

آموزش شنا

برای اینکه هنگام تدریس شنا موقعیت خوبی داشته باشید، ضروری است به مراحل سنی توجه داشته باشیم. مربی باید تلاش نماید در صورت امکان کلاس را به وضع ایده آل در آورد. برای رسیدن به این اهداف باید به تعداد شاگردان کلاس شنا توجه کرد. بر طبق اصول ایمنی نباید تعداد افراد کلاس از ۱۵- ۱۰ نفر بیشتر باشد. با در نظر گرفتن این ویژگی است که مربی می‌تواند با یکایک شاگردان کار و تمرین نماید و اشتباهات فردی را اصلاح و ترمیم نماید.

قبل از آموزش انواع چهار گانه شنا (کرال سینه، کرال پشت، قورباغه، پروانه) مقدماتی به شرح زیر نیاز است:

    * غوطه وری

کار آموز شناگر باید بیاموزد که خود را مطمئن و متناسب در آب متعادل کرده و با اراده خود را به زیر آب کشیده و جهات مختلف را تشخیص دهد. او باید زمانی که در آب غوطه وراست چشم‌هایش را باز نگهدارد. در ابتدا کار آموز به محض اینکه سرش را از آب بیرون آورد چشم‌هایش را تند تند دست می‌کشد این عمل نشان دهنده ترس زیاداست. با صبر و حوصله و تحمل زیاد می‌توان این ترس را از کار آموز گرفت. در نتیجه کارآموز باید یاد بگیرد که چشم‌های خود را در مدت طولاتی تری در آب باز نگاهدارد و یا بهتر خود را در آب به حالت غوطه وری در آورد. بدین ترتیب کار آموز شناگر تجربه‌های لازم را برای پیشرفت در مراحل بعدی پیدا خواهد کرد. نکته : در هنگام فرو رفتن ساده در آب سر باید به تدریج زیر آب فرو رود. صورت باید روی آب قرار گیرد و عمل بازدم (نفس را خالی کردن) در زیر آب صورت گیرد.

    * پرش در آب

برای کسب اطمینان بیشتر، پرش در آب نقش مهمی را ایفاء می‌نماید به خصوص اگر این پرش با غوطه وری همراه باشد. پرش در آب اگر با غوطه وری همراه باشد، جسارت کارآموز شناگر را زیاد می‌کند و به او اعتماد به نفس خواهد داد. کارآموز شناگر روی لبهٔاستخر می‌نشیند و داخل آب می‌پرد. بعد با حالت زانو جمع به داخل آب می‌پرد باید به کار آموز شناگر آموزش داد که پس از یک پرش در آب چگونه می‌تواند بدن خود را به حالت غوطه وری در آب در آورد.

    * تنفس

در شنا تنفس یکنواخت و ارادی از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است.تنفس و یا به طور کلی عمل دم و بازدم با ریتم حرکات شنا باید هماهنگ باشد، زیرا در غیر این صورت مانعی در اجرای حرکات شنا به وجودمی آید. پس کارآموز شناگر باید بیاموزد که چطور در آب به طور صحیح تنفس نماید. با توجه به اینکه ورزش شنا احتیاج به استقامت زیاد دارد، بنابراین باید خوب به این امر توجه شود. به کارآموز باید گفت که اگر نفس را در سینه حبس کند و خیلی آرام زانوها را به طرف شکم جمع کند و پاها را آرام از کف استخر جدا سازد، در این صورت حالت شناوری پیدا می‌کند. یعنی به محض اینکه به زیر آب برود بلافاصله کم کم به سطح آب می‌آید و حالت شناور بودن خود را احساس می‌کند و از این کار لذت می‌برد. ناگفته نماندکه مربی چند بار این حرکت را قبل از کار آموز انجام می‌دهد.

    * سرخوردن

پس از اینکه کار آموز شناگر قادر شد خود را بدون استفاده از دست و پا در آب غوطه ور نماید می‌توان سرخوردن را به او آموزش داد. پس از اجرای حرکات مناسب در آب قبل از هر چیز کارآموز شناگر باید بیاموزد که چگونه بدن خود را به حالت افقی روی آب حفظ نماید تا بدین وسیله بدنش را در آب متعادل نگاه دارد. با کسب تجربه کافی، کارآموز شناگر می‌آموزد که پس از یک دم عمیق بدن خود را به حالت متعادل و مناسب در آب حفظ نماید. و از این حالت با گذاشتن پا به دیوار استخر و وارد آوردن فشار توسط پنجه‌های پا به دیوار، کار آموز شناگر در مسیر شنا سر می‌خورد.

پس از تمام شدن هوای درون ششها و یا فرو افتادن پاها از حالت افقی می‌ایستد. به طور معمول بیشتر شناگران موقع بلند شدن و ایستادن از حالت سرخوردن به علت اینکه سر و بالاتنه را بالا می‌آورند در حالی که هنوز پاهایشان زیر بدنشان قرار نگرفته‌است تلوتلو می‌خورند بایدبه آنان گفته شود موقعی که می‌خواهد بایستد وعمل سرخوردن شما تمام شده‌است قبل از خارج کردن سر و بالا تنه از آب اول پاها را به زیر شکم جمع نموده و به کف استخر و پس از اطمینان از اینکه پاهایتان روی زمین است سر را بلند کنید این حرکت را چند بار تکرار کنید.

نکاتی که باید در تمام مدت سرخوردن مورد توجه مربی قرار گیرد عبارتست از :

کارآموز نباید هنگام سرخوردن خودش را روی آب بیندازد.

آرنج‌های دست خم نشود.

در حین شناوری عضلات بدن نباید به طور کامل منقبض شود.

در هنگام سرخوردن، دستها بیشتر از عرض شانه باز نشود.

بدن از دیوارهٔ استخر قبل از اقدام به فشار آوردن به دیوارهٔ استخر توسط پاها جدا نشود.

در تمام طول مدت سرخوردن و شناوری سر از بین دستها خارج نشود.

خم نمودن کامل بالاتنه تا کمر و گذاردن آن در داخل آب موقعی که با هر دو پا می‌خواهید به دیواره فشار وارد کنیم.

هر قدر طول مدت نگه داری نفس بیشتر شود در نتیجه مسافت بیشتری رامی توان طی نمود. لذا بایداز یک نفس عمیق استفاده نمایید (باید توجه داشت که در زمینهٔ نگه داری نفس برای مدت طولانی نباید به شاگرد فشار وارد آورد)

در هنگام سرخوردن نبایستی بدن به زیر آب برود، زیرامقصود اینست که بدن در سطح آب حرکت کند.

.

شنای بچه ها

شنا در نوزادان موجب افزایش هوش، تمرکز حواس، هوشیاری و پیشرفت در روابط اجتماعی آینده آنها می‌شود. شنا هم از نظر حسی و هم از نظر فیزیکی تأثیر مثبت بر روح و روان نوزادان می‌گذارد. نوزادانی که در ماه‌های اولیه زندگی یعنی حدود ۶ تا ۱۰ ماهگی شنا می‌کنند، احساس امنیت و آسایش و آرامش بیشتری دارند. بچه‌ها به علت کم بودن جاذبه آب، آزادی عمل بیشتری بدست می‌آورند. برای آموزش شنا، والدین نیز می‌توانند در کنار آنها شنا کرده و لذت آموزش را درک کنند. به یاد داشته باشید آموزش شنای کودکان باید تحت نظارت مربی‌های مخصوص صورت بگیرد.

در ابتدا کودک خود را با زور و اجبار داخل آب نکنید، بلکه به او فرصت دهید، با آب آشنایی بیشتری پیدا کند. بسیاری از بچه‌ها قبل از آنکه بتوانند راه بروند قادر به شنا کردن هستند. شنا باعث تقویت ماهیچه‌ها و افزایش حجم ریه می‌شود. به علاوه الگوی خواب شبانه کودکانی که شنا می‌کنند، بسیار منظم می‌شود. اولین چیزی که بعد از مدتی شنا می‌توانید در کودک خود مشاهده کنید، اعتماد به نفس و احساس استقلالی است که در او رشد یافته‌است. بچه‌های ۶ تا ۱۰ ماهه، قادر هستند در زیر آب به مدت ۵ دقیقه شنا کنند و نفس خود را نگاهدارند.

همیشه این سوال از طرف والدینی که علاقه مند هستند فرزندشان شنا یاد بگیردعنوان می‌شود، که چه موقع باید آموزش شنا را شروع کرد. زمان مناسب برای آموزش شنا، سن ۷ یا ۸ سالگی می‌باشد. علمای تربیت بدنی و متخصصین آموزش شنا، شش سالگی را برای آموزش انتخاب کرده‌اند. وضع مطلوب اینست که از سنین پایین بچه آموزش را شروع نماید ولی در سنین پایین شنا را به صورت فنی یاد نمیگیرد. زیرا قدرت درک بعضی از حرکات را ندارد و هماهنگی لازم جهت یک مهارت به سختی (هماهنگی دست و پای کرال سینه) انجام می‌پذیرد. شنا برای کودکان زیر سه سال فقط به صورت به اصطلاح شنای سگی است که کودک سر را بیرون از آب نگه داشته و شنا می‌کند.

خطرات شنا

شنا یک ورزش سالم است و در مقایسه با ورزش‌های دیگر خطرات کمتری در پی دارد. با این وجود تعداد کمی خطرات وجود دارد که در زیر می‌آید:

    * غرق شدن و استنشاق آب به دلیل:

          o شرایط ناسازگار آب که باعث آبپوشیدگی یا آب گرفتگی شناگر می‌شودیا استنشاق آب را در پی دارد

          o این که دیگران برای بازی یا عمداً سرمان را به زیر آب فشار دهند

          o خستگی مفرط یا بی هوشی

          o ناتوانی از طریق بیهوشی حاصل از شنا در آب‌های کم عمق (یا بیهوشی غواص که نفس را زیر اب حبس کرده)، حمله قلبی، نارسایی سینوس‌های شریانی یا شنای بیش از حد

    * اثرات مضر زیر آب ماندن

          o غرق شدن ناشی از استنشاق آب شور که حباب‌هایی در ریه‌ها ایجاد می‌کند که تنفس را مشکل می‌کند

          o علایم بیماری و سندرم ناشی از استنشاق آب شور

          o شک دمایی ناشی از پریدن در آب (خیلی سرد یا خیلی گرم) باعث ایست قلبی می‌شود

          o برآمدگی استخوانی در کانال گوش که نتیجه فرو رفتن طولانی مدت آب در کانال گوش است و موسوم به گوش شناگران است

    * قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی

          o کلر گند زدا pH آب را افزایش می‌دهد. مقدار زیاد pH ممکن است باعث سوزش چشم یا پوست شود[۱]

          o استنشاق کلرٍ؛ استنشاق طولانی مدت مقادیر کم کلر موجود درسطح آب ممکن است اثرات مخربی بر ریه‌ها بگذارد به خصوص برای کسانی که آسم دارند. این مشکل ممکن است با استفاده از استخر‌هایی که سیستم تهویه بهتری دارند حل شود. با یک استخر روباز با نتیجه بهتری مواجه می‌شویم.

          o قرار گرفتن طولانی مدت در برابر کلر اثرات مخرب آرایشی دربر دارد. مثلا رنگ مو را تغییر می‌دهد. کلر ساختار مو را خراب می‌کند و آن را مجعد و پیچیده می‌کند. کلر می‌تواند مس را در خود حل کند که این خاصیت باعث می‌شود رنگ مو تغییر کند. مراقبت خوب از استخر می‌تواند مقدار مس موجود در آب را کاهش دهد. تر کردن مو با استفاده از مایعات لغزنده مخصوص قبل از ورود به استخر می‌تواند جذب مس را کاهش دهد.

          o کلر حتی بعد از چند بار شستن معمولاً به صورت بی آب روی پوست باقی می‌ماند. این کلر وقتی دوباره در یک ترکیب آبدار (آبپوشیده) برگردد بدبو می‌شود (وقتی بزاق روی آن ریخته شود یا در طی دوش گرفتن و غیره)

    * عفونت

          o آب بسته به نوع آن محل ایده آلی است برای باکتری‌ها، انگل‌ها، قارچ‌ها و ویروس‌ها

          o عفونت پوست حاصل از شنا یا حمام باعث بیماری ترک خوردن بین انگشتان پا می‌شود. آسان ترین روش برای رفع این مشکل تمیز کردن بین انگشتان پاست. [۲]

          o انگل‌های میکروسکپی مثل کریپتوسپوریدیوم می‌توانند در برابر کلر مقاومت کنند و اگر شناگر آن را ببلعد دچار بیماری‌های اسهالی می‌شود.

          o بیماری‌های گوش، التهاب گوش میانی، التهاب گوش خارجی

          o وقتی تعادل میزان کلر موجود در آب به هم بخورد ممکن است بیماری‌های جدی همچون برونشیت مزمن و آسم به وجود آید

    * فعالیت‌های خود شناگران

          o صدمات ناشی از استعمال مفرط؛ به عنوان مثال شنای پروانه مسابقه‌ای (پروانه سرعت، و نه استقامت) ممکن است باعث مقداری کمر درد شود شامل شکستن استخوان‌های ستون فقرات در موارد نادر و درد شانه‌ها پس از سالهای متمادی تمرین، شنای قورباغه ممکن است باعث درد مچ پا و درد مفاصل ران شود، شنای آزاد و کرال پشت ممکن است باعث ورم زانو شود

          o نفس نفس زدن بیش از حد برای نگه داشتن نفس در زیر آب باعث می‌شود که دی اکسید کربن در خون کم شود و در نتیجه کم شدن متوالی هوشیاری بموجب بیهوشی می‌شود.

    * شرایط نامساعد جوی و وضع نابسامان آب

          o جریان‌ها از جمله موج و رود‌ها می‌تواند خستگی مفرط را به دنبال داشته باشد و شناگران را به دور از ناحیه سالم هدایت کند یا آنها را به زیر آب بکشد

          o باد، موج را زیاد می‌کند و می‌تواند باعث از دست رفتن کنترل شناگر شود

          o کم شدن حرارت بدن در اثر شنا در آب‌های سرد می‌تواند به سرعت باعث خستگی مفرط یا بیهوشی شود

          o شدت آفتاب سوختگی می‌تواند با انعکاس نور به وسیله سطح آب و نپوشیدن لباس مناسب شنا بیشتر شود. ماندن زیاد در آفتاب می‌تواند یکی از علت‌های سرطان پوست باشد.

    * اشیاء موجود در آب

          o پروانه کشتی علت بزرگی برای صدمات است چه در وقت شنا در زیر قایق و نزدیک آن و چه هنگام بالا آمدن از قایق

          o برخورد به شناگران دیگر یا به دیوار استخر یا سنگ یا قایق

          o شیرجه زدن در آب‌هایی که اشیایی با عمق کم در آن هستند مخصوصاً در آب گل آلود

          o پای نهادن روی چیز‌های شکسته همچون شیشه خرده

    * جانوران آبزی

          o نیش زدن کاواکان (کاواکان یا توتیاء البحر نوعی ماهی است که بدن چتر مانندی دارد و بیشتر در سواحل نیو انگلند زندگی می‌کند) و مرجان

          o تیزی‌های موجود در آب که به وسیله جاندارانی چون خارپوست دریایی و صدف دوکپه‌ای راه‌راه[۳] و پوماهی[۴] ایجاد شده‌است.

          o گاز گرفتن کوسه و ماهی‌ها دیگر و مار‌ها و نیشگون گرفتن خرچنگ

          o شک‌های الکتریکی ناشی از شعاع‌های الکتریکی یا ماهی‌های الکتریکی

سازمان‌ها راهنمایی‌هایی درباره سلامت منتشر کرده‌اند که به شناگران برای جلوگیری از این خطرات کمک کند.[۵][۶][۷]

انواع شنا

    * شنای قورباغه

    * شنای پروانه

    * کرال پشت

    * کرال سینه

    * شنای سگی

انواع مسابقات

شنای امدادی

نوعی شنا که چهار نفر به صورت گروهی و به طور امدادی طول مسیر مسابقه را طی می‌کنند.

شنای استقامت

نوعی مسابقه شنا با مسافت‌های طولانی به وسیله انواع شناها که معمولا در آب‌های آزاد صورت می‌پذیرد.

شنای مختلط

نوعی مسابقه شنا که در آن از چهار نوع شنای مختلف کرال سینه، کرال پشت، قورباغه و پروانه استفاده می‌گردد.

شنای آزاد

نوعی مسابقه شنا که شناگر برای طی کردن مسیر مسابقه مجاز است از تمامی شناهای موجود استفاده کند.

تغذیه

در اینجا برخی‌ اطلاعات‌ اساسی‌ درباره‌ تغذیه در جریان‌ مسابقات‌ ارائه‌ می‌شود:

- همواره‌ غذای‌ خیلی‌ کم‌ بهتر است‌ از غذای‌ خیلی‌ زیاد.

-در فاصله‌ زمان ۴۵ دقیقه‌ مانده‌ به‌ یک‌ مسابقه، چیزی‌ نخورید اما آب‌ یا یک‌ آب میوه کوچک‌ بلامانع‌ است.

- به‌ هنگام‌ روز، خوردن‌ موز، ماست، بیسکویت‌ و میوه‌ بلامانع‌ است، اما هرگز ۹۰ دقیقه‌ پیش‌ از یک‌ مسابقه، آنها را نخورید.

- نگذارید بدن‌ شما دچار کم‌آبی‌ شود، لذا آب‌ و آب‌میوه‌ بنوشید.

- در روز مسابقه، از خوردن‌ خشکبار، گوشت، دونات ۲۴ و غذاهای‌ نپخته‌ خودداری‌ ورزید.

- اگر شما جزو شناگرانی‌ نیستید که‌ باید شب‌ در فینال‌ شرکت‌ کنید، یک‌ شام‌ خوب‌ بخورید و از خوردن‌ گوشت‌ و غذاهای‌ با چربی‌ زیاد پرهیز کنید.

پیوستار انرژی‌

درست‌ از زمانی‌ که‌ فعالیت‌ ورزشی‌ شروع‌ می‌شود، سه‌ سیستم‌ انرژی‌ در بازسازی‌ ATPمشارکت‌ می‌کنند. زمانی‌ که‌ شناگر استراحت‌ می‌کند، بیشتر ATP موجود در عضله‌ اسکلتی‌ از راه‌ سیستم‌انرژی‌ هوازی‌ بازسازی‌ می‌شود. زمانی‌ که‌ شناگر در حال‌ مسابقه‌ دادن‌ است، نیاز به‌ انرژی‌ به‌ سرعت‌ افزایش‌ می‌یابد که‌ این‌ انرژی‌ در ابتدا از راه‌ سیستم‌ انرژی‌ بی‌هوازی‌ بی‌لاکتیک‌ و سپس‌ از طریق‌ سیستم‌ انرژی‌ بی‌هوازی‌ بالاکتیک‌ و سیستم‌ انرژی‌ هوازی‌ تأمین‌ می‌شود.

سیستم‌ های‌ رهایش‌ انرژی‌

به‌ هنگام‌ ورزش، سهم‌ATP تولیدی‌ از هر یک‌ از سیستمهای‌ رهایش‌ انرژی‌ به‌ عوامل‌زیر بستگی‌ دارد: – نیازمندیهای‌ انرژی‌ (شدت‌ و مدت‌ فعالیت‌ ورزشی) عضله‌ در آن‌ زمان. – سوخت‌ در دسترس‌ – کارآیی‌ سیستم‌ هوازی‌

سیستم‌ انرژی‌ بی‌هوازی‌ بی‌لاکتیک

این‌ سیستم‌ انرژی‌ در درجه‌ اول‌ برای‌ به‌ کار انداختن‌ انرژی‌ استفاده‌ می‌شود و بیشتر انرژی‌ فعالیتهای‌ فوق‌العاده‌ سریع‌ یا کم‌ مقاومت‌ را که‌۱۰ ثانیه‌ یا کمتر به‌ طول‌ می‌انجامند، تامین‌ می‌کند.

سیستم‌ انرژی‌ بی‌هوازی‌ با لاکتیک‌

سیستم‌ انرژی‌ بی‌هوازی‌ با لاکتیک، بیشتر انرژی‌ فعالیتهای‌ با شدت‌ متوسط‌ تا زیاد را که‌ بیشتر از۱۰ ثانیه‌ و حداکثرتا ۲ دقیقه‌ ادامه‌ می‌یابند، تأمین‌ می‌کند. زمانی‌که‌ مقادیر زیادی‌ اسید لاکتیک‌ در سلولهای‌ عضله‌ تجمع‌ یافت، خستگی‌ عضلانی‌ رخ‌ می‌دهدکه‌ پیامد آن‌کاهش‌ هماهنگی‌ و سرعت‌ است. در شنا، این‌ سیستم‌ زمانی‌ استفاده‌ می‌شود که‌ سرعتهای‌ نزدیک‌ به‌ بیشینه‌ برای‌ حداکثر تا ۲ دقیقه‌ دوام‌ داشته‌ باشند. به‌ عبارت‌ دیگر، شناگران‌ از این‌ سیستم‌ برای‌ سرعتهای‌ زیاداستفاده‌ می‌کنند.

سیستم‌ انرژی‌ هوازی‌

سیستم‌ انرژی‌ هوازی، بیشتر انرژی‌ فعالیتهای‌ تداومی‌ طولانی‌ مدت‌ یا فعالیتهای‌ متناوب‌ طولانی‌ مدت‌ را که‌ فاصله‌های‌ استراحتی‌ کوتاهی‌ بین‌ آنها قرار دارد، تامین‌ می‌کند. چنین‌ ورزشهایی‌ به‌کار زیر بیشینه‌ نیاز دارند و شامل‌ همه‌ مسابقه‌ها یا نوبتهای‌ تمرینی‌ می‌شود که‌ بیشتر از ۲ دقیقه‌ طول‌ می‌کشد تا به‌ اتمام‌ برسند. منبع‌ سوختی‌ این‌ سیستم‌ رهایش‌ انرژی‌ به‌ دو عامل‌ اصلی‌ وابستگی‌ دارد : موجودی‌ گلیکوژن‌ عضله‌ و شدت‌ ورزش.

کنترل‌ فعالیت‌ هوازی‌

فعالیت‌ هوازی‌ می‌تواند به‌ راههای‌ زیادی کنترل‌ شود. ساده‌ترین‌ و عملی ترین‌ راه‌ عبارت‌ از شمارش‌ تواتر قلبی‌ است‌. در آغاز فصل، تواتر قلبی‌ باید به‌ کرانه‌ پایینی‌ منطقه‌ تمرین های‌ هوازی‌ نزدیک‌ باشد. همچنان‌ که‌ شناگر آماده‌تر می‌شود، تواتر قلبی‌ می‌تواند به‌ کرانه‌ (محدوده) بالایی‌ منطقه‌ برسد.

قوانین

مقامهای‌ رسمی‌

سرداور

سرداور بر تمام‌ عوامل‌ برگزار کننده‌ نظارت‌ و تسلط‌ دارد. او می‌تواند گفته‌ها و نوشته‌های‌ آنها را تایید کند و با در نظر گرفتن‌ موارد ویژه‌ و کلیه‌ قوانین‌ و مقررات، آنها را هدایت‌ و راهنمایی‌ کند.

در آغاز هر مسابقه، سرداور باید با زدن‌ چند سوت‌ کوتاه‌ به‌ شناگران‌ اعلام‌ کند که‌ به‌جز لباس‌ مخصوص‌ شنا کلیه‌ لباسهای‌ خود را از تن‌ خارج‌ سازند.

پس‌ از آن‌ با زدن‌ یک‌ سوت‌ ممتد و کشیده‌ از شناگران‌ دعوت‌ می‌کند تا در پشت‌ سکوی‌ استارت‌ خود قرار گیرند.

هنگامی‌ که‌ شناگران‌ و کادر برگزار کننده‌ برای‌ آغاز مسابقه‌آماده‌ شوند، سرداور باید با بالا بردن‌ دست‌ خود به‌صورت‌ کشیده، به‌ استارتر اشاره‌کند که‌ شناگران‌ تحت‌ نظارت‌ او هستند.

استارتر

استارتر باید کنترل‌ کامل‌ شناگران‌ را از زمانی‌ که‌ سرداور این‌ وظیفه‌ را به‌ او می‌سپارد، تا هنگام‌ آغاز مسابقه‌ به‌عهده‌ بگیرد.

استارتر باید شناگری‌ را که‌ مرتکب‌ یکی‌ از خطاهای‌ زیر شده‌ به‌ سرداور معرفی‌ کند:

    * از استارت‌ زدن‌ خودداری‌ کرده‌ باشد.

    * از قوانین‌ عمداً‌ اطاعت‌ نکرده‌ باشد.

    * در هنگام‌ استارت‌ مرتکب‌ خلاف‌ دیگری‌ شده‌ باشد.

هماهنگ‌کننده‌

    * هماهنگ‌ کننده‌ باید پیش‌ از آغاز مسابقات، شناگران‌ را گرد هم‌ جمع‌ کند.

    * هماهنگ‌ کننده‌ باید هرگونه‌ نقض‌ قوانین‌ ذکر شده‌ (قوانین‌ عمومی) در رابطه‌ باتبلیغات‌ و نیز غیبت‌ یک‌ شناگر در هنگام‌ اعلام‌ اسامی‌ شناگران‌ را به‌ سرداور اطلاع‌ دهد.

سرپرست‌ داوران‌ برگشت‌

اگر خطایی‌ رخ‌ دهد، سرپرست‌ داوران‌ برگشت‌ باید گزارش‌ آن‌ را از داوران‌ برگشت‌ دریافت‌ کند و بی‌درنگ‌ به‌ سرداور اطلاع‌ دهد.

داوران‌ برگشت‌

    * برای‌ هر خط‌ باید دو داور برگشت‌ درنظر گرفت‌ (در هر انتها یک‌ داور).

    * داوران‌ برگشت‌ باید مراقب‌ باشند که‌ آیا شناگران‌ قوانین‌ برگشت‌ را رعایت‌ می‌کنند یا خیر

داوران‌ استیل‌

داوران‌ استیل‌ باید در دو طرف‌ استخر و به‌ موازات‌ خط‌ طولی‌ قرار گیرند.

داوران‌ استیل‌ باید مراقب‌ رعایت‌ قوانین‌ مربوط‌ به‌ استیل‌ شنا که‌ برای‌ آن‌ مسابقه‌ تعیین‌ شده‌است، بوده‌ و برای‌ کمک‌ به‌ داوران‌ برگشت، برگشتها را زیر نظر داشته باشند.

سرپرست‌ وقت‌ نگهداران‌

سرپرست‌ وقت‌ نگهداران‌ موظف‌ است‌ تا برگه‌های‌ ثبت‌ زمان‌ را از وقت‌ نگهداران‌ تحویل‌ بگیرد و در صورت‌ لزوم‌ زمان‌ سنجهای‌ آنها را مورد بررسی‌ قرار دهد.

وقت‌ نگهداران‌

هر وقت‌ نگهدار باید زمان‌ سنج‌ خود را با علامت‌ استارت‌ به‌کار اندازد و با پایان‌ کارشناگر خط‌ خود، آن‌ را متوقف‌ سازد.

سرپرست‌ رده‌بندی‌

پس‌ از پایان‌ مسابقه، سرپرست‌ رده‌بندی‌ باید تمام‌ برگه‌های‌ امضاء شده‌ داوران‌ رده‌بندی‌ را که‌ شامل‌ نتیجه‌ و مقامهاست، مستقیما به‌ سرداور تحویل‌ دهد.

داوران‌ رده‌بندی‌

داوران‌ رده‌بندی‌ باید در یک‌ محل‌ یا سکوی‌ بلند که‌ با خط‌ پایان‌ مسابقه‌ در یک‌ راستا باشد قرار گیرند، به‌ شکلی‌ که‌ همواره‌ تصویر روشنی‌ از مسابقه‌ و خط‌ پایان‌ داشته‌ باشند.

میز منشی‌ (نظارت)

منشی‌ کل‌ موظف‌ است‌ تا در هر مسابقه‌ نتایج‌ بدست‌ آمده‌ از کامپیوتر یا زمان‌سنجها را با مقامهایی‌ که‌ از سرداور دریافت‌ کرده، مقایسه‌ کند و پس‌ از بازبینی، امضای‌ سرداور را گواهی‌ کند.

استارت ها

مسابقات‌ شنای‌ آزاد، قورباغه‌ و پروانه‌ باید با یک‌ شیرجه‌ (از بیرون‌ آب) آغاز شوند.

استارت‌ مسابقات‌ شنای‌ پشت‌ و مختلط‌ تیمی‌ در داخل‌ آب‌ انجام‌ می‌شود.

شنای‌ آزاد

منظور از شنای‌ آزاد این‌ است‌ که‌ در مسابقات‌ این‌ شنا، یک‌ شناگر می‌تواند با هراستیلی‌ که‌ می‌خواهد شنا کند، مگر در مسابقات‌ مختلط‌ انفرادی‌ یا مختلط‌ تیمی‌ که‌ منظور از شنای‌ آزاد، هر استیلی‌ است‌ به‌ غیر از پشت، قورباغه‌ یا پروانه.

شنای‌ پشت‌

به‌ جز هنگام‌ برگشت، شناگر باید همواره‌ بر پشت‌ قرار داشته‌ باشد. وضعیت‌ طبیعی‌ پشت‌ در شنای‌ پشت‌ می‌تواند شامل‌ یک‌ حرکت‌ چرخشی‌ بدن‌ باشد بشرط‌ اینکه‌ این‌ چرخش‌ نسبت‌ به‌ سطح‌ افقی، ۹۰ درجه‌ یا بیشتر نشود.

در تمام‌ طول‌ مسابقه‌ قسمتی‌ از بدن‌ شناگر باید سطح‌ آب‌ را بشکافد (یعنی‌ باید قسمتی‌ از بدنش‌ بیرون‌ از آب‌ باشد و بردن‌ تمام‌ بدن‌ به‌ زیر آب‌ مجاز نیست).

باستثنای‌ زمان‌ برگشت‌ که‌ شناگر مجاز است‌ تمام‌ بدنش‌ را به‌ زیر آب‌ ببرد و پس‌ ازاستارت‌ و هر برگشت‌ نیز می‌تواند این‌ عمل‌ را انجام‌ دهد بشرط‌ اینکه‌ مسافتی‌ را که‌ در زیر آب‌ طی‌ می‌کند بیش‌ از ۱۵ متر نباشد.

شنای‌ قورباغه‌

از آغاز نخستین‌ دستی‌ که‌ پس‌ از استارت‌ و هر برگشت‌ زده‌ می‌شود، بدن‌ شناگر باید بر روی‌ سینه‌ قرار گیرد و شانه‌های‌ او با سطح‌ طبیعی‌ و معمولی‌ آب‌ در یک‌ راستا باشند.

تمام‌ حرکات‌ بازوان‌ باید همزمان‌ و در یک‌ صفحه‌ افقی‌ انجام‌ شوند و حرکت‌ متناوب‌(یک‌ در میان) نداشته‌ باشند

تمام‌ حرکات‌ پاها باید همزمان‌ و در یک‌ صفحه‌ افقی‌ انجام‌ شوند و حرکت‌ متناوب‌ نداشته‌ باشند.

در مرحله‌ای‌ از حرکت‌ پا که‌ باعث‌ پیشروی‌ و جلو رفتن‌ شناگر در آب‌ می‌شود، پاها باید چرخش‌ خارجی‌ داشته‌ باشد، پای‌ قیچی، پای‌ کرال‌ و پای‌ دلفین‌ پایین‌ رونده‌ مجاز نیست.

در هنگام‌ برگشتها و پایان‌ مسابقه، لمس‌ دیواره‌ باید با هردو دست‌ و بطور همزمان‌انجام‌ شود، این‌ تماس‌ می‌تواند در سطح‌ آب‌ و یا در بالا و یا در زیر آب‌ باشد. تا زمانی‌ که‌ دستها دیواره‌ را لمس‌ نکرده‌اند شانه‌ها باید در صفحه‌ افقی‌ باقی‌ بمانند.

به‌ هنگام‌ هر دوره‌ کامل‌ یک‌ دست‌ و یک‌ پای‌ قورباغه، قسمتی‌ از سر شناگر باید سطح‌ آب‌ را بشکافد (یعنی‌ قسمتی‌ از سر از آب‌ خارج‌ شود).

شنای‌ پروانه‌

در تمام‌ طول‌ مسابقه‌ (به‌ جز در هنگام‌ برگشت) بدن‌ شناگر باید بر روی‌ سینه‌ قرار داشته‌ باشد و از آغاز نخستین‌ دستی‌ که‌ پس‌ از استارت‌ و برگشتها زده‌ می‌شود شانه‌ها با سطح‌ آب‌ در یک‌ راستا باشند.

هر دو دست‌ را باید به‌طور همزمان‌ و در بالای‌ آب‌ به طرف‌ جلو برد و به‌ طور همزمان‌ نیز به‌طرف‌ عقب‌ آورد

تمام‌ حرکات‌ پا باید همزمان‌ باشند. حرکات‌ همزمان‌ ساق‌ و کف‌ پا که‌ در صفحه عمودی‌ و به طرف‌ پایین‌ و بالا انجام‌ شوند، مجاز است.

در هنگام‌ برگشتها و پایان‌ مسابقه، هر دو دست‌ باید به‌طور همزمان‌ دیواره‌ را لمس‌ کنند. این‌ تماس‌ هم‌ می‌تواند در سطح‌ آب‌ باشد و هم‌ در زیر یا بالای‌ آب.

مسابقه‌

اگر در یک‌ مسابقه‌ تنها یک‌ شناگر شرکت‌ داشته‌باشد، باید تمام‌ مسافت‌ مقرر را شناکند تا واجد شرایط‌ شناخته‌ شود.

یک‌ شناگر باید مسابقه‌ خود را در همان‌ خطی‌ که‌ استارت‌ زده‌ است، به‌ پایان‌ برساند.

در مسابقات‌ شنای‌ آزاد یا بخش‌ شنای‌ آزاد مسابقات‌ مختلط، ایستادن‌ به روی‌ کف استخر باعث‌ اخراج‌ شناگر نمی‌شود اما باید توجه‌ داشت‌ که‌ شناگر حق‌ راه‌ رفتن‌ ندارد.

عبور از خط‌ (طناب) شنا و ورود به‌ خط‌ شنای‌ دیگر مجاز نمی‌باشد و شناگر خاطی اخراج‌ می‌شود.

در هنگام‌ مسابقه، هیچ‌ شناگری‌ اجازه‌ ندارد اشیایی‌ به‌ تن‌ کند یا از وسایلی‌ استفاده‌ کند که‌ باعث‌ افزایش‌ سرعت، غوطه‌وری‌ و یا استقامت‌ او می‌شوند، (مانند فین‌هاو…) استفاده‌ از عینک‌ شنا مانعی‌ ندارد.

در هر تیم‌ امدادی، ۴ شناگر شرکت‌ دارند.

در مسابقات‌ امدادی، اگر پیش‌ از این‌ که‌ شناگر داخل‌ آب، دیواره‌ استخر را لمس‌ کند، تماس‌ پای‌ شناگر بعدی‌ با سکوی‌ استارت‌ قطع‌ شده‌باشد، خطا محسوب‌ می‌شود

۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

مقاله ای کامل در مورد تمدن ایالات متحده آمریکا

برای کالبد شکافی تمدن امریکایی بجاست دو موضوع بررسی شود:۱ـ نظام سرمایه‌داری لیبرال و سپس سرمایه‌داری ارشادی و اخیراً نئولیبرال به عنوان یکی از ارکان تمدن امریکایی؛۲ـ نهضت پیوریتنیسم به عنوان یک رکن فرهنگی شکل دهنده تمدن وهویت امریکایی.

برای کالبد شکافی تمدن امریکایی بجاست دو موضوع بررسی شود:
۱ـ نظام سرمایه‌داری لیبرال و سپس سرمایه‌داری ارشادی و اخیراً نئولیبرال به عنوان یکی از ارکان تمدن امریکایی؛
۲ـ نهضت پیوریتنیسم به عنوان یک رکن فرهنگی شکل دهنده تمدن وهویت امریکایی.
سپس لازم است به اختصار، به وضعیت تاریخی قاره امریکا از زمان اکتشاف آن توسط کریستف کلمب (۱۹۴۲م) و کشف مجدد و نام‌گذاری «امریکا» بر آن توسط آمریگو وسپوسی و آغاز استعمار غارتگرانه این سرزمین توسط اروپاییان متجاوز و قتل عام بومیان سرخ پوست توسط آنان، تا جنگ‌های استقلال و بنیان‌گذاری «جمهوری ایالت متحده امریکا» اشاره شود.
یکی از انگیزه‌های سفرهای اکتشافی یافتن راه‌‌های جدید تجارت دریای بود. اما انگیزه اصلی این تحرکات امپراتوری‌های استعماری اسپانیا و پرتغال در مسیر کشف سرزمین‌های جدید و تجارت با آن‌ها و حتی غارت‌ آن‌ها و کشتار ساکنان بومی (مانند سرخ پوستان و قبایل «آزتک» (Azeteck ) در مکزیک و «اینکاها» Inca)) در کشور پرو برای سوداگری و سودجویی بود.
آلبر ماله (Alber male) در کتاب تاریخ قرون جدید در این باره می‌نویسد: «در اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم، دنیا برای اروپاییان بزرگ‌تر شده، در جنوب ـ یعنی اقیانوس اطلس ـ‌ آفریقای جنوبی و در مشرق، ساحل های اقیانوس هند و در مغرب، قطعه جدید امریکا را کشف کردند و بیش‌تر اکتشافات را مردم پرتغال و اسپانیا انجام دادند… علت اصلی اکتشافات بزرگ‌، منفعت جویی وعلاقه به تحصیل مال در دول عظیم استعماری بود.»(۱)
استعمارگران اسپانیایی و پرتغالی، ملل بومی امریکای جنوبی، افریقا و آسیای دور را مورد آزار قرار می‌دادند و می‌کشتند و منابع زیرزمینی آن‌ها، به ویژه طلا، را غارت می‌کردند. از راه این غارتـ‌ها اروپا متمول گردید و سطح زندگی در میان تجار و بازرگانان و طبقات نوظهور جامعه نوین بالا رفت. تاریخ، صحنه‌های تکان دهنده‌ای از جنایات مهاجمان اروپایی به کشورهای امریکای شمالی و جنوبی افریقا و آسیا را به تصویر کشیده که به راستی، شرم‌آور و تکان دهنده است. (۲)
از همین طریق، پای اسپانیایی‌ها و پس از آن‌ها، انگلیسی‌ها به قاره امریکا باز شد. آن‌ها به استخراج منابع طبیعی این قاره و کشتار بومیان وادار کردن آن‌ها به مهاجرت به نواحی دوردست سرزمین امریکا پرداختند و برای جبران کار تلف شده سرخ‌پوست‌ها،‌ به دزدیدن انسان‌ها از جنگل‌های افریقا وبه بیگاری کشیدن و بردن آن‌ها به امریکا و استثمارشان پرداختند. (۳)
الکسی هیل (Alexi Hill) از عقاب یکی از همین بردگان امریکاست که اجدادش از سرزمین‌های خود ربوده شده و به امریکا برده شده و به برده تبدیل گردیده است. او داستان سوزناک این سرنوشت غم‌انگیز را در رمان پرآوازه ریشه‌ها توضیح می‌دهد. (۴)
یکی از کشورهایی که به سرعت، فعالیت استعماری و فروش برده در آمریکا را در پیش گرفت، دولت استعماری انگلیس بود که به ویژه از قرن هفدهم به تدریج، به قوی‌ترین دولت سرمایه‌داری اروپا تبدیل گردید.(۵) اولین شهرک «کلنی» (Colony) انگلیس در امریکای شمالی در ۱۶۰۷ م. در ویرجینیا (Vircinia) برپا شد. در قرن هفدهم و هجدهم، ارتش انگلیس به جنگ‌هایی طولانی و سخت علیه رقبای خود ‌ـ هلند، فرانسه،‌اسپانیا ـ دست زد و سرانجام، فاتح قسمت اعظم سرزمین امریکا گردید. ارتش انگلیس یکی از متصرفات سابق هلند را فتح کرد و شهر نیویورک را بنیان نهاد.
جامعه انگلیسی، که به امریکا مهاجرت می‌کردند، از چند گروه اجتماعی تشکیل شده بودند:
۱ـ سرمایه‌داران و تاجران و دولتمردان انگلیسی که برای تجارت برده و کشف زمین‌های پهناور امریکا و استخراج منابع طبیعی آن، به این قاره روی آورده و برخی از آن‌ها در این سرزمین سکونت گزیده و هسته اولیه سرمایه‌داری امریکا را تشکیل داده بودند.
۲ـ گروه‌هایی از دهقانان و کشاورزان فقیر که در پی به دست آ‌وردن برای کشت و کار به امریکا آمده بو دند و طبقه خرده مالک امریکا را بنیان گذاردند.
۳ـ ‌گروه بزرگ بردگان افریقایی که توسط دو گروه مزبور استثمار می‌شدند.
به تدریج، طبقه سرمایه‌دار (بورژوا) برده‌دار و نیرومند امریکا پدید آمد و بدین سان، یکی از ارکان تمدن امریکایی، یعنی نظام سرمایه‌داری، شکل گرفت.
جنگ‌های استقلال‌طلبانه امریکا علت اصلی جنگ‌های استقلال‌طلبانه اختلاف حاد منافع بین سرمایه‌داری امریکا و سیاست‌های دولت انگلیس بود که با محدودیت‌ها و موانعی که ایجاد می‌کرد، ‌رشد سرمایه‌داران امریکایی را کند می‌نمود. در واقع، جنگ‌های استقلال طلبانه اختلاف منافع دو قطب بزرگ سرمایه‌داری زمان (یکی مستقر و رو به زوال و دیگری در حال رشد) بود. علت قریب بروز این جنگ‌ها نیز این بود که سرمایه‌داران و خرده مالکان سفید پوست ساکن امریکا به مالیاتی که تاجران انگلیسی بر محوله بزرگ چای ارسالی به بوستون قرار داده بودند، اعتراض داشتند. افراد مقیم شهر بوستون به کشتی‌های انگلیسی حامل محموله یورش بردند و آ‌ن‌ها را به دریا ریختند. (۱۷۷۳م)
این ماجرا واکنش شدید دولت انگلیس را برداشت و منجر به اتحاد کلنی‌های امریکایی و تشکیل یک ارتش و مبارزه با دولت انگلیس و در نهایت،‌صدور اعلامیه استقلال گردید. رهبری جنگ‌های استقلال را سرمایه‌دار و تاجری برده بر عهده داشت. مسؤول ارتش جمهوری استقلال طلب هم یک برده‌دار ویرجینیایی به نام جرج واشنگتن (George Washington) بود. او یک فراماسونر و طرفدار سرمایه‌داری و لیبرالیسم بود. اعلامیه استقلال امریکا، انسان‌ها را «آزاد و صا حب حقوق برابر لاینفک» نامید، ‌اما این «حقوق» را برای بردگان سیاه و سرخ‌پوستان بومی به رسمیت نشناخت، حتی بسیاری از خرده مالکان و کارگران سفید پوست را نیز شامل نشد. این اعلامیه بردگی را نفی نکرد و علی‌رغم شعارهای آزادی‌خواهانه، در برابر کشتار و نفی بلد بومیان امریکایی سکوت کرد. (۶)
اندیشه‌های بنیان‌گذاران جمهوری آمریکا‌ آرایی لیبرالیستی بود که به حذف کلیسا و مذاهب رسمی و محدود کردن دامنه حقوق و اعمال قدرت مذهبی روحانیت کلیسایی انجامید. بنیان‌گذاران امریکا بر مبنای آرای اومانیستی خود،‌به «تفکیک دین از دنیا» معتقد بودند. (۷)

کلود ژولیبن (Cloud Geolin) محقق و مورخ،‌درباره جمهوری ایالات متحده امریکا می‌نویسد: «با استقلال ملی، همه مزرعه‌داران کوچک، پیشواران خرده ‌پا و فقیران، همراه با سهمیه «حقوق و غیر قابل انتزاع» حق یک نابرابری دوگانه را نیز پیدا کردند. آنها نه تنها نابرابری اقتصادی،‌بلکه و مخصوصاً نابرابری در برخورداری و استفاده از آزادی را به دست آوردند.» (۸) «انگلستان فاتح جنگ هفت ساله (۱۷۵۶ ـ ۱۷۶۳)، بار قرض سنگینی را به دوش دارد و مصمم است که پرداخت قسمتی از آن را به عهده مستعمرات امریکایی‌اش بگذارد. برای رسیدن به این منظور، تدابیری اتخاذ می‌کند که نتیجه آن بروز طغیان است.» (۹)
توماس هاچینز (Thomas Hotchinse) در تبعیدگاهش در تایمز، درباره اعلامیه استقلال امریکا می‌گوید: چگونه طرف‌داران استقلال امریکا می‌توانند اعلام کنند که همه انسان‌ها آزاد و برابرند، در حالی که آن‌ها بیش از صدهزار آفریقایی را از حق آزادی مخدورم کرده‌اند. اکنون پس از یک قرن، دموکراسی امریکایی در حدود چهار میلیون سیاه‌پوست را همچنان در حال بردگی نگه می‌دارد. امروز در دویستمین سالگرد استقلال آمریکا، برای اعقاب آن سیاهان، هنوز هم برابری با سفید‌پوستان معنایی ندارد. (۱۰)
«انقلاب آمریکا» خالق نظم مورد نظر صاحبان جاه و مال بود؛ نظمی که اولین قربانی آن آزادی و خوشبختی انسان‌ها بود. امروزه «حق جستجوی خوشبختی» (یکی از حقوق مطرح شده در اعلامیه استقلال امریکا» یکی از مظاهر اساس زندگی امریکایی شده و کم نیستند کسانی که توماس جفرسون (Thomas Jefferson) نویسنده اعلامیه استقلال را برای این مسأله سرزنش می‌کنند.
معلوم است که جفرسون نمی‌توانست با جانشین کردن اصلی به جای دیگر در اعلامیه استقلال، معیار ارزش‌های صاحبان سرمایه را بر هم بزند. «سرمایه‌داران باهوش، وطن پرست، شایسته و … برای خوش‌بختی، تعریفی مخصوص به خود داشتند، آن‌ها معتقد بودند که با در دست داشتن قدرت اقتصادی، باید قدرت سیاسی را نیز در چنگ خود داشته باشند.» (۱۱)
مبانی حکومتی امریکا جنگ‌های استقلال در کلیت خود،‌ به هدف تأسیس یک جمهوری سرمایه‌داری مستقل صورت گرفت. جان جی (John jay) ـ وکیل مدافع و یکی از نویسندگان قانون اساسی ایالت نیویورک که بعدها وزیر خارجه و سپس اولین رئیس دیوان عالی کشور امریکا در اولین روزهاهی ایجاد این کشور شد ـ می‌گوید: «حکومت باید در دست کسانی باشد که سرمایه‌های کشور در دست آن‌هاست.» (۱۲) جرج واشنگتن، فراماسونر معروف و فرمانده ارتش ایالات متحده در جنگ‌های استقلال و اولین رئیس جمهوری ایالت متحده، که از بانیان اصلی جمهوری امریکاست، در نامه‌ای به لافایت (Lafuiet) ـ از همفکران خود در فرانسه ـ یکی از اهداف جمهوری امریکا را تبدیل شدن به یک امپراتوری جهانی می‌داند. (۱۳)
ماهیت سرمایه‌داری نظام امریکایی چنان است که جیمیز مدیسن (James Medicine) که بعدها دو دوره رئیس جمهور امریکا شد، به صراحت می‌گوید: «مجلس سنای امریکا باید نماینده زمین‌داران بزرگ و مدافع آن‌ها علیه اقدامات کسانی باشد که در زیر فشار فقر و بیچارگی، در سر، هوای برخورداری از خوش‌بختی را به نحوی عادلانه‌تر می‌پرورند.» (۱۴)
همچنین گورنور موریس (Goranor Morice) ـ وکیل مدافع و نماینده امریکا و استقلال طلبان در فرانسه ـ می‌گوید: «سنا باید محل تجمع ثروتمندان و روحیه اشرافیت باشد.» وی می‌گوید: «خواهند گفت که در این صورت، سنا ممکن است کاری کند که مضر به مصالح عموم باشد. من هم این طور فکر می‌کنم و آرزو می‌کنم که این طور شود!» (۱۵)
این نگرش‌ها سبب می‌شد که آنان شورش‌های عدالت خواهانه فرودست سفید پوست نظیر شورش شیس (Shay) در سال ۱۷۷۶ را به شدت سرکوب نمایند. قانون اساسی امریکا،‌که در سال ۱۷۸۷ م، تصویب شد (و هنوز کلیت آن حفظ شده) اساساً مدافع سرمایه‌داران است. طبق این قانون اساسی، مردان صرفاً با تکیه بر بهره‌مندی از میزان معینی از سرمایه (پول یا زمین) می‌توانستند صاحب حق رأی شوند و زنان و بردگان و بومیان امریکایی کاملاً از هر گونه حق رأی محروم بودند!
الکساندر هامیلتون (Alexander Hamilton)، طراح نظام اقتصادی امریکا و وزیر خزانه‌داری دولت جرج واشنگتن،‌بر این باور بود: «تنها کسانی که پول دارند و در خانواده آبرومندی متولد شده‌اند قادر خواهند بود حکومت خوبی به وجود بیاورند و آن را اداره کنند.» (۱۶)
کلود ژولین درباره هامیلتون می‌گوید: «تمام کسانی که پول و ثروت این رسالت را به آن‌ها می‌دهد تا قدرت را در دست خود متمرکز کنند، خودشان را در سیمای هامیلتون باز خواهند یافت، این امر در اولین روزهای استقلال امریکا صادق بود و هنوز هم صادق است… فلسفه هامیلتون، وزیر خزانه‌داری امریکا، را می‌توان چنین بیان نمود: «قدرت دولت باید به قدرت صاحبان پول متکی باشد»… بدین ترتیب، به اراده اولین رئیس جمهور ایالات متحده، ایجاد یک نظام سرمایه‌داری با انواع و اقسام رشته‌های مرئی و نامرئی و پیوندهای ناگسستنی بین دستگاه دولت و دنیای پول، بر ایجاد یک نظام دموکراتیک ترجیح داده می‌شود و چنین رجحانی تا امروز همچنان ادامه دارد، نظامی که واشنگتن و هامیلتون با همکاری صاحبان سرمایه ایجاد کرده‌اند، هنوز هم کاملاً استوار است.» (۱۷) اساس نظام اقتصادی امرکیا از هنگام تأسیس تا اصلاحات فرانکلین روزولت در سال ۱۹۳۹ (که موسوم New Deal و در واقع، یک نحوه اقتصاد سرمایه‌داری با دخالت‌بیش‌تر دولت برای کاهش بحران‌های سرمایه‌داری را پدید آورده است) همان «لیبرالیسم کلاسیک» بوده که امریکاییان آن را از آرای لیبرال‌های انگلیسی، به ویژه آدام اسمیت (Adam Smith) اخذ کرده‌اند. (۱۸) «این شیوه اقتصادی انگلستان قرن نوزدهم بود که رسماً الگوی تفسیر سرمایه‌درای امریکا گردید. نقش دولت، تنها در فراهم آوردن شرایط مطلوب، برای رونق سرمایه‌داری فض شد تا افراد بتوانند با اطمینان خاطر، در بازار رقابت آزاد به کسب و کار بپردازند و ابتکار شخصی را در فعالیت‌های اقتصادی به عمل آورند.» (۱۹)
گسترش جنگ‌های داخلی و سیاست‌های اقتصادی آبراهام لینکلن طی سال‌های پس از استقلال تا به قدرت رسیدن آبراهام لینکلن (۱۸۶۰ (Abrabam Lincoln) و شروع جنگ اخلی (۱۸۶۱ ـ ۱۸۶۵) و در نهایت، الغای قانون بردگی، سرمایه‌داری تجاری و صنعتی، به ویژه درمناطق شمالی آمریکا، از رشد زیادی برخوردار دگردید. اما در جنوب، نوعی نظام برده داری وجود داشت که در مقابل وحدت کامل کشور، تحت لوای یک نظام سرمایه‌درای صنعتی نیرومند مقاومت می‌کرد. این مسأله‌ اصلی‌‌تین دلیل بروز جنگ داخلی در ایالات متحده امریکا بود. در واقع به نظر می‌رسد که از سال‌های ۱۸۵۰ به بعد نظام برده‌داری جنوب در مقابل سرمایه‌داری صنعتی شمال، دست خوش عقب‌ماندگی فراوان گردیده بود و این موضوع وحدت اقتصادی ـ اجتماعی دولت امریکا را با خطر مواجه می‌ساخت.
با تأسیس «حزب جمهوری‌خواه» امریکا در سال ۱۸۵۴، مسأله گسترش سرمایه‌داری صنعتی در سراسر کشور و به استعمار کشیدن سرزمین‌های شرقی در دستور کار دولت امریکا قرار گرفت. این حزب، ائتلافی از سرمایه‌داران صنعتی و ملاکان بزرگ بود.
آبراهام لینکلن، که از خانواده‌ای روستایی و فقیر بود، دارای افکاری منطبق با عقاید «حزب جمهوری‌خواه» امریکا بود، او یک فراماسونر فعال بود که در سال ۱۸۶۰ به عنوان کاندیدای حزب مزبور معرفی و به ریاست جمهوری برگزیده شد.
پس از پیروزی آبراهام لینکلن و حزب او، ایالات جنوبی شوروش کردند و بدین سان، جنگ داخلی در این کشور پدید آمد. دولت لینکلن در طول سال‌های جنگ داخلی، بارها در زمینه دفاع از منافع سرمایه‌داران امریکایی، به سرکوب خونین اعتراضات اقشار محروم اجتماعی و کارگران ذوب فلز و آهنگران پرداخت. برخی از مورخان در این که شخص لینکلن به الغای بردگی معتقد بوده است، تردید دارند. اما در آن مقطع زمانی و برای زمینه‌سازی توسعه سرمایه‌داری امریکا، لغو بردگی‌، به یک ضرورت و نیاز تاریخی تبدیل شده بود.
«با این وجود‌، یک سال و پنج ماه پس از شروع جنگ، لینکلن اعلامیه آزادی بردگان را صادر کرد. تفاوت و تضاد دو شیوه اقتصادی شمال و جنوب آمریکا ـ یعنی برخورد نظام صنعتی شمال با شیوه کشاورزی جنوب دو محیط متفاوت اجتماعی را به وجود آورده بود که خود از عوامل جنگ داخلی بود.
با صنعتی شدن ایالات شمالی و غربی، قدرت محلی از ایالات جنوبی به شمال منتقل می‌شد. همزمان با این تحول، به وجود اتحادیه قوی و حکومت مرکزی نیرومند احتیاج شده بود و جنگ داخلی برای حفظ اتحادیه سیاسی، همبستگی اقتصادی و از بین بردن دوگانگی اجتماعی بین شمال و جنوب واقع شد. سیاست اقتصادی لینکلن تشویق سرمایه‌گذاری خصوصی و وضع عوارض سنگین گمرکی برای حمایت از تولید داخلی بود… حقوق اقتصادی سیاهان در مورد حق مالکیت، که از عمده‌ترین مسائل جنوب بود، با بی‌توجهی رو به رو شد و در این باره، اقدامی به عمل نیامد، بیش‌تر بردگان سابق به نظام اجاره‌داری روی آوردند که در برابردست مزد در ملک دیگران کار کنند و یا با اجاره زمین به کشاوری بپردازند… طرح احیای جنوب و کوشش نیروی نظامی شمال در تثبیت حقوق سیاهان با موفقیت همراه نبود؛ گرچه سیاهان آزادی خود را باز یافتند، ولی مسأله اختلاف نژادی از بین نرفت… هدف سیاست دولت فدرال حمایت از سیاهان برای تثبیت حقوق سیاسی بود، نه گسترش حقوق اجتماعی آنان که احتمالاً قبول آن فرض برای شمالی‌ها هم مقدور نبود.» (۲۰)
لغو بردگی در ایالات متحده نه به نیت خیرخواهانه و انسان دوستانه لینکلن یا بنیان‌گذاران تمدن امریکا، بلکه برای پیشبرد منافع اقتصادی سرمایه‌داری صنعتی امریکا صورت گرفت و البته به دلیل ماهیت نژاد پرستانه سرمایه‌داری امریکا عملاً تعصبات نژادی علیه سیاه پوست‌ها در قالب ایجاد تشکل‌های تروریستی نظیر «کوکلس کلان» (Cookles Clan) و ایجاد تبعیض‌های آشکار و پنهان بین حقوق سیاهان و سفید‌پوستان همچنان تا امروز نیز ادامه پیدا کرده و جنبش قوق مدنی سیاهان در دهه ۱۹۶۰، حرکتی در جهت به دست آوردن حق رأی برابر برای سیاهان بوده که هنوز به تحقق برابری کامل حقوق اجتماعی نیز منجر نشده است.(۲۱)
امریکا پس از جنگ داخلی، تحولات عظیم ا قتصادی در پی‌داشت. در فاصله بین جنگ داخلی و آغاز قرن بیستم، سرمایه‌داری صنعتی تحول یافت و اجتماع جدید امریکا پدید آمد. مهم‌ترین تحولات، به وجود آمدن کارخانجات و شرکت‌های سهامی با سرمایه‌‌های هنگفت بود که به تدریج، تجارت‌های محلی و سرمایه‌های کوچک را در خود مستهلک ساخت. انحصار و تمرکز جای رقابت را در اقتصاد آزاد گرفت، منابع سرمایه‌داری و تجارت‌های بزرگ یا منافع سیاسی در هم آمیخت و به تدریج، قدرت سیاسی در بند قدرت اقتصادی گرفتار شد و به پیروزی «سرمایه‌داری سیاسی»انجامید و به همان اندازه هم جامه امریکایی دست خوش تغییر و تحول گردید. زندگی در مزارع و روستاها جای خود را به شهرنشینی داد، توسعه راه‌های ارتباطی … و سرانجام، ظهور امریکا به عنوان قدرت عظیم جهانی، همه تحولاتی بود که پس از جنگ داخلی در فاصله کم‌تر از پنجاه سال تحقق پیدا کرد. «حزب جمهوری‌خواه» پس از پیروزی در جنگ، بر سیاست مسلط شد، هدف گروه‌های متنفذ «حزب جمهوری‌خواه» که به «حزب سرمایه و ثروت» معروف شد، گسترش امور اقتصادی بود، بی‌آن که در ساختمان سیاسی و اجتماعی تغییری وارد نماید. مسأله سیاهان پس از الغای بردگی به فراموشی سپرده شد و برای نیل به هدف‌های اقتصادی، از فرصت مساعدی که جنگ پیش آورده بود، حداکثر استفاده به عمل آمد… ترقی سریع اقتصادی امریکا پس از جنگ داخلی با حمایت جمهوری‌خواهان از سرمایه‌گذاری وسیع و گسترده، به گروهی فرصت داد تا با استفاده از امکانات طبیعی، موقعیت سیاسی و سخاوت حکومتی، ثروتی عظیم اندوخته و به صورت رهبران مالی امریکا و سلاطین قدرت و ثروت درآیند. نام افرادی همچون واندر بلیت، کارنگی، راکفلر و مورگان مظهر انحصار و قدرت در تصاحب خطوط آهن، صنایع فولاد، نفت و بانک‌داری گردید. این سرمایه‌داران بزرگ در فاصله جنگ داخلی تا پایان قرن نوزدهم بر دنیای صنعت و تجارت امریکا حکومت داشتند و با بند و بست‌های‌ سیاسی،‌ پشت کار و دوراندیشی و از بین بردن رقبا و گاه با شیوه‌ای ناجوانمردانه، به صورت سلاطین ثروت و طبقه حاکم درآمدند. (۲۲) بر همین اساس، از درون سیاست‌های آبراهام لینکلن و حزب جمهوری‌خواه، کلان سرمایه‌داری انحصاری امریکا، پدید آمد.
پیورتنیسم بشر جدید، منفعت طلب، و پول‌پرست است. اساساً انسان نوین در نظر جامعه‌شناسان و اقتصاددانان و فیلسوفانی همچون ماکس وبر (Max Weber) هایلبرونر (Hiber Vener) و هورکهایمر (Horkhimer) با نوعی سودنگری، محاسبه سوداگری و سرمایه‌سالاری تعریف می‌شود. این در واقع، همان روح عصر نوین است که در بررسی‌های نقادانه به آن پرداخته شده است.
روح عصر نوین به دلیل این ماهیت سوداگرا و سودپرست با روح دینی و معنوی و متعالی تضاد ماهوی دارد. پروتستانتیسم مسیحی شاید اصلی‌ترین گرایش تجدیدنظرطلبانه در جهت دنیایی کردن روح دین با عنوان «رفرم مذهبی» بود که در اروپا رخ داد. اصلی‌ترین بانیان این نهضت مارتلین لوتر و ژان کالوین هستند. «پیوریتنیسم» به مجموعه‌ای از فرق مذهبی نوین اطلاق می‌شود که در حدود قرن هفدهم در انگلستان پدید آمدند وشامل گرایش‌های فرعی همانند استقلال طلب‌‌ها، مجلسیان، پاپتیست‌ها (Paptist) و کوپکرها (Copker) بودند. پیوریتنیسم یکی از فرق منشعب از کالوینیسم (Caloinism) است و به دلیل تأکیدی که بر خصایصی نظیر «ثروت‌اندوی»، «مشروعیت دادن به سرمایه‌داری و تجارت»، «تأکید بر کار تصرفگرانه ماشینی» و «توصیه به صرفه‌جویی و انباشت سرمایه» داشت، به طور کامل با نظام سرمایه‌داری قرون هفدهم و هجدهم منطبق بود، از نظر متفکرانی چون وبر یا فروم هم یکی از عوامل ایجاد سرمایه‌دای در اروپا و به ویژه امریکا به حساب می‌‌آید. (۲۳)
پیوریتنیسم اصلی‌ترین عنصر فرهنگی و مذهبی تشکیل دهنده تمدن امریکایی است و تفسیرهای عقلانی و سرمایه‌سالارانه آن‌ها به خوبی با روح سرمایه‌داری در حال تکوین امریکا همخوانی دارد.
در این نگره ـ به اصطلاح مذهبی ـ با تأکید افراطی بر انضباط در رعایت برخی ظواهر، روح متعالی و معنوی و ملکتی دین ـ که در اتصال آدمی با ساحت قدس تجلی می‌یابد ـ تابع منطق سوداگری و عقل معاش و روش زندگی سرمایه‌داری تجاری و کار از خود بیگانه صنعتی قرار می‌گیرد. بیش‌تر مهاجران انگلیسی و هلندی که به امریکا رفتند، به فرق گوناگون تجاری و کار از خود بیگانه صنعتی قرار می‌گیرد. بیش‌تر مهاجران انگلیسی و هلندی که به امریکا رفتند، به فرق گوناگون پیوریتن تعلق داشتند و در عین حال، برخی از چهره‌های معروف و شاخص آن‌ها مانند آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن و جان آدامز (John Adams) عضو محافل و لژهای فراماسونری بودند.
یکی از ارکان فکری پیوریتنیسم اعتقاد به «جدایی امور دینی از دنیایی»است. (۲۴)
آیین «پیوریتن» و سایر شاخه‌های مذهب پروتستان در ساده کردن دین کوشیده‌اند و این کوشش به سود نظام سرمایه‌گرایی تمام شده است؛ زیرا سرمایه‌دار پروتستان رعایت اصول اخلاقی و ـ مثلاً ـ خودداری جنسی را برای رستگاری خودکافی می‌دانستند و با خیال راحت به بهره‌کشی ناروا و بیدادگری اجتماعی خود ادامه می‌دادند. بنابراین، کالوینیسم، نظام اجتماعی را از آرامش برخوردار می‌ساخت و بهره‌کشی بی‌رحمانه سرمایه‌داران را تسهیل می‌کرد. اتحاد پیوریتنیسم کالوینی و سرمایه‌داری دیرزمانی دوام آورد. (۲۵)
ماکس وبر، جامعه‌شناس معروف معاصرف تحلیل مفصلی درباره پیوریتنیسم و شکل‌های گوناگون اخلاقیات پروستانیسم دارد که برای مطالعه بیش‌تر در این مورد، می‌توان به کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری مراجعه کرد. برخی از نظرات وبر چنین است: «پیوریتنیسم نماینده خلق و خوی مؤسسه عقلانی بورژوایی و سازمان عقلانی کار بود و از اخلاقیات یهودی، فقط آنچه را که با این هدف سازگار می‌شد، به وام می‌گرفت.»(۲۶)
«تأثیر روان‌شناختی آزادی‌سازی مالی ‌جویی از نواحی اخلاقیات سنتگرا بود، اما پیوریتنیسم قیود تکاپو به دنبال ثروت را نه فقط از طریق مشروعیت بخشیدن به آن در هم شکست، بلکه آن را همچون خواست خدا تلقی کرد.» (۲۷)
تاریخ ادوار اولیه کلنی‌های امریکای شمالی، تحت سلطه شدید تضاد میان ماجراجویانی بود که می‌خواستند به کمک نیروی کار نوکران زرخرید، مزارعی ایجاد و به سبک اربابی زندگی کنند و پیوریتن‌هایی که طرز فکری کاملاً بورژوایی داشتند. می‌توان گفت: به همان نسبت که طرز تلقی پیوریتنی از زندگی، قدرت بیش‌تری کسب می‌کرد و این امر یقیناً بسیار مهم‌تر از تشویق صرف به ایجاد سرمایه بوده، تحت همه شرایط، گرایش به شیوه زندگی سرمایه‌داری را که از نظر عقلانی (عقل جدید، یعنی عقل فردی، عقل حسابگر و عقل معاش) منقطع از وحی بود، تشویق می‌نمود. این اصلی‌ترین عامل به خصوص، تنها عامل منسجم و مؤثر در تکامل این شیوه زندگی بود و در یک کلام، از گهواره «انسان اقتصادی» جدید مواظبت می‌کرد. به یقین، همان گونه که پیوریتن‌ها به خوبی می‌دانستند، این آرمان‌های پیوریتنی تحت فشار شدید وسوسه‌های ثروت‌،‌گرایش به تسلیم داشتند. (۲۸)
«با پیوریتنیسم، یک خلق و خوی شغلی ویژه بورژوازی پا گرفته بود. سوداگر بورژوا با آگاهی از این که مشمول رحمت خدا و آشکارا مورد عنایت اوست،‌ مادام که از محدوده رفتار رسماً صحیح خارج نشده بود، مادام که سلوک اخلاقی‌اش بی‌عیب و استفاده‌اش از ثروت خود بی‌ایراد بود، می‌دانست و حتی واجب بود که منافع سودجویانه خود را دنبال کند.» (۲۹)
عناصر اصلی رویکردی که «روح سرمایه‌داری» نامیده شده‌اند با آنچه محتوای ریاضت‌کشی دنیوی پیوریتنی را تشکیل می‌دهد، یکسان است. (۳۰)
مذهب پیوریتنیسم ابتدا به سال ۱۵۵۹ م. در شکل اعتراض علیه تعیین لباس‌های رسمی برای روحانیان و دیگر آداب و رسومی که در مراسم «عشای ربانی» کلیسای انگلستان وجود داشت، پاگرفت. عقاید پیوریتن‌ها از جهاتی با مسیحیت کاتولیک تفاوت دارد. یکی از قدیمی‌ترین اعتراضات پیوریتن‌ها، به «عشای ربانی انگلیکان» مربوط می‌شود. یکی ازر آثار معروف بیانگر آرای این نهضت، کتاب حرکت مسافر به پیش، اثر جان بنیان (۱۶۸۸ م.) است.
در مکتب پیوریتنیسم سرمایه‌دارها «آیات و نشانه‌های برکت خدا» تلقی می‌شوند. (۳۱) پیوریتنیسم دارای انعکاس گسترده‌ای در تاریخ است. این مذهب عامل مهمی در تشکیل دموکراسی مدرن بوده که ریشه‌های مسیحی آن از میان پیوریتنیسم انگلیسی عبور می‌کند. تحقیقات اخیر تأکید کرده است که پیوریتنیسم تا حد زیادی زمینه‌ای بودتا سرمایه‌داری در زمینه اقتصادی، از آن پدید آید. (۳۲)
براساس تلقی ماکس وبر، در اندیشه پیوریتنیسم، استثمار تاحدی مشروعیت می‌یابد و انسان‌گویی به نوعی «ماشین تحصیل ثروت» تنزل می‌یابد. جالب این که پیوریتنیسم نیز همچون فراماسونری از جهاتی ریشه در یهودیت دارد. (۳۳) در واقع نوعی یهودیت دنیوی شده و تحریف گردیده است. همچنین آرای پیوریتنی از عناصر شکل‌دهنده عقیده لیبرالیسم است. پیوند پیوریتنیسم و لیبرالیسم را در آرای جرج بوکانان (George Boocanan) و تا حدودی گروسیوس، (Gerociues) می‌توان ملاحظه کرد. (۳۴)
پیوریتنیسم یکی از شاخه‌های منشعب از تعالیم ژان کالوین (از بنیان‌گذاران پروتستانیسم مسیحی) است که در هلند و به ویژه در انگلستان رواج داشت و فرق گوناگون این جنبش پیوریتنی به عنوان اصلی‌ترین باور مذهبی، در بین مردم امریکا رواج یافت.
بنابر اعتقاد متفکران امریکایی، مهم‌ترین دلیل جدایی دین از سیاست،‌ که به «دیوار جفرسون» (Jeffersons Wall) معروف است، حفظ آزادی‌های فردی بشر می‌باشد. توماس جفرسون و جرج واشنگتن بر این عقیده بوند که مقصود از جدایی دین و سیاست، دور کردن مردم از مذهب نیست، بلکه تقویت اخلاقیات در قالب باورهای مذهبی خارج از چارچوب نظام حکومتی می‌باشد. یکی از مهم‌ترین ایراداتی که بر این اندیشه‌ها در امریکا گرفته شده، ‌این است که قانون اساسی ابراز عقیده مذهبی را محدود می‌کند، ولی هیچ‌گونه نظارتی نسبت به ابراز عقیده مذهبی و سیاسی ندارد. «دیوار جفرسون» تعبیر مشهور «جدایی دین از سیاست» است؛ حکومت نمی‌تواند امتیاز کسی را براساس مذهبش از او سلب کند یا او را از حق انتخاب محروم کند و مهم نیست که مذهب او چه باشد.
یکی از مفاد اعلامیه استقلال امریکا داشتن حق اندیشه و باور و دین آزاد برای همه است. بنابراین، همه ادیان و مذاهب الهی و غیر الهی، حتی صهیونیسم، در امریکا، رسمی و قانونی است. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا این نوع آزادی در کشورهای دین مدار مانند ایران قابل اجرا می‌باشد یا خیر؟
یکی از مفاد اعلامیه استقلال امریکا این است که دولت نباید از مذهب خاصی به طور رسمی حمایت کند. بر این اساس،‌ خواندن دعا و سرودهای مذهبی در مدارس دولتی امریکا ممنوع است. رادیو امریکا در برنامه «امریکا سرزمین آزادی و مذهب» چنین می‌گوید: «ادارات دولتی مجاز نیستند ابراز عقیده مذهبی کارمندان را در محیط کار محدود کنند. توسل به چنین اقدامی، تبعیض قایل شدن و اقدامی غیر قانونی است.» (۳۵)
در عبارت مزبور به روشنی آورده شده است که اولاً، دولت حق هیچ گونه تبلیغ مذهب خاص را در اماکن دولتی ندارد و ثانیاً، نمی‌تواند از اشاعه و تبلیغ یک مکتب خاصی جلوگیری نماید، گرچه مسؤولان امریکایی در عمل، تاکنون غیر از این، عمل کرده‌اند. در سال ۱۹۹۰ م. تمام کشورهای جهان با شگفتی و ناباوری، صحنه‌های حمله پلیس امریکا به مرکز فرقه داوودیه را مشاهده کردند که پلیس امریکا با انفجار و به آتش کشیدن آن مرکز، بیش از هفتاد نفر را در یک حمله نظامی به قتل رساند!
شواهد نشان می‌دهد که تمدن امریکایی به تدریج و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم و سال‌های اخیر، با سرعت حتی پوسته‌های ظاهری مذهب را به کنار می‌نهد و در «تکنوکراتیسم» (Technocratism) استحاله می‌شود، گرچه نوعی رویکرد معنوی ضعیف نیز در جامعه امریکا در حال شکفتن است.

۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

مقاله ای کامل درباره سرخ پوستان

مقدمه:

سرخپوستان بومی ایالات متحده آمریکا (به انگلیسی: Native Americans) به بومیان قدیمی کشور آمریکا اطلاق می شود که امروزه بصورت اقلّیتی در میان جمعیت مهاجر بعدی بسر می برند. این اقوام به گروه های بومی آمریکای شمالی تعلق دارند و زبان های متعددی را تکلم می کنند.برخی هنوز به سنّت های قدیمی قومی خود پایبند مانده اند و برخی تحت همسان سازی با فرهنگ مدرن آمریکایی خوگرفته اند.جمعیت کل تمام قبایل مختلف امروزه تا حدود ۲٫۵ میلیون نفر تخمین زده می‌شود.

سرخپوستان آمریکا سرگذشت بسیار غم انگیزی داشته اند . متاسفانه تاریخ و فرهنگ آنها در کشور ما چندان شناخته شده نیست . سرخپوستان آمریکا دو ضربه ویرانگر و نابود کننده را از سوی مهاجمان اروپایی – یعنی به خود دیدند . یکی قتل عام قبایل آنها بود که بدست فرانسوی ها و انگلیسی ها و تا حدودی اسپانیایی ها انجام شد – و خیلی ها تصور می کنند که آمریکایی ها این جنایت را مرتکب شده اند – و دیگری آواره کردن و تبعید نمودن قبایل سرخپوست بود که بعدها و بخصوص در نیمه دوم قرن نوزدهم بدست دولت مرکزی آمریکا انجام گرفت .

اروپاییان سرخپوستان را می کشتند تا اموال و املاکشان را غارت و تصاحب کنند و آمریکایی ها آنها را کوچ می دانند تا در سرزمینهایشان راه آهن سراسری آن کشور را بنا کنند و یا بجای چراگاههای آنها کشتزارهایی عظیم و باغهایی انبوه را برای خود بسازند . این دو زخم بر دل سرخپوستان ماند و علیرغم شرمساری و جبران کردنهای بعدی دولتهای مرکزی آمریکا رنج و اندوه مردمان سرخپوست هرگز التیام نیافت . بعد از آن همه ” کشتار و کوچ ” جمعیت سرخپوستهای آمریکا بشدت کم شد و نسلهای بعدی آنها – و بویژه در پنجاه سال اخیر – نیز خود را در سرزمین نیاکانشان غریبه احساس کردند و از عرصه های مهم زندگی اجتماعی – فرهنگی و سیاسی آمریکا کناره گرفتند . اکنون بیشتر سرخپوستان شمال آمریکا در ایالت داکوتا و بیشتر سرخپوستان جنوب آن بیشتر در ایالت آریزونا ساکن هستند و جزو طبقات مستمند آن کشور بشمار می روند. در جریان تلاش ظالمانه دولت آمریکا برای کوچ اجباری سرخپوستان آن کشور برخی از روسای قبایل سرخپوست همراه با مردان و زنان قبیله شان تصمیم گرفتند که در مقابل فشار دولت مرکزی مقاومت کنند .

این مقاومت در بسیاری از موارد منجر به جنگ میان سرخپوستان شمال و جنوب آمریکا با دولت مرکزی آن کشور شد . یکی از این قبیله ها ” نز پرسه ” به رهبری رئیس جوزف ( ۱۸۴۰ -۱۹۰۴ ) بود که نامش به واسطه درستکاری و شجاعتی که داشته در تاریخ آمریکا به نیکی یاد می شود . دولت مرکزی آمریکا قبیله نز پرسه را از منطقه ای نسبتا گرم و خوش آب و هوا بنام دره ” والو وا ” در اورگان بسوی ایالت آیداهو کوچ داد . اما در میانه راه رئیس جوزف سر به شورش نهاد و راه قبیله اش را بسوی مرزهای کانادا کج کرد و به رو به آن کشور گریخت . 

رئیس جوزف و قبیله اش تنها کمتر از شصت کیلومتر با مرز کانادا و آغاز یک زندگی آزاد فاصله داشتند که متاسفانه ارتش آمریکا به آنها رسید و با حمله ای نظامی و نابرابر در مقابلشان ایستاد . پس از جنگی بسیار خونین جنگجویان قبیله “نز پرسه” شکست خوردند و در کوههای ایالت مونتانا خود را به ارتش آمریکا تسلیم کردند . نهایتا رئیس جوزف و قبیله اش مجبور شدند که برای استقرار و زندگی در تبعید به ایالت اوکلاهاما بروند . آنها سالهای سال آوارگی و دربدری کشیدند تا اینکه بالاخره در ایالت سرد و دلگیر واشنگتن مستقر شدند . مردمان قبیله ” نز پرسه ” آنگونه که رئیس جوزف پیش بینی کرده بود دیگر در دنیا روی خوش ندیدند و زندگانی شان همراه با رنج و محنت گذشت .

تصویری که می بینید عکسی از رئیس جوزف است همراه با جملاتی که پیش از تسلیم شدنش به ژنرال نلسون مایلز و خطاب به مردان قبیله اش گفته بود . نوشته زیر ترجمه این گفتار است:

… رهبران ما کشته شدند … کودکان کوچکمان از سرما یخ زده اند و درحال مرگند . افراد قبیله ام به تپه ها و کوهها گریخته اند بی هیچ تن پوشی و بی هیچ غذایی .. نمی دانم برسر آنها چه آمده است . شاید که از سرما مرده باشند .. به من فرصت دهید .. بگذارید در این کوهها بدنبال کودکان قبیله ام بگردم .. شاید که در میان مرده ها کسی از آنها را زنده بیابم .. ای بزرگان قبیله ام! فریادهای مرا بشنوید . دلم شکسته است . غمگینم .. با اینهمه درد خورشید چگونه باز بر فراز سرزمین من خواهد تابید؟ من برای حفظ جان مردمم و برای حفظ قبیله ام تسلیم می شوم و از این پس هرگز وارد هیچ جنگی با هیچکس نخواهم شد

تاریخ

اقوام سرخپوست آمریکای شمالی از بازماندگان گروه هایی هستند که در حدد بیست هزارسال پیش از میلاد از نواحی سر شمال سبیری گذشته و به قاره جدید وارد شده بودند.برخلاف ساکنان مزوآمریکا و نواحی متمدن آمریکای مرکزی و جنوبی, سرخپوستان آمریکای شمالی چندان متمدن نبوده و حالتی نیمه بدوی داشتند.بیشتر اطلاعاتی که امروزه از گذشته سرخپوستان ساکن در ایالات متحده داریم از گزارش های اروپاییان بدست آمده است.برخورد میان اروپاییان تازه وارد و ساکنان قدیمی در کشور آمریکا بحران ها و تضادهایی بوجود آورد که تا مدت ها بصورت جنگ و کینه ادامه پیداکرد. کریستوف کلمب پنداشته بود که سرخ‌پوستان آمریکای مرکزی, هندی هستند، از این رو امروزه در بیشتر زبانهای اروپایی بومیان قاره آمریکا را هندی می‌خوانند. سرخ‌پوستان آمریکایی با ورود اروپاییان با بیماری‌های همه‌گیر]، نابودی فرهنگ و از دست رفتن خاک روبرو شدند. برخی قبایل سرخ‌پوستان به مدت دو قرن در بردگی سفیدپوستان بودند، و برخی دیگر همانند در جنگ‌ها و پاکسازی‌های جمعی همانند کشتار ووندد نی به نابودی کشانده شدند. در سال ۱۸۳۰، اندرو جکسون، دستوری صادر کرد که بنام قانون سرخ‌پوست زدایی مشهور گشت (به انگلیسی: Indian Removal Act)، که بر اساس آن، سرخ‌پوستان را از زمینهای خود در شرق آمریکا به سمت زمینهای بایر غرب رود میسیسیپی مهاجرت داده می‌شدند. مهاجرت بزرگ قوم چروکی در سال ۱۸۳۸ از جورجیا به سمت غرب، از همین قسم مهاجرت‌های دولتی بود که به «رد اشک‌ها» (به انگلیسی: Trail of tears) شهرت پیدا کرد. در این سفر ۲۰۰۰ کیلومتری، ۴۰۰۰ سرخ‌پوست جان خود را از دست دادند. این سرخ‌پوستان به زمینهای مخصوصی در غرب آمریکا مهاجرت داده شدند که امروزه به زمینهای رزرویشن (به انگلیسی: reservation) یا اختصاصی معروفند. این زمینها بدستور کنگره آمریکا در سال ۱۸۳۴ برای سرخ‌پوستان در نظر گرفته شدند.سرخپوستان در جنگ های داخلی آمریکا از مبارزان فعال بودند.پس از پایان این دوره جنگ ها و آزادی سیاهپوستان در آمریکا سیاست همسان سازی علیه سرخپوستانی که به امید پایان تنش وارد جنگ شده بودند آغاز شد.در قرن نوزدهم جورج واشنگتن و هنری ناکس تصمیم به متمدن کردن بومیان آمریکا گرفتند و همین موجب بروز شدید ترین درگیری ها میان آنها شد.در پی این رویدادها جنگ‌های سرخپوستان شدت گرفت گرچه پیروزی معمولا با نظامیان جمهوری آمریکا بود اما در نهایت در سال ۱۹۲۴ دولت آمریکا حق شهروندی سرخپوستان را پذیرفت و از آن زمان تا کنون آنان شهروند آمریکایی با حفظ حقوق قومی و مالکیت سرزمین می باشند.

زندگی در جامعه امروزی آمریکا:

امروزه ۲۲۵٬۰۰۰ کیلومتر مربّع از خاک ایالات متحده آمریکا بصورت خودمختار در اختیار سرخ‌پوستان قرار دارد، که این زمین‌ها، همان زمینهای جایگزین یا اختصاصی قرن نوزدهم هستند. این زمینها تحت سرپرستی دفتر امور سرخ‌پوستان قرار دارد، که خود زیر نظر وزارت کشور ایالات متحده آمریکا است.سرخپوستان آمریکا امروزه در بسیاری مناطق استقلال فرهنگی و تاحدودی سیاسی دارند.تلاش هایی برای تحکیم ریشه های قومی خود دارند و زبان های که بدان ها صحبت می کنند تا حدودی محافظت شده قلمداد می شوند.برخی از آنها به زندگی سنتی و روستایی خود با آداب قبیله ای هنوز بسر می برند که بیشتر در نواحس جنوبی هممرز مکزیک می باشند.در سال ۲۰۰۳ جمعیت آنان در جامعه آمریکا ۲٬۷۸۶٬۶۵۲ برآورد شد که از این میزان ۴۱۳٬۳۸۲ نفر در کالیفرنیا , ۲۹۴٬۱۳۷ در آریزونا و ۲۷۹٬۵۵۹ تن در اوکلاهاما بسر میبردند.همچنین این گروه دارای نسبت بالایی از الکلیسم در درون خود هستند.آژانس های فعال بومیان آمریکا تلاش دارند تا با حفظ ریشه ها و هنجارهای سنتی سعی در بهبود شرایط بهداشتی و فرهنگی این گروه داشته باشند.(دی براون ،۱۳۷۶ :۲۵)

پراکندگی جغرافیایی و زبان ها:

بومیان آمریکا بجز انگلیسی که زبان عمومی کشور محسوب می گردد به زبان های مختلفی از گروه زبان‌های بومی آمریکا تکلم می کنند.زبان آزتکی در یوتا بیشترین متکلم را دارد.پس از آن زبان ناهواتل با نزدیک به دویست هزار گویشور و زبان ناواهو با یکصدپنجاه هزار تن در رده های بعدی هستند.سرخپوستان آمریکا اگرچه در تمام سرزمین پراکنده اند اما بیشتر آنان در نواحی غربی و جنوب غربی بسر می برند.گروه مهم چروکی در میامی و سواحل میسیسیپی ساکن می باشند و گروه هایی نیز در مناطق شمالی مانند میشیگان و مونتانا زندگی می کنند که در این مناطق جمعیت و حضور بومیان کاملا قابل توجه می باشد.همچنین در آلاسکا شمار زیادی از بومیان ساکن بوده و بیشتر نواحی روستایی این ایالت کم جمعیت سرخپوست می باشند.

هنر:

هنر در میان سرخ‌پوستان آمریکا مخصوصا در تمدن مکزیک اهمیت بسزایی داشت.دورهٔ هنری در مکزیک از ۱۵۰۰ پیش ازمیلاد آغاز و تا قرن ۱۶ یعنی زمان فتح مکزیک بدست کورتیس اسپانیایی ادامه می‌یابد.که اوج آن در دوره ۳۰۰ تا ۹۰۰ میلادی بوده‌است.هنر اصلی ایشان پیکر تراشی و تندیس سازی بود و امروزه تندیس‌ها و صورتک‌های بسیاری از آن دوره که به‌نظر می‌رسد کاربرد مذهبی داشته‌است بجای مانده.

تمدن و معماری:

در گوشه و کنار قاره آمریکا آثار بایسته‌ای از تمدنهای بشری بچشم می‌خورد که در میان آنها نام تمدن تئوتی هواکان و تمدن قوم مایا بویژه در چیچن ایتسا، تمدن اولمک و تمدن اینکا‌ها و در نهایت آزتک‌ها شهرت بیشتری دارد.بیشتر این شهرت به دلیل معماری‌های شگفت انگیزی ست که از ایشان باقیمانده‌است.وجود بناهای بلند و با شکل هندسی سیار دقیق مانند بنای مونته آلبان در مکزیک که شباهت بی نظیری با زیگورات‌های مشرق زمین دارد و نیز هرم چیچن ایتسا که مانند هرم مصر مخروطی و البته کمی زیباتر است بهمراه رصد خانه کراکول (ساخته شده در ۱۲۵۰ میلادی) که کاملا مشابه رصدخانه‌های امروزی ست شهرت بیشتری دارد.در آمریکای جنوبی نیز ال دورادو یا شهر گمشدهٔ طلا و شهر باستانی کوسکو در پرو از دوره تمدن اینکاها شناخته شده ترند.اکثر این بناها مخصوصا در حوالی مکزیک با سرستون‌ها و زیباییهای شگرفی تزیین شده‌اند..(مرزبان،۱۳۸۰ ،۲۵)

22222(1)

خط و دبیره:

مایاها از اولین اقوامی بودند که در دنیای نو از خط استفاده می‌کردند. نوعی خط هیروگلیفی اندیشه‌نگاشت از ایشان بجا مانده‌است که امروزه کشف شده و قابل خواندن است.مایانها همچنین بیش از هزار مجلد کتاب که اکثر آنها تاشوی آکاردئونی بودند را نوشته بودند که امروزه تنها تعداد معدودی از آنها باقیمانده‌است و اکثرا یا در طول زمان ازمیان رفتند یا بدست مردان اسپانیایی مهاجم سوزانده شدند.

زبان‌های رایج:

در آمریکای باستان زبان‌های زیادی زواج داشته‌است که همگی از خانواده زبان‌های التصاقی شناخته می‌شوند. اما تا کنون هیچ خویشاوندی نزدیکی میان زبانهای این گروه از اقوام با سایر این دسته زبانها مانند زبان چینی یا کره‌ای و زبانهای آلتایی مشاهده نشده‌است.امروزه شمار گویشوران این زبان در مکزیک به دو میلیون نفر و در آمریکا به نزدیک یک ونیم میلیون نفر می‌رسد.در سایر کشورهایی نظیر گواتمالا، پرو، بولیوی، پاراگوئه، اکوادور، آلاسکا جمعیت کثیری به یکی از زبانهای بومیان آمریکایی صحبت می‌کنند.این زبانها در آمریکای شمالی شامل ناهواتل (آزتکی نو) در ایالات متحده و مکزیک و زبانهای مایایی در نواحی گواتمالا و پاناما همچنین گوارانی در برزیل و پاراگوئه, آیمارا و کچوا در بولیوی پرو و اکوادور می‌باشد.لازم بذکر است زبان آیمارا در پرو و گوارانی در پاراگوئه حتی زمانی در دو دهه پیش زبان رسمی شدند.گوارانی هم اکنون نیز در پاراگوئه مکانی پایین تر از زبان رسمی ندارد.

برخی قبایل سرخ‌پوستان به مدت دو قرن در بردگی سفیدپوستان بودند سران قبیله‌های سرخ‌پوست در کانادا با فرانسویان و انگلیسی‌ها معاهداتی امضا کردند تا صلح در مناطق سرخ‌پوستی برقرار شود.(همان ، ۳۰)

فاجعه ی سرخپوستان آمریکا:

این مطلب برگرفته از کتاب دلم را به خاک بسپار ( فاجعه سرخپوستان آمریکا ) نوشته دی براون می باشد تاریخ سرخپوستان آمریکا تاریخی سرشار از توحش و ویرانگری بر ضد این قوم ( که از لحاظ تاریخی گمنام می باشد )بوده و اسباب شرمساری است. تاریخی که به شکل بسیار جالبی تحریف شده است. آمریکائی ها در نگارش تاریخی خود از فرهنگ خاصی پیروی می کنند.

به عنوان مثال آنها از پیروزی ابر سرخ ( رئیس یکی از قبایل سرخپوست) بر واحد های تحت فر ماندهی سرهنگ فترمن با عنوان ” قتل عام نفرات فترمن ” یاد می کنند و در عوض از وحشیانه ترین کشتاری که نظیر آن تا کنون روی نداده است یعنی کشتار ” سند کریک ” که از افراد قبیله شایان به ریاست سیه دیگ کرده اند مدتها در تاریخ های آمریکا با عنوان ظاهر فریب ” ماجرای سند کریک ” سخن گفته اند . کشتاری که در آن سفید پوستان ، سر بریدند ، مورد تجاوز قرار دادند ، مثله کردند ، پوست سر کندند و در مجموع یک کشتار حسابی ، واقعی و خوفناک راه انداختند . فاجعه سرخپوستان آمریکا با کشتار سرخپوستان قبیله ” ناواهو ” در قلعه ” وینگیت ” در سال ۱۸۶۱ آغاز شد و با کشتار افراد قبیله ” سیوکس ” در سی (۳۰) سال بعد یعنی در سال ۱۸۹۰ در ” وانددنی ” پایان می پذیرد. در” وانددنی ” تعداد سرخپوستان اعم از زن و کودک و مرد و بچه سیصد و پنجاه (۳۵۰) نفر بود که پس از تیر باران فقط پنجاه (۵۰) نفر از ایشان باقی ماندند.یکی از باز ماندگان این فاجعه به نام ” لویز لوبلیت ” می گوید
سعی کردیم فرار کنیم ولی آنها ( سر بازان ) چنان بروی ما آتش گشودند که انگار ما گاوان وحشی هستیم . آری سفید پوستان همان بلائی را که بر سر بوفالو ها آورده بودند بر سر سرخپوستان آوردند.(دی براون ،۱۳۷۶ :۵۴)

همه چیز با ورود کریستف کلمب ( در ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲ ) آغاز شد که مردم بومی را ایندویوس نامید. اروپائیان یعنی مردم سفید پوست به لهجه ها و زبانهای مختلف سخن می گفنتد . چنانکه بعضی این کلمه را ایندین و برخی ایندیانر یا ایندیان می نامیدند. اسم سرخپوست بعدها پیدا شد. تاینوس ها یعنی جزایر نشینان سان سالوادور که بیگانگان را با مهر و محبت پذیرا می شدند بنا به عادت هدایائی به کریستف کلمب ویارانش تقدیم کردند و با ایشان به عزت و احترام رفتار کردند. کریستف کلمب به پادشاه و ملکه اسپانیا چنین نوشت : این مردم به قدری ملایم و مهربان وسلیم النفسند که به اعلیحضرتین اطمینان می دهم که در دنیا ملتی بهتر از ایشان پیدا نمی شود .همنوعان خود را مانند کسان خود دوست می دارند ، گفتارشان همواره شیرین و ملایم و مهرآمیز و همراه با لبخند است. گرچه تقریبا لخت وپتی راه می روند ولی رفتارشان شایسته و برازنده است

ادیان سرخپوستان آمریکا:

سرخپوستان قارهء آمریکا مردم یکدستی نیستند و بازماندگان چندین تمدن کهن سال و باستانی اند که از شمال قارهء آمریکا و کشور کانادا تا جنوب این قاره که کشورهای آرژانتین و شیلی هستند ، پراکنده اند . آنها چندین هزار سال پیش از شمال این قاره به سوی جنوب آن در حال مهاجرت کردند و پس از رسیدن به سرزمینهای جدید ، به دلیل موانعی طبیعی از قبیل جنگلهای انبوه و کوههای بلند و بیابانهای سوزان ، ارتباطشان با سرزمین ها و تمدنها و خواستگاه های قبلی شان قطع می شد و از نو تمدنی و فرهنگی جدید را بنیان می گذاشتند . اما در بین همهء فرهنگهای گوناگون سرخپوستان قارهء آمریکا این اعتقاد مشترک است که دو جهان وجود دارد . سرخپوستان بر این باورند که هستی از یک دنیای طبیعی تشکیل شده است که همین عالم خاکی خودمان است که در آن زندگی می کنیم ، و دیگری دنیایی ماورایی که آن را به چشم نمی بینیم . آنها معتقدند که عالم خاکی یک صفحه است که روی آن ستونهایی قرار گرفته اند و روی آن ستونها و در واقع سقفی که بر این عالم خاکی قرار گرفته است ، همان دنیای دیگر است . سرخپوستان این ستونها را به شکل درختانی بلند تجسم می کنند و آنها را درختانی جهانی می نامند . آنها بر این باورند که “دنیای دیگر” بهشت انسانهاست ، با طبیعتی بسیار زیبا و مناظری دل انگیز و آبهایی روان و شکارهایی فراوان و از همه مهمتر ، انسانهایی برخوردار از عمر و زندگانی جاودان(سایت)

توتم پرستی:

توتم اصطلاحی است که اروپائیان برای نمادهای مقدس سرخپوستان بکار می روند . سرخپوستها معتقدند که این توتم ها یا نمادها ، ارواحی هستند که از انسان حفاظت می کنند . بسیاری از این نمادها به شکل جانوران هستند و برخی نیز کنده کارهایی اند که با تنهء درختان ساخته میشوند . در میان قبایل مختلف سرخپوستان آمریکای شمالی ، هر فردی باید توتمی که در زندگی از او محافظت می کند را بشناسد . این شناختن هم معمولا” به این شکل است که شخص خود را چندین روز گرسنه نگه می دارد ، آنقدر که قدرت بینایی اش به شدت رو به تحلیل می رود ، سپس توتم های قبیله را که در اشکال گوناگون هستند ، از راهی دور نشانش می دهند . هر کدام را که فرد روزه دار از فاصله ای دور به خوبی و بهتر از دیگر توتم ها شناخت و تشخیص داد ، میشود توتم یا روح نگاهبانش و از آن به بعد ، در تمام زندگی اش به آن توتم امید می بیند و با او راز و نیاز می کند . در واقع خدایش همان توتمش خواهد بود. سرخپوست ها آنقدر غرق در شخصیت توتم خود میشوند که به تدریج و در طول زندگی شان همهء الهامهایشان را از همان می گیرند . برای مثال کسی که توتمش یک عقاب است ، همواره در مراسم مذهبی اش نقابی به شکل سر عقاب را به چهره می زند ، تنپوشش را با پرهای عقاب می آراید ، به هنگام خشم و شادی و غم و اندوه و نیاز رو به آسمان و عقابها می کند و در مراسم و جشنهای مذهبی شان به شکل پرواز و حرکات عقابها می رقصد . معمولا” هر سرخپوست دو توتم دارد . یکی توتم زمینی اش و جسمانی – که غالبا” به شکل عقاب و خرس و گرگ و شیر کوهی و غیره هستند – و جسمش را و اعمالش را کمک و هدایت می کند و دیگری هم توتمی روحانی و معنوی است که روحش را از شر بدی ها و خباثت ها و پستی ها و جادوهای بد نگهبانی می کند و به دور می دارد . این توتم معنوی ظاهر مشخصی ندارد و هر بار ممکن است به شکل صدایی یا منظره ای یا فردی یا جسمی و یا حیوانی درآید و با سرخپوست گفتگو کند یا راهی را نشانش دهد

25481_1260712282

ارتباط با توتم ها:

شاید کمتر کسی بداند که سرخپوست ها چقدر به خواب دیدن اهمیت می دهند . در فرهنگ بسیاری از قبایل سرخپوستان شمال آمریکا ، خواب دیدن یعنی سفر روح انسان به دنیای دیگر ، یعنی عالمی روحانی و همنشینی در آن با توتم معنوی خود . برای یک سرخپوست هر آنچه که در خواب می بیند نه رویا و خیال بلکه امری کاملا” واقعی است . آنها معتقدند که انسان باید در این سیر و سفرهای معنوی که در خواب برایش اتفاق می افتد به نصایح توتم روحانی اش گوش کند و در زندگی جسمانی و دنیوی اش به آنها عمل نماید . در واقع یکی از دلمشغولی های سرخپوستان خواب دیدن و ارتباطشان با توتم هایشان است . سرخپوستان معتقدند که در بسیاری از مواقع ، توتم دنیوی و جسمانی آنها نیز در این سفر و گفتگوهای ضمن آن با آنها همراه و هم کلام میشوند . خلاصه اینکه یک سرخپوست در خوابش با توتم هایش ارتباطی نزدیک و صمیمی برقرار می کند . در میان قبایل رخپوست آمریکای شمالی بازگو کردن خوابها برای خانواده ، رئیس قبیله و دیگر دوستان و تبادل نظر پیرامون خوابهای دیده شده ، برای هر فرد و عضو قبیله کاری لازم ، ارزشمند ، دوست داشتنی و دائمی محسوب میشود

یکی از توتم های قبایل سرخپوست شمال آمریکا . این قبیل توتمها معمولا” توسط همهء اعضای قبیله پرستیده میشوند و کارشان هم در مجموع نه صرفا” حفاظت از شخصی خاص ، بلکه نگاهبانی از کل قبیله است

به بومیان قاره آمریکا سُرخ‌پوست گفته می‌شود که از نژاد زردند ولی پیش‌تر می‌پنداشتند که یک گروه نژادی جداگانه‌اند. کریستوف کلمب پنداشته بود که اینان هندی اند، از این‌رو امروزه در بیشتر زبان‌های اروپایی ایشان را هندی می‌خوانند. گاهی در زبان فارسی هم ایشان را هندی‌های آمریکا می‌خوانند. غلام‌حسین مصاحب در دائرةالمعارف فارسی آنان را «هندی‌شمردگان» (یعنی کسانی که هندی شمرده شده‌اند) می‌خواند.

سرخپوستان آمریکا سرگذشت بسیار غم انگیزی داشته اند . متاسفانه تاریخ و فرهنگ آنها در کشور ما چندان شناخته شده نیست . سرخپوستان آمریکا دو ضربه ویرانگر و نابود کننده را از سوی مهاجمان اروپایی – یعنی به خود دیدند . سرخپوستان قارهء آمریکا مردم یکدستی نیستند و بازماندگان چندین تمدن کهن سال و باستانی اند که از شمال قارهء آمریکا و کشور کانادا تا جنوب این قاره که کشورهای آرژانتین و شیلی هستند ، پراکنده اند

اقوام سرخپوست آمریکای شمالی از بازماندگان گروه هایی هستند که در حدد بیست هزارسال پیش از میلاد از نواحی سر شمال سبیری گذشته و به قاره جدید وارد شده بودند.برخلاف ساکنان مزوآمریکا و نواحی متمدن آمریکای مرکزی و جنوبی, سرخپوستان آمریکای شمالی چندان متمدن نبوده و حالتی نیمه بدوی داشتند
پاسخ به معرفی سرخپوستان امریکا:

 

سرخ پوستان قبایل متعدد از مردمان بومی قاره امریکا هستند که تعدادی از آنها در آمریکای شمالی و ایالات متحد امریکا زندگی میکردند و اکنون تعدادشان بسیار کمتر است .سرخ پوستان از لحاظ خصوصیات ظاهری کمی مانند اسکیمو ها هستند که آنها هم با دیدن زندگی مدرن و جذب شدن در آن کم کم تعدادشان کاستی میگیرد و در جوامع دیگر حل میشوند و به رنگ فرهنگ های دیگر در میایند .
مهاجرین اولیه امریکا جنگهای خونینی با سرخپوستان داشتند و برای پاک سازی و تصاحب مناطق مسکونی قبایل سرخپوست عده بیشماری از آنان توسط امریکایی ها نابود شدند . آنها آنان را در جنگ ها کشتند و در بعضی مواقع با آلوده کردن آنان به بیماریهای اروپا که بخاطر دوری و اینکه این بیماری ها بومی امریکا نبودند و سرخپوستان در برابرش مقاومت کسب نکرده بودند نابود کردند . سرخپوستان که مردمی قبیله ای بودند با روش ابتدایی برای گذران زندگی و نیاز غذایی به شکار میپرداختند و نقش آنها در تخریب محیط و طبیعت پایین بود و به محیط و زمین احترام میگذاشتند و زندگی خود را مرهون آن میدانستند . سرخپوستان با ورود سفید پوستان زندگی خود را که هزاران سال به آن شیوه زندگی کرده بودند در خطر میدیدند و عقیده داشتند که با پیدا شدن سفید پوستان و شکار بی رویه، شکار از منطقه زندگی آنان محو میشود و نابود کردن جانداران توسط سفیدپوستان زندگیشان را به مخاطره میاندازد. سرخپوستان استفاده بهینه از شکار میکردند و هر قسمتی از آن در زندگی آنها جایی داشت . زمین و طبیعت در باور سرخپوستان مقدس بود زیرا که زندگی خود را وابسته به آن میدانستند و آن در دعا ها و اوراد آنها جای داشت .

امروز قبایلی از بازمانده های انساب پیشین آنان که از آن بلا ها جان بدر بردند هنوز در امریکا وجود دارند و در خود امریکا و هاوایی زندگی میکنند . در امریکای جنوبی هم قبایل دیگری از آنها وجود هستند.

قبایل سرخپوستان در قاره امریکا زیادند و لیست آنها را در پیوند زیر که به زبان انگلیسی است میتوانید مطالعه کنید.

قبایل سرخپوستان:

بد نیست بدانید وقتی میگوییم کشف امریکا ، این عبارت را خیلی ها امروز نمیپسندند بعضی ها میگویند اصلا چیزی نبود که کشف شود مگر خود سرخپوستان در اینجا نبودند و خود آنها مگر انسان نیستند ! عده ای هم میگویند باید آنرا کشف امریکا توسط سفیدان نامید که باز این عده آنرا هم امری مهم نمیدانند زیرا که قبلا آنهم توسط سفیدان دیگری انجام شده بود .

از آن جایی که این نامه روحیات و باور ها و ادبیات سرخپوستان را نشان میدهد بد ندیدم که آنرا برایتان ترجمه کنم . سرخپوستان با اینکه مردمی ابتدایی بودند اما بی انصافی است اگر تنها بخواهیم آنان را از طریق معرفی فیلم های آمریکایی بشناسیم . تعداد کثیری از امریکایی ها به امروز به سرخپوستان میبالند اما با اینحال کاری مهم در باره آنها انجام نگرفته و جمعیت سرخپوستان از زندگی سطح پایین و فقر و اعتیاد و بیماری های دیگر اجتماعی در رنجند .

در سال ۱۸۵۱ میلادی قرار دادی با قبیله ساکومیش و قبایل دیگر در اطراف واشنگتن بسته شد که طبق آن سرخپوستان را متعهد میکرد که دو میلیون ایکر (هر ایکر ۴۰۴۶ متر مربع است) از اراضی خود را به بهای ۱۵۰۰۰۰ دلار به دولت امریکا بفروشند . رییس سیاتل از قبیله ساکومیش که مردی روحانی و سخن دان ـ دانایی بود نطقی ایراد کرد که در زیر ترجمه آنرا میبینید : ترجمه از من (دارا پارسی ) است و در حفظ زبان ادبی آن کوشش کرده ام. این ترجمهء دوم من است و قبلا هم یکبار دیگر آنرا ترجمه و در همین انجمن پست کرده بودم اما نتوانستم آنرا پیدا کنم، شاید هم در جای دیگری آنرا پست کردم که اکنون خاطرم نیست.

متن سخن رییس سیاتل به پرزیدنت پیرس در سال ۱۸۸۵:

چگونه میتوانید زمین و آسمان را بفروشید؟! چگونه میشود گرمای زمین را بفروش گذاشت؟! این ایده برای ما ایده ای بس غریب است. اگر پاکی و تازگی و تلعلع آب متعلق به ما نیست ما چگونه میتوانیم آنرا بفروشیم ؟!. همه جای زمین برای مردم من مقدس است. تمام سوزنهای براق کاج، هر ساحل ماسه ای, هر تودهء مِه میان درختان جنگل ِ تاریک، حرکت حشره و زمزمهء آن در خاطر مردم من مقدس است.
شیره که از آوند درخت بالا میرود خاطرهء انسان سرخپوست را با خود بالا میبرد. سفید پوستان سرزمین مادریشان را زود فراموش میکنند، وقتی که در میان مردگانشان و میان ستارگان گام برمیدارند. مردگان ما این زمین زیبا را فراموش نمیکنند، زمینی که برایشان مادر است!. ما قسمتی از زمینیم و آن قسمتی از ماست . گلهای پر رایحه خواهران ما هستند، آهوان، اسبان و شاه عقابان (عقاب امریکایی) برادران مردم مایند. ستیغ صخره کوه، شهدهای گوارا در گلزار، حرارت بدن اسب (Pony) و بدن انسان متعلق به یک خانواده اند .

که اینطور ……. !
وقتی رییس بزرگ واشنگتن (رییس جمهور پیرس۱۸۸۵ ) پیام میفرستد و از ما میخواهد که زمینمان را بخرد! او به ما پیام میفرستد که زمینی دیگر در اختیار ما قرار خواهد داد که در آن در میان یکدیگر با آرامش زندگی خواهیم کرد.

او به ما میگوید یعنی اینکه او پدر ما و ما فرزندان او خواهیم بود و ما باید پیشنهاد شما را در نظر بگیریم که شما زمینهایمان را بخرید!.

اما این ساده نیست این سرزمین برای ما مقدس است!.
این آب براق و روان که در سینهء نهر ها و رود ها جاری است فقط آب نیست بلکه خون اجداد و پیشینیان ماست!.
اگر ما به شما زمین بفروشیم باید بخاطر بسپارید که آن مقدس است و باید به کودکانتان بیاموزید که آن مقدس است و هر ذرهء تلعلع آبهای برکه ها و دریا ها راویان خاطرات مردم منند.
زمزمهء آبها صدای پدر ِ پدران منند.
رود ها برادران منند و عطش ما را فرو مینشانند، رودها قایق (کانو) های ما را به راه میبرند و به کودکان ما خوراک میرسانند، اگر ما زمینمان را به شما بفروشیم باید بیاد داشته باشید و به فرزندانتان بیاموزید که رود ها برادران مایند و باید شما با آنها مهربان باشید!.

ما میدانیم که سفید پوستان راه ما را درک نمیکنند. یک قسمت از زمین برایشان مانند زمینی دیگر است، برای آنها زمین غریبه ایست که در نیمه شبان در آن وارد میشود و از آن هر چه میخواهد برمیدارد!. زمین نه تنها برادرش نیست بلکه او را دشمن است! وقتی او آنرا فتح میکند او گور پدرش را یا با خود میبرد و یا ترک میکند و برایش اهمیتی ندارد!.

او زمین را از کودکان میرباید و برایش اهمیتی ندارد!.
گور اجدادش و حقوق فرزندانش که با تولدشان میاید برای انسان سفیدپوست بی اهمیت است. او میپندارد زمین، مادرش خاک و برادرش آسمان چیز های خریدنی هستند و یا برای چپاول است که آنرا مانند حیوانی یا مهره ای زیبا بفروشی. اشتهایی بی پایان دارد و در پس ِ خویش بجز بیابان بجا نمیگذارد!.
نمیدانم ،…… راه ما جدا از راه شماست!.

سیمای شهر های شما درد به دیدگان سرخپوستان میاورد و این بدان علت است که فکر کنید شاید سرخپوست وحشی است و نمیفهمد!.
جایی که آرامش باشد در شهر سفید پوستان وجود ندارد. جایی نیست که صدای باز شدن برگ را بتوانید در بهار بشنوید و صدای بال حشره را حس کنید.

American-Indian-Art-2

اما ممکن است این بخاطر آن است که من وحشیم و نمی فهمم!.
صدا ها بنظر میرسد که اهانت به گوش ها هستند، در زندگی چه هست اگر انسان نتواند خروش ِ تنهایی ِ مرغ ِ شب ، یا قشقرق غوکان در برکهء آب در شب را بشنود؟! من سرخپوستم و من نادانم!.

سرخپوست صدای نرم باد را که بر برکهء آب میوزد، و خود ـ بوی باد را که با بارش نیمروز باران شسته است و رایحهء کاج را با خود میاورد ترجیح میدهد.
هوا برای سرخپوست گرانبهاست، جاندار که با آن در هوایی که تنفس میکنیم شریکیم! جانور، درخت، انسان، همه یک هوا را تنفس میکنیم!
سفید پوست بنظر نمیرسد که متوجهِ هوایی است که ما آنرا نفس میکشیم!.
او مانند بینی که به بوی مُردار بی حس میشود نسبت به این حقیقت کِرخ است!.

ولی اگر زمینمان را به شما بفروشیم، باید بیاد داشته باشید که زمین برای ما مقدس است و بیاد داشته باشید هوایی که تمام زندگی را حمایت میکند ما در آن نیز سهیمیم! به یاد داشته باشید بادی را که به پدران ما اولین نَفَس ِ زندگی را عطا کرد و بادی که آخرین آه زندگی او را با خود برد!.
و اگر زمینمان را به شما بفروشیم باید بخاطر داشته باشید که آنرا جدا نگهدارید و مقدسش شمارید که سفید پوست بتواند به آنجا رفته و بادی را که رایحهء گلها را با خود میاورد استشمام کند و بچشد!.
بنابراین ما پیشنهاد شما را در نظر میگیریم. اگر ما پذیرفتیم یک شرط خواهم نهاد که سفید پوست با جاندار ِ آن مانند برادرش رفتار کند!.
من وحشیم و راه دیگری را نمیفهمم!.

در مرغزار ها هزاران گاو وحشی را در حال گندیدن دیده ام که سفیدپوستان آنها را با تیر اندازی از پنجرهء قطاری که مسافرینش بودند رها کرده اند!.
من وحشیم و من نمیفهمم که اسب خروشانِ قطار برای شما از گاوهای وحشی که ما فقط آنرا میکشیم تا زنده بمانیم پر اهمیت تر است!.
انسان بدون جاندار چیست؟! اگر تمام جانداران بروند انسان در تنهایی بیحد ـ روحی فنا خواهد شد!.
انچه که جانور را نابود میکند بزودی سراغ انسان هم خواهد آمد! همه چیز در ارتباط با همند!.

باید به فرزندانتان بیاموزید که زمین ِ زیر پایشان خاکستر ِ پدرانشان است تا به آن با این دیده بنگرند و به زمین احترام بگذارند!. به کودکانتان بیاموزید غنای زمین از خاک خویشاوندانشان نشات گرفته است!.
به کودکانتان آنی را بیاموزید که ما آموختیم زمین مادرتان است!.

آنچه که بر سر زمین آید بر سر شما نیز خواهد آمد!. اگر انسان بر زمین آب دهان اندازد آنرا به خود انداخته است!.
ما میدانیم که زمین متعلق به انسان نیست، بلک انسان متعلق به زمین است! اینرا ما میدانیم!.
همه چیز بهم ربط دارند و مانند خونی است که در رگان یک خانواده است!.
آنچه که بر سر زمین بیاید بر سر ما نیز خواهد آمد!
انسان تار ِ زندگی را نتنید و نبافت انسان فقط تاری در زندگیست!.
هر کاری که او با تار کند با خود کرده است!.
حتی سفید پوست که خدایش با او میرود و با او بعنوان دوستی سخن میگوید از این سرنوشت معاف نیست!.
بالاخره ما روزی ممکن است برادر باشیم!.
اینرا خواهیم دید!.
چیزی که ما میدانیم و سفید پوستان ممکن است آنرا روزی دریابند پروردگار ما یک پروردگار است، امروز ممکن است گمان کنید که مالک او هستید بطوریکه دوست دارید مالک زمینمان شوید اما نمیتوانید!. او پروردگار ِانسان است و رحمتِ او شامل حال سرخپوست و سفید پوست هر دوست!.
این زمین برای خداوند گرانبهاست و صدمه رساندن به زمین انباشتن ِ گناه و تخلف نسبت به پروردگار است!.
سفیدان نیز خواهند مرد، شاید زود تر از قبایل دیگر!، آلودن بستر زندگی باعث خواهد شد که در مرداب بوجود آوردهء خویش غرق شوید!.

اما در هلاک و نابودی خود فروزان خواهید شد و خواهید درخشید، آتش ـ آن قدرتِ پروردگار است که شما را به این خاک نهاد و بخاطر حکمتی شما را بر زمین و بر سرخپوستان مسلط کرد!.
لن سرنوشت برای ما مرموز است، و ما نمیدانیم کی همه گاو های وحشی توسط شما ذبح خواهند شد، و کی همه اسبان وحشی رام خواهند گشت و گوشه های پنهان جنگل را بوی انبوه کارگران پر خواهد کرد و نمای تپه های پر درخت با پیدایش سیم تلگراف لکه دار خواهند گشت! این برای ما مرموز است!.
تاریخ بومیان آمریکا از جمله داستانهای تلخی است که کمتر در رسانه ها به آن پرداخته می شود. سرگذشت سرخ پوستان آمریکا که آخرین آمارها رقم ۱۱۲ میلیون را درباره آنان نشان می دهد آنقدر تاسف بار است که دل هر انسان آزاده ای را به در می آورد. این رقم براساس سرشماری جمعیت که در سال ۱۹۰۰ میلادی انجام گرفت، از ۱۱۲ میلیون به ۲۵۰ هزار نفر رسیده است و این جز با یک کشتار وسیع و بی رحمانه امکانپذیر نیست.
کتاب «نسل‌کشی سرخ پوستان آمریکا» به قلم نویسنده معتبر آن یعنی منیر العکش که نشر عروج منتشر کرده است، حاوی مطالب مستند به همراه منابع معتبر فراوانی است که چگونگی عملکرد پدران و بنیانگذاران آمریکا را نشان می دهد. العکش چگونگی کشتار صاحبان اصلی آمریکا و سرنوشت فعلی آنان را با مستندات قابل توجه بیان می کند. مطالب این کتاب به قدری تکان دهنده و قابل تامل است که هر سر فصل آن می تواند مبنای نگارش دهها مقاله و چندین تحقیق باشد.
خبرگزاری فارس برای آشکار شدن گوشه‌ای از تاریخ آمریکا و ماهیت بنیانگذاران آن اقدام به انتشار کامل این کتاب ارزشمند کرده است که قسمت اول آن از نظر خوانندگان می‌گذرد:

*سرنوشت ۱۱۲ میلیون سرخ‌پوست ساکن آمریکا

با یورش زنبورها (تعبیر نویسنده برای آمریکایی ها به دلیل خطرناک بودن آنها) به سرزمین شاد و خندان سرخ پوستان در آمریکای فعلی همه چیز دگرگون شد. براساس سرشماری جمعیت که در سال ۱۹۰۰ میلادی انجام گرفت، از میان ۱۱۲ میلیون انسان سرخ‌پوست بینوا تنها ۲۵۰ هزار نفرشان زنده مانده‌اند. در چشمان امپراتور بی‌پروا و درنده خو، صحنه‌های ۹۳ جنگ به تمام معنی و فراگیر که انواع سلاح‌های میکروبی در آن به کار رفت تجلی یافته است. در این جنگ‌ ها میلیون‌ها تن از فرزندان چهار صد قوم و خلق سرخ پوست سرزمین‌های ناشناخته آمریکا کشته شدند. به درستی که این بزرگترین و طولانی‌ترین نسل کشی و کشتار جمعی تاریخ است.

Image6

*از بامداد عید پاک سال ۱۵۱۳ نسل کشی سرخ‌پوستان آغاز شد:

با وجودی که تاریخ نگاران سپاهیان پیروز، کوشیدند یاد این رویدادها و خاطره‌های تلخ را از حافظه‌ها و اذهان انسان‌ها از بین ببرند، اما ناگهان پیدایش چند مورد سیاه زخم وحشتناک، این خاطره‌ها را دوباره در اذهان زنبورها زنده کرد. به گونه‌ای که بار دیگر ادامه حیات و سرنوشت آینده خود را در چهره قربانیان خود یافتند. قربانیانی که در خلیج ماساچوست با میکروب آبله و در شبه جزیره کره و ویتنام و در خیابان‌های بغداد با گاز خردل و سلاح‌های حاوی اورانیوم غنی نشده و حشره‌کش گیاهی نابود شدند.
دولت امریکا هرگز تعداد سرخ‌پوستانی را که از آغاز یورش سفید‌پوستان به شمال آن سرزمین کشته شدند به رسمیت نمی شناسد.
«خوان پونس دولیون» پس از کشف منطقه فلوریدا و هنگامی که «آب حیات» افسانه‌ای را در آنجا جستجو می‌کرد از بامداد عید پاک سال ۱۵۱۳ نسل کشی سرخ‌پوستان را آغاز نمود.
دولت امریکا به هیچ وجه در برنامه‌های درسی به تاریخ رویدادهای این سرزمین و سرگذشت میلیون‌ها سرخ‌پوست پیش از آمدن کریستف کولومبس اشاره نمی‌کند. تاریخ نویسان امریکایی ادعا کرده‌اند که پیش از آمدن کولومبس در این سرزمین انسان نمی‌زیسته است. این سرزمین از «خدایی» که اولیور کروویل به او شناسنامه انگیلسی داده God is an englishman انتظار داشته انسان‌های برگزیده خود را به آن بفرستد تا این سرزمین را آباد کنند و افسردگی و تنهایی را از آن برطرف نمایند و به آن حیات ببخشند.

*انعکاس سرنوشت سرخ پوستان در کتب درسی آمریکا:

امریکایی‌ها در فیلم مستندی که درباره پلیموث یعنی نخستین مستعمره مهاجران سفید پوست ساختند (این مستعمره سال‌ها بعد به نام انگلستان نو نامیده شد) و نیز به وسیله دفترچه راهنمای گردشگران و بازدیدکنندگان تندیس آزادی نیویورک، تاکید کرده‌اند که تاریخچه انسان در کوه و دشت مناطق شمالی امریکا با آمدن نخستین انسان سفید پوست در اواخر قرن شانزدهم آغاز می‌شود. اما سرخ‌پوستان هرج و مرج طلب و ماجراجو که تعدادشان در آن روزگار از یک میلیون نفر فراتر نبوده، در جریان جنگ‌های شرافتمندانه گورشان را به دست خودشان کندند و آنها خودشان مسئول این جنگ افروزی‌ها بودند.
امریکایی‌ها در ادامه ادعاهای ضد و نقیض خود گفته‌اند که بیشتر سرخ‌پوستان به علت شیوع بیماری‌های واگیر که اروپایی‌ها ناخودآگاه همراه خود به سرزمین‌ دنیای نو آوردند از بین رفتند و مرگ آنان به نوعی قضا و قدر بوده است. در کتاب‌ها و برنامه‌های آموزشی مدارس ضمن ابراز تاسف برای مرگ میلیون‌ها سرخ‌پوست، اینطور وانمود شده که سرگذشت سرخ پوستان «فاجعه شوم و غیر عمد و جلوگیری از بروز آن امکان‌پذیر نبوده است».

*آیا می‌توان استخوان ۱۱۲ میلیون سرخ‌پوست را قورت داد؟

در آمارهای رسمی دولت آمریکا آمده است که هنگام ورود نخستین مهاجر سفید‌پوست به دنیای نو حدود یک تا دو میلیون سرخ‌پوست در این سرزمین زندگی می‌کردند، این آمار با اظهار نظری که گفته شده، تعداد یهویان اروپا هنگام به قدرت رسیدن نازی‌ها بین صد هزار تا دویست هزار نفر بوده تفاوتی ندارد. شاید اینگونه اظهار نظرها، در آینده صهیونیست‌ها را تشوی کند تا ادعا کنند که تعداد «وحشی‌»‌های ساکن فلسطن در زمان اعلام موجودیت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بیش از ده هزار تن نبوده است.
سفید‌پوستان ادعا می‌کنند، سرزمینی را که به آن دست‌داری کرده‌اند، بکر، پاک و خالی از جمعیت بوده است. پافشاری آنان روی این دروغ بزرگ که تعداد سرخ‌پوستان هنگام آمدن استعمارگران سفید پوست به دنیای نو یک تا دو میلیون تن بیشتر نبوده و تعداد آنان در سال ۱۹۰۰ به ۲۵۰ هزار نفر کاهش یافته، سرگذشت نسل‌کشی سرخ‌پوستان را به داستان بازی و سرگمی برای کودکان تبدیل کرده است. آنان با این ادعاهای واهی می‌تواند استخوان نرم یک ماهی کوچولو را به خورد پهلوانان تاریخ نگار آمریکا بدهند. اما جای این سؤال باقی است که آیا می‌توانند استخوان ۱۱۲ میلیون انسان سرخ‌پوست بیگناه را قورت دهند؟

*آمارهای واقعی تعداد سرخ پوستان در سرزمینهای آمریکا

موسسه فرهنگی دولتی اسمیت سونیان مدت‌های طولانی روی این ادعای خود پافشاری می‌کرد که تعداد جمعیت سرخ پوستان در آمریکای شمالی هنگام ورود کریستف کولومبس از یک میلیون تن فراتر نبوده است. اما در پی اعتراض‌های زیادی که به این موسسه شد، پس از مدتی یک میلیون نفر دیگر را به آن پیشکش کرد و این رقم را به دو میلیون افزایش داد در صورتیکه همین آمار نیز از نظر علمی به هیچ مدرکی مستند نیست. از سوی دیگر فرانسیس جننگز رئیس پیشین انجمن آمریکایی مطالعات و تحقیقات نژادی و مدیر پیشین مرکز تاریخ سرخ پوستان امریکا و نویسنده کتاب یورش به آمریکا The invasion of America بر این باور است که ارزیابی‌های موسسه اسمیت سونیان غیر واقعی است و آمار و ارقام آن مبتنی بر فرضیه و گمان‌های نادرست بوده و جنبه نژاد پرستانه دارد.
در دهه پنجم قرن بیستم، دانشگاه کالیفورنیا در شهر برکلی با استناد به آنچه را که دانش آثار کشاورزی نامید تحقیقاتی را آغاز کرد و به این نتیجه دست یافت که تعداد جمعیت آمریکا در زمان کریستف کولومبس بیش از صد میلیون تن بوده است. هنری دوبینز در کتاب خود به عنوان آمار و ارقام سست آنان، با استفاده از تکنیک یاد شده در مناطق شمالی آمریکا به این نتیجه رسید که تعداد سرخ پوستان امریکا هنگام آمدن کریستف کولومبس، حدود ۱۱۲ کریستف میلیون تن بوده که ۱۸،۵میلیون تن از آنان در سرزمین‌هایی می‌زیسته‌اند که امروزه ایالت متحده آمریکا نامیده می‌شود.

*شیوع بیماریهای مرگبار بین سرخ پوستان به نقل از مورخان آمریکایی:

در کتابخانه‌های آمریکا صدها عنوان کتاب وجود دارد که توسط تاریخ‌نگاران سفید پوست نگاشته شده و در آن ادعا شده که میلیون‌ها سرخ پوست با بیماری‌های گوناگون disease fuctor از بین رفته‌اند. تاریخ نگاران سفید پوست در ادامه ادعاهای خود گفته‌اند که انواع بیماری‌های واگیر مانند آبله، حصبه، دیفتری و دیگر بیماریهای مسری آن روزگار، ناخودآگاه به کشتی‌های مهاجران سفید پوست سرایت کرده و به سواحل دنیای نو راه یافته است و سپس بر اساس قضا و قدر به شهرها و روستاهای سرخ‌پوستان شیوع پیدا کرده و جان هزاران تن از آنان را گرفته است. تاریخ نگاران سپاهیان پیروز در ادامه ادعاهای خود چنین نوشته‌اند که سرخ پوستان به علت همزیستی با مهاجران اروپایی دچار این بیماری‌ها شده‌اند. اصولا این بیماری‌ها حالت سلاح کشتار جمعی را هم نداشته است بلکه علت اصلی این است که سرخ‌پوستان از هیچ مصونیتی در برابر این بیماری‌ها برخوردار نبوده‌اند، به ویژه اینکه سفیدپوستان انگلیسی بیگناه و صلح طلب آن روزگار شناختی از میزان خطر و پیامدهای اینگونه بیماری‌های واگیر و راه‌های جلوگیری از آن را نداشتند.

*۹۷ نوع وبای مرگبار علیه سرخ پوستان به نقل از نویسنده آمریکایی:

هنری دوبینز انواع جنگ‌های میکروبی فراگیر بر ضد سرخ پوستان آمریکا در چهار قرن گذشته را مورد تجزیه و تحلل و بررسی قرار داده است. او در پی این بررسی‌ها به این نتیجه رسیده که سفید پوستان اروپایی برای نسل کشی سرخ پوستان ۹۷ نوع وبای مرگبار به کار بردند که عبارتند از ۴۱ نوع آبله، ۴ نوع طاعون ۱۷ نوع سرخچه، ۱۰ نوع آنفولانزا و ۲۵ نوع سل و دیفتری و کولیرا. هر کدام از وباهای یاد شده اثر ویرانگری بر سرخ پوستان در پی داشته است که بخش وسیعی از سرزمین‌های فلوریدا در جنوب شرقی تا اورگون در شمال غربی را در برگرفته است نکته تکان دهنده دیگر این است که برخی اقوام و خلق‌های سرخ پوست پیش از دیدن چهره سفید پوستان به وسیله وباهای یاد شده از بین رفتند.
عرفان سرخ پوستی از نوع عرفان های طبیعت گر است؛ به این معنا که متعلق شهود در آن، وحدت روح طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است.
طبیعت گرایی از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبیاء را فراموش و به اندیشه منهای وحی و این جهانی خود تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را به قدسیت و پرستش ارضا کند؛ از این رو چون روزی، نعمت و نیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید، ایمان آورد و پنداشت که طبیعت دارای نیرویی برتر، ناشناخته، رمز آلود و مستقل است که می توان با آن، معنویت گرایی خدا خواهی فطری را پاسخ گفت.
بنابراین، پس از آن که با توجه به سود و زیان خود به شناختی سطحی از طبیعت رسید، با نظر عمیق تر در خود، این را یافت که با شیوه هایی در اندیشه و عمل می تواند با نیروی مرموز طبیعی ارتباط بر قرار کرده، از آن بهره برداری کند.
بنابراین در عرفان سرخ پوستی فرد می آموزد، که چگونه با اسرار طبیعت آشنا شود، و در آن ذوب و فانی گردد تا از نیروهای آن به سود خود استفاده نماید. با این رویکرد عقیده ماناMana)) که به اشیاء که منبع نیرو هستند و جاندار انگاری(Animism) مظاهر طبیعی از اصول عقاید آنها است. عرفان سرخ پوستی زیر مجموعه عرفانهای آمریکای به شمار می روند، که به صورت عمده در آمریکای جنوبی- به ویژه مکزیک- گسترش یافته است. عرفانهای سرخ پوستی به سه دسته تقسیم می شوند؛ عرفان ساحری، تولتک و سو هستند.

Interesting-story-about-Indians
«ساحری»

یکی از مشهورترین و مهم ترین انواع عرفان سرخ پوستی عرفان ساحری است، که نام دیگر آن عرفان عقاب است.
دوان خوان نام این طریقت را ساحری نهاده است. به باور وی ساحری طریقتی است که از مردان اهل معرفت قوم تولتک در مکزیک کهن به جای مانده است. به پندار وی این نوع از ساحری با معنای رایج آن متفاوت می باشد. کارلوس کاستاندا در معرفی دوخوان و مکتب وی نام جادوگری و جادوگر را برگزیده است. او معتقد است دون خوان به این اصطلاحات بیشتر راغب بوده است. کاستاندا ادعا می کند با نگاه جدی تر و دقیقتر باید مکتب او را معرفت و پیروانش را اهل معرفت نامید.
«کارلوس کاستاندا» از معروف ترین و اصلی ترین طرفداران این جریان است. کاستاندا دارای شخصیتی مرموز است. به طور مثال مشخص نیست در کدام کشور به دنیا آمده، متولد چه سالی است!!
کارلوس سزار سالوادور آراندا کاستاندا (به اسپانیایی: Carlos Cesar Salvador Arana Castaneda) (زاده ۲۵ دسامبر ۱۹۲۵ پرو – درگذشته ۲۷ آوریل ۱۹۹۸) در روستاى جوکرى، نزدیک سائوپائولو، یکى از شهرهاى پرجمعیت برزیل، دیده به جهان گشود. پدرش «سزار آنا برونگارى» و مادرش «سوزانا کاستاندا» نام داشت. وى تحصیلات خود را در مدرسه اى در بوینس آیرس آغاز کرد و در سن شانزده سالگى (۱۹۵۱م.) به لوس آنجلس آمریکا سفر کرد. او به مجسمه سازى علاقه ى زیادى نشان مى داد، از این رو، مدتى در رشته ى مجسمه سازى و نقاشى تحصیل کرد، اما چنان که او مى گفت، خود را فاقد خلاقیت و قدرت تخیل کافى براى این کار یافت. پس از مدتى مجسمه سازى را رها کرد و در دانشگاه کالیفرنیا در رشته ى مردم شناسى به تحصیل خود ادامه داد.
کاستاندا در سال ۱۹۶۰ میلادى به مکزیک سفر کرد تا رساله ى دکترى خود را با موضوع «گیاهان دارویى» سامان بخشد، او مى گوید:
در تابستان ۱۹۶۰ میلادى، به عنوان دانشجوى مردم شناسى دانشگاه کالیفرنیاى لوس آنجلس، چندین سفر به جنوب غربى آمریکا کردم تا اطلاعاتى درباره ى گیاهان طبى جمع آورى کنم که سرخپوستان این منطقه استفاده کردند. رویدادهایى را که در اینجا وصف مى کنم در خلال یکى از سفرهایم رخ داد. در شهرى مرزى منتظر یک اتوبوس سریع السیر بودم و با دوستى صحبت مى کردم که راهنما و دستیار تحقیقاتى من بود. ناگهان دوستم به طرفم خم شد و زمزمه کنان گفت: مرد پیر و سپید موى سرخپوستى که جلوى پنجره نشسته است، اطلاعات زیادى درباره ى گیاهان و به خصوص درباره ى پیوته(Peyote) دارد. از دوستم خواستم تا مرا به این پیرمرد معرفى کند. دوستم به او سلام گفت و سپس به سویش رفت و با او دست داد. پس از آن که کمى صحبت کردند، دوستم اشاره کرد تا به آنها ملحق شوم، ولى فوراً مرا با پیرمرد تنها گذاشت، حتى آن قدر به خود زحمت نداد تا ما را به یکدیگر معرفى کند. سرخپوست اصلاَ دستپاچه به نظر نمى رسید. من اسم خود را به اوگفتم و او هم گفت اسمش جان Juan است و حاضر است به من خدمت کند. او به زبان اسپانیایى حرف مى زد و طرز تکلمش رسمى بود. ابتدا من به او دست دادم و بعد مدتى ساکت ماندیم. سکوتى مصنوعى نبود، بلکه هر دو طرف آرامش طبیعى و راحتى داشتیم. گرچه چهره ى تیره و گردن او پر از چین و چروک بود و سن زیاد او را نشان مى داد، ولى بدن چابک و ورزیده اى داشت.
میان کارلوس کاستاندا و دون خوان دوستى ژرف و استوارى پدید مى آید، که پس از مدتى، دون خوان خود را «استاد ساحرى» معرفى مى کند. شخصى که صاحب معرفت عظیمى است.
اطلاعات زیادى در مورد شخصیت دون خوان وجود ندارد؛ زیرا تنها مجراى شناخت دون خوان، ادعاهاى کارلوس کاستانداست. دون خوان ظاهراً در سال ۱۸۹۱ میلادى در جنوب غرب آمریکا، واقع در آریزوناى مکزیک به دنیا آمد. و پدرش در جنگ میان اقوام مکزیکى کشته شده است. از این رو، خویشاوندانش پرورش دون خوان ده ساله را بر عهده گرفتند. دون خوان در ۲۵ سالگى با ساحرى به نام جولیان Julian آشنا مى شود و راه ساحرى را فرا مى گیرد. درگروهى از ساحران به آموزش هاى خود ادامه مى دهد تا به مقام استادى مى رسد. سپس آشنایى او با کارلوس کاستاندا آغاز مى شود.
کاستاندا به تدریج از هدف اصلى سفر به مکزیک، یعنى گردآورى اطلاعات در مورد گیاهان طبى، دست بر مى دارد و براى آشنایى با اصول و اسرار ساحرى، شاگردى دون خوان را مى پذیرد. دوران آموزش کاستاندا از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۷۱ میلادى به طول مى انجامد. به نظر مى رسد کاستاندا در سال ۱۹۶۵ میلادى به میل خود، آموزش ها را قطع کند، اما دوباره به آموزه هاى دون خوان تن مى دهد.
و سرانجام اینکه، کارلوس کاستاندا در سال ۱۹۷۳ میلادى موفق به کسب درجه ى دکترى در رشته ى مردم شناسى از دانشگاه کالیفرنیا شد و در سال ۱۹۸۸ و در سن ۷۳ سالگى بر اثر سرطان کبد در منطقه ى وست وود درگذشت.
در همان سال مرگ کاستاندا، یعنى ۱۹۸۸، سازمان کاستاندا براى حمایت از آثار و افکار او تشکیل و دو حلقه فیلم به نام «گذر جادویى کاستاندا» تولید کرد. همچنان فیلمى درباره ى زندگى کاستاندا به کارگردانى توروجان بر روى پرده هاى سینمایى آمریکا به نمایش درآمد.
کتابهای وی عبارتند از:
۱) آموزش هاى (تعلیمات) دون خوان
۲) سفر به دیگر سو
۳) افسانه ى قدرت
۴) حلقه ى قدرت
۵) هدیه ى عقاب
۶) آتشى از درون
۷) قدرت سکوت
۸) هنر رویا دیدن
۹) حرکات جادویى
۱۰) چرخ زمان
۱۱) جنبه ى فعال بى نهایت
۱۲) حقیقتى دیگر
ابهاماتی در زندگی کاستاندا
آنچه گذشت، براساس اظهارات خود کاستاندا بود. اما اسناد مربوط به مهاجرت وى به ایالات متحده آمریکا حکایت از آن دارد که او متولد ۱۹۲۵ میلادى است و زاده ى برزیل نیست، بلکه در کشور پرو متولد شده است. او مدعى بود که پدرش ادیب است، اما مجله ى Timeپدر کاستاندا را طلاساز معرفى مى کند. او خود گفته است که هیچ گونه علاقه اى به مکاتب عرفانى و راز آلود ندارد، اما همسر سابقش مدعى است که عرفان و مکاتب راز آلود تنها موضوعى است که سالیان دراز درباره ى آن گفتگو مى کرده اند.
در این که چرا کاستاندا سال تولد، کشورش و… را پنهان کرده، محل بحث است! و شاید به دلیل وجود اصل «نفى گذشته ى شخصى» در آموزه هاى دون خوان باشد. آیا این مى تواند آموزه هاى کاستاندا را تضعیف کند!؟
« مبانی فکری»

آنچه از مبانی فکری و اندیشه های و باورهای تولتک ها یا ساحران شمنیسم می توان در کتابهای کاستاندا بدانها دست یافت فراوان است. مهم ترین مبانی فکری ساحری دون خوان را می توان در طریقت معنوی، گیاهان اقتدار، دین، انسان و جهان، متوقف کردن گفتگوی درونی و دنیا، اولین، دومین و سومین قدرت و تمامیت نفس، کمین و شکار کردن، فیوضات عقاب و هسته های تجریدی روح و موجودات غیر آلی یا غیر ارگانیک بر شمرد.

2012_10_6_12_56_54

در دو محور به طور خلاصه می توان عرفان ساحری معرفی نمود؛
۱٫بصیرت: منظور از بصیرت دیدن حقایق پنهان دنیا و طبیعت است. بصیرت، آمادگی دریافت ظرفیت ها و حقیقت پدیده های طبیعی است، که اگر کسی به آن دست یابد، راه استفاده از نیروی طبیعت به رویش گشوده می شود و می تواند از آن به اراده ی خود از قدرت آنها بهره بگیرد. آنها می گویند:«افراد جوان من هرگز نباید کار کنند. کسانی که کار می کنند، نمی توانند به رؤیاها دست یابند و حکمت، همواره در رؤیا به دست می آید» مراد از رؤیا همان بصیرت نسبت به رموز دنیا است.
۲٫اقتدار:برای سلوک مراتبی لازم است از جمله، مقام «مرد شناخت» است. یک جنگ جو شکارچی بی نقصی است که به شکار می رود. اگر در این شکار موفق شود، مردشناخت(اهل معرفت) می شود. پایین ترین مراتب اقتدار جادوگری است؛ یعنی کسی که دنیا را متوقف کرده و نیروهای جهان را به کار می گیرد و با آنها هدایت می شود.
«تولتک»

تولتک برگرفته از نام یک قوم یا نژاد است. در نوشته ها آمده آنان زنان و مردانی خردمند بودند، که هزاران سال پیش برای رهایی از رنج و هدایت و حفظ معرفت معنوی انسان پدید آمده بودند.
در این عرفان استادان(ناوال ها) به راحتی مطالب را در اختیار شاگردان قرار نمی دادند، اما بعد از فتح قاره ی امریکا و سوء استفاده های زیادی که از نو آموزان تولتک، صورت گرفت زمینه ای شد که بر مخفی کاری خود افزودند. به بدین جهت بود که مطالب آنان سینه به سینه انتقال یافت. بزرگان تولک ها پیش بینی کردند، روزی زمینه ی مناسبی برای انتقال حکمت های آنان فرا خواهد رسید.
«آموزه ها»

آموزه های تولتک عبارتند از:
۱٫ رؤیا: قائل هستند که هر چه که می بینیم و می شنویم، چیزی جز یک رؤیا نیست. «انسان در
بیداری رؤیا می بیند، در خواب هم رؤیای دیگری. رؤیا دیدن فعالیت مهم ذهن است و ذهن هر لحظه و در تمام شبانه روز در حال دیدن رؤیا است».
۲٫ سه روش برای شادی، آرامش، عشق و بینش معنوی را سه هزار سال پیش مطرح نموده اند:
الف- تسلط بر آگاهی: برای آزاد بودن باید بدانیم از کجا آمده ایم و به دنبال چه می گردیم. آگاهی سبب می شود گرد و غباری که اطراف ذهن ما را فرا گرفته کنار رود، انسان در این صورت در می یابد که در رؤیا است.
ب- تسلط بر دگرگونی: برای این که رؤیا های زندگی را چگونه تغییر دهیم به این روش نیاز داریم. هدف دگرگونی نظم بخشیدن به بی سروسامانی ها و صدای درون است.
ج-تسلط بر عشق: مراد از عشق همان نیت است. زمانی که به رؤیاها تسلط یافتیم، بر تمام رؤیاها تسلط یافته ایم. در این زمان انسان با الوهیت یکی می شود و هرگاه عملی انجام داد، عمل او بیانی از الوهیت است و این غایت انسان و هدف نهایی تولتکهاست.
«میثاق چهار گانه»:

مهمترین روش ها در بین این سه روش عرفانی، تسلط بر دگرگونی است. در تولتک ها چهار میثاق بزرگ مطرح است؛
۱٫ با کلام خود گناه نکنید؛ که مهم ترین میثاق است، چرا که کلام نیرویی برای خلق و آفرینش است.
۲٫هیچ چیز را به خود نسبت ندهید؛ هر کسی به شما هتاکی نمود، این فحش به خود او بر می گردد و نباید به خود بگیرید. در موردی که شما را گرامی داشتن نیز آن را نباید به خود بگیرید. به طور کلی اگر شما چیزی را به خود بگیرید، در این صورت زهر درون انسان جریان می یابد و او به دام رؤیای دوزخ گرفتار شده است. میثاق دوم و میثاق های بعدی ره آورد میثاق اولی است.
۳٫تصورات باطل نکنید؛ تمام غم و اندوه ها ریشه ی در ارزیابی های نادرست، حدس و گمان ها دارد. از طریق اصلاح تصورات است که می توان بر دیگران تسلط یافت. زمانی اگر فردی گمانی نسبت به دیگران نداشت، می تواند با افراد بهترین رابطه را بر قرار نماید.
۴٫همواره بیشترین توان و تلاش خود را بکار گیرید؛ چرا که هرگز احساس پشیمانی نخواهید داشت. هر گاه نهایت تلاش را داشته باشید احساس، انگیزه ی بالا و پرشوری خواهید داشت. بهترین پیامد تلاش بالا این است که فرد از خود راضی می شود. در این صورت اهل گذشت می شود و به دنبال پاداش نمی باشد.
«سو یا چپُق مقدس»

پایه گذار این جریان شخصی به نام گوزن سیاه است. گفته می شود او دارای علم مقدسی بود، که از اجدادش به او رسیده بود، و او از شهودهایش نیروهای خاصی کسب نمود که از آن برای بهروزی قومش بهره برد.
«آموزه ها»

عرفان سو به رغم پیچیدگی های خاصی که مربوط به فرهنگ و قومیت سرخپوستی است، می توان گفت همانند گاومیش است، که نماد کل جهان می باشد و همه چیز را در خود دارد. نماد نوع انسان ، گوشت سَر دست، گاو میش است. این گوشت بسیار نزد سوها مقدس است. گاومیش و کل آفرینش نیز دارای قداست است.. نزد سوها تمام خویشیهای روی زمین، رمز خویشی بزرگ و حقیقتی است که انسان را به آسمان وصل می کند. نماد اتصال انسان به آسمان، چپُق مقدس است. آیین چپُق سه مرحله دارد:
۱٫تطهیر به با دود به وسیله ی گیاه های مقدس.
۲٫گسترش چپق برای این که تمامی عالم را در بر گیرد.
۳٫قربانی کردن کل عالم در آتش چپق.
«نقد»

نقد به این مکاتب بیشتر از جهت درون مکتبی می باشد و آن را از دو منظر بیان می کنیم؛
الف- در خصوص اصل مبانی عرفان های سرخ پوستی.
ب- به صورت جدا گانه سه جریان عرفان سرخ پوستی در پوته ی نقد قرار می دهیم.
«نقد عرفان سرخ پوستی»

از مبنائی ترین اشکالی که بر این عرفان وارد است، نادیده انگاشتن فطرت است. در این جریان انسان تنها به دنبال مشکلات خود، ره سپار است. البته در این مورد نیز به جای اینکه به چشمه پناه ببرد، به سوی سراب-دنیا- شتافته است. در این عرفان نیازهای فطری افراد از قبیل خداجوئی، کمال طلبی و خضوع در مقابل خالق هستی، نادیده انگاشته شده است. از طرف دیگر اگر چه آنها فطرت انسانی را در می یافتند، با دو مشکل مواجه بودند:
۱٫ عدم شناخت کامل و جامع از انسان ۲٫ اشکال دوم- که از اشکال اول بر می آید- آن است که پاسخ مناسبی به این نیازها نمی توانستند بدهند. در نتیجه این عرفان نمی تواند نیازهای انسان را شناسائی و اشباه نماید و مهمتر این که استعدادهای انسان به صورت قوه و دست نخورده باقی می ماند و هیچ هنگام به رشد و شکوفائی نخواهند رسید.
از آن چه در نقد گفته شد، بر می آید که برای کام یابی معنوی لازم است که اندیشه و برنامه ی معنوی که انسان دنبال می کند، تمام گرایش های فطری را به درستی شناخته و تمام ابعاد فطرت را پوشش دهد؛ معنویتی که به راستی عطش روحانی را فرونشاند، باید آزادی و آرامش، امید و عشق، خشیت، نور و سرور را یک جا برای انسان به ارمغان آورد و عرفان سرخ پوستی نمی تواند این امور را جامع عمل بپوشاند.
«نقد عرفان ساحری»

۱٫ بعضی از منتقدان غربی آثار کاستاندا وی را یک سارق ادبی تمام عیار قلمداد نموده اند، تا جای که وجود شخصیت اصلی داستان و کتاب های او یعنی «دون خوان» را زیر سؤال برده اند.
۲٫ برخی اسناد نیز نشان می دهد او اهل پرو است، اما او خود را اهل برزیل معرفی می نماید.پدرش را ادیب معرفی می کند، در حالی که برخی می گویند طلا ساز بوده است. اگر این ابهام و تناقضات را بخواهیم خوش بینانه بپذیریم معلول این اعتقاد است که «کسی از گذشته ی شما نباید اطلاعی داشته باشد».
به راستی چرا دیگران از گذشته او چیزی نباید بدانند؟! این نوع نگرش بستر مناسبی است تا فرد را در وادی دروغ و تزویر سرازیر کند. دروغی که بر خلاف عقل، دستورات ادیان و حتی عرفان تولتک می باشد.
۲٫ نظام معرفتی کاستاندا فاقد هر گونه انسجام درونی است، به بیان دیگر هر یک از آثار وی حاوی بخش هایی از این تعالیم است، که نه تنها با هم خوانی ندارند، بلکه حتی در تناقض با یکدیگر به نظر می رسند.

OLYMPUS DIGITAL CAMERA
به طور مثال در این عرفان در ابتدا برای رسیدن به معنویت از گیاهان توهم زا استفاده می نمودند، و راه رسیدن به معنویت را این گونه معرف می نمودند. اما بعد کاستاندا آن را حیله و تزویر معرفی نمود.
با همه گفت و شنودهایی که درباره تأثیرات توهمی و خیال انگیز گیاهان توهم زا وجود داشته و برخی بدان سفر در فضا نام نهاده اند، اما هرگز ارتباط این حالات توهم آمیز که از روان ناآرام استفاده کنندگان و معتادان ب آنها نشأت می گیرد با مکاشفات سالکانه و عارفانه مشخص نشده است. آیا واقعاً چنین حالاتی برای انسان بی اراده و اسیر دامن هوا و هوس معتادانه بدست می آید را باید معرفت حقیقی و مکاشفه عرفانی نام نهاد؟
اگر به نظر کاستاندا این گیاهان واقعاً در گشودن بینش معنوی و معرفت سالک دخیل بوده است چرا کاستاندا از آنها روی گردان شده است و اگر آنها دخالتی در گشوده شدن چشم معنوی نداشته اند چرا به مدت ۱۰ سال بدانها مشغول بوده اند؟!! اگر اعلام کنند که در ابتدا پنداری اشتباه دامان ما را گرفته بود، پس چگونه می توان و با چه اطمینانی می توان دیگر بار به گفته های آنها اعتماد کرد و یا گفته های دیگر آنها نیز روزی به خطا بودنش واقف شوند؟
در قرآن عدم تغایر و تفاوت در معارف دینی دلالت بر حقانیت آن دارد:«أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْکانَ مِنْ عِنْدِغَیْرِاللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِا اخْتِلافاً کَثیراً؛آیا درباره قرآن نمى‏اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏یافتند».
۳٫ آخرین مرحله ی که برای عارف ساحری اتفاق می افتد آن است که فانی در نیروی طبیعت می شود و نیروی طبیعت را در وحدتی یک پارچه شهود می کند. هنگامی که نهایت حرکت در طبیعت ترسیم شود، نهایت رشد نیز در طبیعت باید خلاصه شود.از این رو یک عارفی که در عرفان ساحری مشاهده خواهیم کرد این است که با طبیعت یکپارچگی یافته است. اما در عرفان اسلامی عارف فانی در خدا می شود و آینه ی جمال و جلال آن ذات یگانه می گردد، از این رو ببین فاصله از کجا تا به کجا است. ۴٫ هدف این عرفان، حفظ و تداوم حیات و سپس پذیرش مرگ در اتحاد با نیروی جهانی است. به راستی این هدف چه ارزشی در سیر معرفتی و ارتقای شناخت انسانی می تواند داشته باشد و کدام زاویه از عظمت انسان را شکوفا می سازد؟
«نقد عرفان تولتک»

۱٫در این جریان کار اصلی انسان دیدن رؤیا است. حال رؤیا چیست؟ رؤیا به معنای تفسیر و برداشت از دنیا است. آیا فلسفه ی وجودی انسان در هستی این است؟ این انتظار از انسان و جهان هستی نشان از آن دارد، که این جریان نگاه معرفتی دقیقی به انسان و جهان ندارد.در صورتی که در نگاه عرفان اسلامی انسان می تواند محل تجلی اسماء و صفات جمال و جلال الهی باشد.
این تفاوت عقل ها را نیک دان— درمراتب از زمین تا آسمان‏
هست عقلى هم چوقرص آفتاب— هست عقلى کمتر از زهره و شهاب
۲٫عرفان تولتک، را بهتر است اخلاق تولتک نامید. چرا که چهار میثاق- کلام خوب، ربط ندادن امور به خود، نهی از تصورات باطل و تلاش زیاد- جزء امور اخلاقی است، نه عرفانی. البته در معارف اسلامی این چهار میثاق به طور عمیق تر، مفصل تر و با پشتوانه ی عقلی و علمی دیده می شود. به عنوان نمونه؛
در مورد زبان، آفات و راه علاج آن کتابهای روای و اخلاقی ما به طور کافی و وافی پیرامون آن مطالبی را ذکر نموده اند.
بنابراین حداکثر چیزی که درباره ی عرفان تولتک می توان گفت این است که، یک سری توصیه های اخلاقی است که به دنبال حل مشکلات و داشتن زندگی خوب می باشند. لازم به تذکر است که این امور نه تنها عرفان، بلکه یک نظام اخلاقی پویا را نمی تواند تشکیل دهد.
«نقد عرفان سو»

۱٫زبان عرفان سو یا چپوق مقدس، همراه با رمز و ابهام بسیار است؛ بنابراین درک و فهم آن را دشوار نموده است. در صورتی که قرآن انسان را از ظلمت به سوی نور سیر می دهد، دارای فصاحت و بلاغت است و به راحتی آحاد مردم آن را فهم می کنند. ۲٫این جریان عرفانی به جای ارزش به توجه به خالق هستی و توجه به جایگاه انسان، نگاه خود را معطوف به گاومیش و چپُق می کند.
۳٫گفته اند:«خوشی های روی زمین رمز خویشی بزرگ و حقیقی است که انسان را به آسمان وصل می کند» ارتباط خوشی این دنیا با آسمان چیست؟ در صورتی که هیچ ارتباطی بین خوشی این دنیا و آخرت نیست. چه بسا از خوشی های ظاهری فردی بهره داشته باشد، اما سعادتمند خود را نداند و بلعکس، چه بسا به ظاهر کسی از خوشی های دنیا کم بهره باشد، اما در دنیا خود را خوشبخت بداند و توانسته باشد، استعدادهای خود را شکوفا سازد. از این رو چه رابطه ی بین خوشی های دنیا با آسمان دارد؟! این مورد نیز از همان امور مبهم و بلکه نادرست است.

——————————————————————————————-

منابع

دی براون، فاجعه سرخ پوستان آمریکا ، ترجمه محمد قاضی) ،چاپ دوم ،۱۳۷۹

وبسایت روزنامه نگار آزاد

مرزبان ، پرویز خلاصه تاریخ هنر ، نشر علمی و فرهنگی،۱۳۸۰

ایران پردیس

خبرگزارى فارس

ویکی پدیا

باشگاه اندیشه

اداره مشاوره نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها 

افق دور

وبلاگ آمریکایی شناسی
کتب و نشریات:
آیین ساحری کارلوس کاستاندا/ عبدالحسین مشکانی سبزواری/ شهاب الدین
کاستاندا، مارگارت رایان، سفر جادویی با کارلوس کاستاندا
کاستاندا، کارلوس، آتشی از درون، ترجمه: صالحی، ادیب
کاستاندا، کارلوس، حرکات جادویی، ترجمه: کندری، مهران
کاستاندا، کارلوس، چرخ زمان
کاستاندا، کارلوس، حقیقتی دیگر
کاستاندا، کارلوس، سفر به دیگر سو، ترجمه: قهرمان، دل آرا
واعظی نیا، حسین، مقاله «عرفان سرخ پوست»، مجله حوزه، شماره ی ۱۲۰
فعالی، محمدتقی، آفتاب و سایه ها
کاستاندا، کارلوس، هدیه ی عقاب
کاستاندا، کارلوس، جنبه ی فعال بی نهایت، ترجمه: علیزاده سقطی، فرامرز
لوتگه، لوتارار، کاستاندا و آموزش های دون خوان
توفیقى، حسین، آشنایى با ادیان بزرگ
ناس، جان بى، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: حکمت، على اصغر
کاستاندا، کارلوس، آموزش هاى دون خوان، ترجمه: کندرى، مهران
کاستاندا، کارلوس، حلقه ى قدرت، ترجمه: کندرى، مهران
کاستاندا، کارلوس، قدرت سکوت، ترجمه: کندرى، مهران
هفته نامه – پگاه حوزه – ۱۳۸۸ – شماره ۲۶۸، آذر
نگرش بر آراء و اندیشه های کارلوس کاستاندا/محمد تقی فعالی/سازمان ملی جوان/اول.
جریان شناسی ضد فرهنگ/عبدالحسین خسروپناه/موسسه فرهنگی حکمت نوین
عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب/ احمد حسین شریفی/صهبای یقین
جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور/ حمید رضا مظاهری سیف

۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۱۳ ۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

مقاله ای کامل درباره جنگ های صلیبی

درسال ۱۰۹۵ میلادی جنگ‌های صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد.
جنگ‌های صلیبی به جنگ‌هایی گفته می‌شود که در آن مسیحیان با مسلمانان طی چندین دوره برای به دست آوردن بیت المقدس مبارزه کردند.
نخستین کسی که پرچم جنگ را برافراشت مردی از افراد کلیسا بود به نام ادمار دو لوپویی. جنگ‌های صلیبی هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم هیچیک از پادشاهان اروپایی دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبی‌ها فرمانروایی می‌کردند. غیر از جنگ اول در باقی جنگ‌ها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند.
در سال ۱۰۹۵ میلادی پاپ اوربانوس دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم(بیت المقدس) واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. عده زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ میلادی بیت المقدس را تسخیر کردند. بین سالهای ۱۰۹۹ میلادی تا ۱۲۵۰ میلادی شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچ یک از آنها صلیبیون موفقیتی به دست نیاورند.
این ‌جنگها به ‌دعوت‌ مقامات‌ کلیسای‌ کاتولیک ‌رومی ‌و همراهی‌ و حمایت ‌امپراتور روم‌ شرقی‌، با اعلام ‌هدف‌ آزادسازی ‌بیت‌المقدّس (اورشلیم‌) و زادگاه‌حضرت‌ مسیح ‌علیه‌السلام ‌و دیگر معالم‌ مسیحی ‌در فلسطین ‌از دست‌ مسلمانان ‌و ایجاد دولتهای ‌صلیبی‌ در نقاط ‌مختلف ‌فلسطین ‌صورت ‌گرفت‌. جنگهای‌ صلیبی ‌مجموعاً هشت‌بار به ‌وقوع‌ پیوست‌. اروپاییان ‌دست‌ یافتن ‌به ‌ثروتهای‌ عظیم‌ شرق ‌را مطمح‌ نظر داشتند و رسیدن ‌به ‌اهداف ‌اقتصادی ‌و اجتماعی ‌نتایجی ‌بسیار مهم‌ و تأثیرات ‌متقابل ‌زیادی ‌بر طرفین‌ جنگ‌ داشت‌.

منابع تاریخی
منابع ‌و مطالعات ‌در باره ‌جنگهای ‌صلیبی‌ــ که‌ مناطق‌ وسیعی‌ از اروپا و شام ‌و ترکیه ‌و مصر و شمال ‌افریقا را دربرگرفت‌ و در آن‌اقوام ‌و طوایف ‌مختلفی ‌با زبانها و معتقدات‌و باورها و انگیزه‌های‌گوناگونی‌شرکت‌کردند ــ بسیار زیاد است‌و مورخان‌و محققان‌، با اهداف‌و انگیزه‌ها و سلایق‌ مختلف ‌و به ‌اقتضای‌ زمان‌، به‌ جنبه‌ای ‌از این‌ جنگها پرداخته‌اند.
اجمالاً منابع ‌در این‌باره‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌اسلامی ‌و غیر اسلامی‌، و هر دسته ‌را نیز به‌ دو مجموعه ‌قدیم ‌و جدید تقسیم‌کرد. بدیهی ‌است‌که‌ تحلیلهای‌ مؤلفان‌هر دسته‌، متأثر از دیدگاه‌ آنهاست ‌و از این‌رو، تحلیلها و آثارشان‌، متفاوت ‌و بعضاً مغایر یا برعکس‌است‌. مثلاً، کشیشان‌ و مورخان ‌غربی ‌، که‌با سپاهیان‌صلیبی ‌وارد شرق‌ شدند، این‌ جنگها را نوعی ‌جهاد مقدّس ‌تلقی‌ می‌کردند، اما مورخان‌ مسلمان‌ آن‌ را تجاوز به‌ سرزمینهای‌ اسلامی ‌می‌دانستند.
چون ‌این ‌نبردها میان ‌مسلمانان ‌و اروپاییان ‌مسیحی‌ درگرفت‌، توجه ‌به ‌منابع ‌غربی‌، به ‌ویژه ‌نوشته‌های ‌کشیشان‌ متنفذ در دربار پادشاهان‌ غربی‌، که‌ از اوضاع‌ منطقه ‌و حوادث‌روزگار خود آگاه ‌بودند، مهم‌ است‌. بیشتر این ‌نوشته‌ها به‌ زبانهای ‌رومی‌، یونانی‌، لاتینی‌، سریانی ‌و ارمنی ‌است‌. سهیل‌ زکار، مورخ ‌معاصر سوری‌، در الموسوعه ‌الشامیه ‌فی ‌تاریخ ‌الحروب ‌الصلیبیه‌، ترجمه ‌عربی‌ آنها را آورده ‌است‌.
مهم‌ترین ‌منابع ‌غربی ‌که ‌ترجمه‌ عربی ‌آنها موجود است ‌و رویدادهای ‌جنگهای‌ صلیبی ‌در آنها ثبت‌ شده ‌است‌، عبارت‌اند از: أعمال‌ الفرنجه و حجاج‌ بیت‌المقدس‌، از نویسنده‌ای‌ ناشناس‌، که‌ بعدها اساس‌ بسیاری‌ از کتابهای ‌تاریخ ‌جنگهای‌ صلیبی ‌گردید؛ تاریخ ‌الفرنجه ‌الذین ‌استولوا علی‌ القدس‌، اثر رمون‌ آگیلری‌، که ‌شاهد حوادث ‌نخستین‌ حمله ‌صلیبی ‌بود؛ الالکسیاد، اثر آنا کومننا، دختر امپراتور بیزانس‌ آلکسیوس‌ کومننوس؛ تاریخ ‌اورشلیم‌، اثر آلبر اکسی‌ آلمانی‌، که ‌وقایع ‌نخستین ‌حمله ‌صلیبی ‌را نوشت‌؛ الاستیطان ‌الصلیبی ‌فی ‌فلسطین‌، اثر فوشه‌ شارتری‌؛ تاریخ ‌الاعمال ‌التی‌ تمت ‌فی ‌بلاد ماوراءالبحر، اثر برجسته ‌و مفصّل ‌ویلیام ‌صوری‌؛ حیاه ‌القدیس ‌لویس، اثر ژان ‌دو ژوئانویل، که‌ همراه ‌لوئی‌، پادشاه ‌فرانسه‌، در حمله‌اش ‌به ‌مصر و شام‌ بود و خاطراتش ‌را به ‌دقت‌ نوشت‌.
در دوره‌ متأخر نیز مورخان ‌اروپایی ‌و امریکایی‌کتابهایی‌ در این‌باره ‌نوشته‌اند که ‌در میان ‌آنها تاریخ ‌جنگهای‌ صلیبی‌ اثر رنه ‌گروسه‌ و تاریخ ‌جنگهای ‌صلیبی، اثر استیون ‌رانسیمان‌ شهرت‌ جهانی ‌دارند. رانسیمان‌ خود نیز گزارشی ‌از منابع ‌معتبر اروپایی‌ در این‌باره ‌به ‌دست‌ داده ‌است‌.
منابع‌ متقدم ‌اسلامی ‌که ‌به ‌این ‌جنگها به ‌طور انحصاری‌ و تخصصی‌ بپردازند اندک ‌است‌. غافلگیر شدن ‌مسلمانان‌ در مقابل ‌حملات‌ صلیبیها و تشتت‌ اوضاع‌ جهان‌اسلام‌ و نیز تمایل ‌بیشتر مورخان ‌اسلامی ‌به ‌تدوین ‌تاریخ ‌و حوادث ‌بر اساس‌ سالشمار و نه‌ به‌طور موضوعی‌، مانع ‌از آن‌شد که‌ کتابهای ‌زیادی ‌در این‌باره ‌نوشته ‌شود؛ بنابراین‌، بیشتر مطالب ‌راجع ‌به ‌جنگهای ‌صلیبی ‌در تاریخهای‌ عمومی‌، سیره‌ اشخاص‌، تاریخ ‌شهرها و حتی ‌کتب‌ جغرافیایی ‌آمده ‌و همین ‌امر کار پژوهش‌ در این ‌زمینه‌ را دشوار کرده ‌است‌. در دو قرن ‌اخیر کتابهای‌ تحلیلی ‌و مستندی ‌در باره ‌جنگهای‌ صلیبی ‌تألیف ‌شده ‌است‌.
برخی‌از منابع ارزشمند اسلامی‌، که‌ در آنها تا حدودی ‌به‌جنگهای ‌صلیبی ‌پرداخته‌شده‌است‌، عبارت‌اند از: ذیل ‌تاریخ ‌دمشق‌، نوشته ‌ابن ‌قَلانسی ‌که ‌معاصر نخستین‌ جنگ‌ صلیبی ‌بود و در دمشق‌ به ‌اسناد دسترسی ‌داشت ‌و خود نیز شاهد عینی ‌بود و ازاین ‌رو کتابش‌ از اعتبار و اهمیت ‌فوق‌العاده‌ای‌ برخوردار است‌؛ تاریخ‌ مدینه‌ دمشق‌، اثر ابن‌عساکر؛ کتاب‌الاعتبار، اثر ابن ‌مُنقِذ، که ‌به ‌هنگام ‌حملات‌ نخستین ‌صلیبی‌ در شام‌ می‌زیسته‌ است‌؛ تاریخ ‌حلب، اثر محمدبن ‌علی ‌حلبی‌ معروف ‌به ‌عظیمی‌، که‌ شاهد جنگ‌ اول‌ صلیبی‌ بوده‌ است‌؛ الرسائل‌، اثر عبدالرحیم ‌بن‌علی ‌بَیسانی‌ (متوفی‌۵۹۶)، وزیر صلاح‌الدین ‌ایوبی‌؛ المنتظم‌، تألیف ‌عبدالرحمان ‌ابن‌جوزی‌؛ تاریخ‌ دولت ‌آل‌سلجوق‌، البرق ‌الشامی‌، و الفتح ‌القسی ‌فی ‌الفتح ‌القدسی‌، سه‌ اثر مهم‌ تألیف ‌محمدبن‌ محمد اصفهانی‌ معروف‌ به‌ عمادالدین‌ کاتب‌، سرپرست ‌دیوان ‌انشای‌ صلاح‌الدین ‌ایوبی ‌و شاهد بسیاری ‌از حوادث‌، از جمله ‌نبرد معروف‌حِطّین‌؛ رحله ‌ابن‌جُبَیر، اثر ابن‌جبیر اندلسی‌؛ مضمار الحقائق ‌و سر الخلائق‌، اثر الملک‌المنصور محمد بن ‌عمربن‌ شاهنشاه‌ایوبی‌(متوفی‌۶۱۷)؛ الکامل‌فی‌التاریخ‌، و التاریخ‌الباهر فی‌الدوله‌الاتابکیه‌، دو اثر ارزنده ‌ابن‌اثیر، که‌ خود شاهد بسیاری ‌از حوادث ‌بوده‌ است‌؛ النوادر السلطانیه ‌و المحاسن‌الیوسفیه‌، اثر قاضی‌ یوسف‌بن‌رافع‌ اسدی‌ معروف‌ به ‌ابن‌شَدّاد؛ مرآه‌الزمان ‌فی ‌تاریخ‌الاعیان‌، اثر سبط ‌ابن‌جوزی‌؛ بغیه‌ الطلب ‌فی ‌تاریخ ‌حلب‌، اثر ابن ‌عدیم‌؛ الروضتین‌ فی ‌أخبار الدولتین ‌النوریه ‌و الصلاحیه‌، و الذیل‌ علی‌الروضتین‌، اثر عبدالرحمان‌ بن ‌اسماعیل ‌مقدسی ‌معروف‌ به ‌ابوشامه‌؛ وفیات‌الاعیان‌، اثر ابن‌خلّکان‌؛ الاعلاق‌ الخطیره‌ (قسم‌الجزیره‌)، اثر ابن‌شداد عزالدین ‌محمدبن‌ علی‌بن‌ ابراهیم‌؛ مفرج ‌الکروب ‌فی ‌أخبار بنی ‌أیوب‌، اثر جمال‌الدین ‌محمدبن ‌سالم‌بن ‌واصل‌ حموی‌.
افزون ‌بر این ‌مورخان‌، که‌ خود شاهد گوشه‌ای ‌از جنگهای ‌صلیبی‌ بودند، شماری ‌از مورخان قرن‌هشتم‌ و نهم‌، مانند مقریزی‌ و ذهبی‌ و ابن‌تغری ‌بردی‌، به ‌مناسبت‌، جنگهای ‌صلیبی ‌را گزارش‌ و گاه ‌به ‌نکات‌جدیدی‌ اشاره‌کرده‌اند، که ‌در بررسیهای ‌تاریخی ‌نباید از نظر دور بماند.
برخی ‌مورخان ‌معاصر عرب‌ نیز آثار تحلیلی ‌خوبی‌ در باره‌ این‌ جنگها تألیف ‌کرده‌اند، از جمله ‌این ‌آثار است‌: مجموعه‌ چهار جلدی ‌اثر جوزیف ‌نسیم ‌یوسف‌ در سلسله «مکتبه‌ الحروب ‌الصلیبیه‌»، و مجموعه‌پنجاه‌جلدی‌، الموسوعه‌الشامیه‌فی‌تاریخ‌الحروب‌الصلیبیه‌، چاپ‌سهیل‌زکار.

وجه‌ تسمیه ‌و مفهوم عبارت «جنگ ‌صلیبی‌«
تعبیر «جنگ ‌صلیبی‌» معادل ‌واژه ‌انگلیسی‌ Crusade است که خود از واژه اسپانیایی‌ Cruzada (دارای نشانِ صلیب‌) برگرفته شده است‌، زیرا شرکت‌ کنندگان‌مسیحی‌در این‌جنگ‌به‌دستور پاپ‌اوربانوس‌ دوم‌(دوره‌پاپی‌: ۴۸۱ـ۴۹۲/ ۱۰۸۸ـ۱۰۹۹)، منادی‌این‌جنگها، بر روی‌شانه‌راست‌لباس‌یا زره‌خود نشان‌صلیب‌می‌دوختند. واژه‌Crusade در سده هجدهم‌ ابداع شد که‌ تاکنون‌ نیز به ‌کار می‌رود از نظر تاریخی‌، یک ‌قرن ‌بعد از شروع ‌نخستین ‌جنگ‌، در ۵۹۶/ ۱۱۹۹، در زمان ‌پاپ ‌اینوکنتیوس ‌سوم‌ واژه ‌لاتینی Crucesignati/ Crusesignati به ‌معنای‌«دارای‌نشان‌صلیب‌» پدیدار شد ولی ‌در آغاز این ‌نبردها، مهاجمان ‌حُجّاج‌ نامیده ‌می‌شدند مورخان ‌غربی معاصرِ نخستین‌ جنگ‌ صلیبی ‌نیز اغلب ‌از واژه‌هایی ‌چون «سفر حج‌»، «حمله‌»، «سفر به‌ سرزمین ‌مقدّس‌»، «جنگ ‌مقدّس‌»، «حمله ‌صلیب‌»، «حمله ‌عمومی‌»، «طرح‌ عیسی‌ مسیح‌» استفاده ‌کرده‌اند.
مورخان‌معاصر اسلامی‌نیز، بی‌توجه‌به‌مضمون‌دینی‌این‌نامگذاری‌، همان‌را پذیرفته‌اند، در حالی ‌که ‌مورخان ‌مسلمان ‌معاصرِ جنگهای‌ صلیبی ‌مثل‌ ابن ‌قلانسی‌، عمادالدین‌کاتب‌، ابن‌اثیر، ابن‌عدیم‌، ابن‌شداد و ابن‌واصل‌، هیچ‌گاه‌از کلماتی ‌چون ‌صلیبیها و جنگ ‌صلیبی ‌استفاده ‌نکرده ‌و کلمه‌«فرنج‌» یا فرنجه‌(فرنگان‌/ فرنگیان‌) را به‌کار برده‌اند، زیرا فرانسویها بیشترین‌سهم‌را در برانگیختن‌این‌جنگها داشتند
از نظر اصطلاحی‌، مراد از جنگهای ‌صلیبی ‌در میان ‌اکثر مورخان ‌جهان ‌لشکرکشیهای‌ پادشاهان ‌مسیحی اروپای‌غربی‌، به‌ویژه‌کشور فرانسه‌، زیر فشار و نفوذ و به‌رهبری‌پاپ‌، از ۴۸۸ تا ۶۹۰/۱۰۹۵ـ۱۲۹۱ است‌ که‌ به ‌بهانه ‌نجات ‌بیت‌المقدّس ‌و مزار حضرت‌ عیسی ‌علیه‌السلام ‌صورت‌ گرفت‌، هر چند قصد واقعی‌ از این ‌جنگها تصرف ‌سرزمینهای ‌اسلامی شرق ‌اروپا (شام ‌و مصر و شمال‌افریقا) و تأسیس‌ دولتهایی ‌برضد ممالک‌اسلامی‌بود.
بسیاری ‌از مورخان ‌معاصر بر این ‌باورند که ‌جنگهای ‌صلیبی‌ دارای‌ مفهومی ‌وسیع‌تر، یعنی ‌جنگ‌ و ستیز همیشگی‌ میان ‌شرق‌ و غرب‌، است‌که ‌از کهن‌ترین‌دوران‌ شروع‌ شده‌ و با گسترش ‌مسیحیت ‌در غرب ‌و سپس ‌ظهور اسلام ‌در سده‌ هفتم‌ میلادی‌ و گسترش‌ آن ‌در شرق‌، این ‌کشمکش‌ جنبه ‌دینی ‌نیز به‌خود گرفت ‌و به ‌ستیز میان ‌جهان ‌اسلام ‌و عالم ‌مسیحیت ‌بدل ‌گردید
جنگهای ‌امپراتور بیزانس‌، نیکفوروس ‌فوکاس‌ و جانشین‌ وی‌، یوحنّای ‌اول‌ ملقب ‌به ‌زیمیسکس‌ (در عربی‌: ابن ‌شِمِشقیق ‌یا شمشقیق‌)، از معروف‌ترینِ این ‌رویاروییها بوده‌است‌ برخی ‌مورخان‌، اکتشافات ‌جغرافیایی ‌غربیان ‌و سپس‌ فعالیتهای ‌استعماری‌ آنها را استمرار همان ‌جنگها می‌دانند از این ‌رو، نبردهای‌ مسیحیان‌ برضد مسلمانان ‌را در اندلس‌، صِقِلیه‌(سیسیل‌) و جنوب ‌ایتالیا در سده ‌های ‌چهارم‌ـ نهم‌/ دهم‌ـ پانزدهم‌ که ‌از نظر کلیسا جنبه ‌قداست ‌داشتند . نیز جنگهای ‌اروپاییان ‌بر ضد دولت‌عثمانی‌، همدستی‌ امریکا و فرانسه‌ و انگلستان‌ و ایتالیا برضد جهان ‌عرب‌ و مسلمانان‌، تجاوز نیروهای ‌ایتالیا و فرانسه ‌به ‌لیبی ‌و الجزایر و تونس ‌و مغرب‌ در قرن‌ اخیر، و تأسیس‌ رژیم ‌صهیونیستی ‌در فلسطین ‌را تداوم ‌جنگهای ‌صلیبی ‌می‌شمارند جمله ‌مشهور ژنرال ‌انگلیسی‌، لرد النبی‌ ، پس ‌از شکست ‌عثمانی ‌در جنگ ‌جهانی‌اول‌، هنگامی‌که‌ در ۱۳۳۵/۱۹۱۷ فاتحانه ‌وارد قدس‌شد، همین ‌نظر را تأیید می‌کند؛ وی‌گفت‌: «اکنون ‌جنگهای ‌صلیبی ‌به ‌پایان ‌رسید»
معمولاً مورخان‌معاصر، جنگهای ‌صلیبی‌را به ‌هشت‌ جنگ ‌اصلی‌ و چند جنگ‌ فرعی کم ‌اهمیت ‌تقسیم ‌می‌کنند برخی‌ هم‌ معتقدند که ‌جریان ‌حوادث ‌به ‌هم ‌پیوسته ‌بوده ‌و بین ‌جنگها مرزبندی ‌دقیق‌ وجود نداشته‌ است‌؛ از این‌ رو در تقسیمی ‌کلی‌تر، جنگهای ‌صلیبی‌ را شامل ‌دو مرحله ‌دانسته‌اند: یکی‌، از سقوط‌ شهرهای‌ اسلامی‌ تا پیشروی ‌صلیبیان ‌به ‌نزدیکی ‌دروازه‌های ‌حلب ‌در ۵۱۸/ ۱۱۲۴، و دیگری‌، مرحله‌ایستادگی‌مسلمانان‌تا راندن ‌اشغالگران ‌در ۶۹۱/۱۲۹۱، که ‌مرحله ‌اخیر در چهار دوره ‌صورت ‌گرفت ‌و به ‌نام ‌چهار شهر مشهور شد. برخی ‌نیز جنگهای ‌صلیبی ‌را به‌ سه ‌مرحله‌ تقسیم ‌کرده‌اند.

نگرش مسیحیان به مسلمانان طى جنگ‏هاى صلیبى‏
نویسندگان مسیحى سده‏هاى هشتم تا سیزدهم میلادى، تصویرى مخدوش از اسلام ارائه کرده‏اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبى غیر صادق، متمایل به بت پرستى و نوعى بدعت مسیحى محسوب مى‏شد. آنان نه تنها نبوت پیامبر اسلام را انکار کرده و او را ضد مسیح دانسته‏اند، بلکه ضعف‏هاى اخلاقى زیادى براى دین اسلام و پیامبرش بر شمرده‏اند، از جمله آن که محمد صلى الله علیه وآله مطالب درستى از عهد عتیق و عهد جدید را در قرآن آورده، اما پاره‏اى از بدعت‏ها، نظیر برخى از ویژگى‏هاى آیین مانویت و نیز مطالبى از خود را بدان افزوده است.
گمان مى‏رود ایجاد این تصویر مخدوش از اسلام، عمدتاً واکنش مسیحیان در برابر برترى فرهنگى مسلمانان، به ویژه در اندلس بوده باشد. در آن دوران، مسیحیان تصور مى‏کردند که نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبى، بلکه از نظر اخلاقى نیز برترند؛ در چشم مسیحیان حاضر در جنگ‏هاى صلیبى، مسلمانان جنگ‏جویان خشنى به نظر مى‏آمدند، از این رو تمسخر و ذکر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسیم و تحریف دین اسلام مطرح شد. این قالب که ذهن صلیبیان را از قرن دوازدهم تا نوزدهم میلادى به خود مشغول کرده بود، در چهار وجه از سوى مسیحیان مطرح شد که عبارتند از:
۱٫ اسلام نه تنها صدق نیست، بلکه انحراف عمده‏اى از حقیقت است… محمد صلى الله علیه وآله صدق و کذب را به هم آمیخته… است؛ در حالى که موضوعاتى، مانند «وجود خدا» در مسیحیت با منطق ثابت مى‏شود، این موضوع در دین اسلام متکى به وحى است.
۲٫ مسیحیان اروپاى غربى مانند توماس آکویناس در سده‏هاى دوازدهم و سیزدهم میلادى معتقد بودند که «اسلام دینى است که با شمشیر و خشونت ترویج مى‏شود. »
۳٫ اسلام «مذهب تن آسانى» است. از نظر مسیحیان قرون وسطى، ازدواج مرد مسلمان با زنان متعدد (به صورت عقدى یا به صورت دیگر) و وعده قرآن در هم نشینى با حوریان بهشتى که در اسلام مجاز است، مردود مى‏باشد.
۴٫ محمدصلى الله علیه وآله مخالف مسیح است. به عقیده مسیحیان قرون وسطى، در قرآن اشتباهات بدیهى وجود دارد [و از این رو، آنان ]رسالت محمدصلى الله علیه وآله را قبول نمى‏کردند.
به همین دلیل، در «ترانه رولان» مسلمانان، بت پرست معرفى شده‏اند. نورمن دانیل در کتاب اسلام و غرب مى‏نویسد: حتى در منصفانه‏ترین توصیف‏هاى قرون وسطایى از حیات محمد صلى الله علیه وآله نکات فراوانى مکتوم مانده‏اند. از این رو، توجه مسیحیان در شناخت شخصیت پیامبر متمرکز بود. یوحناى دمشقى و تئوفان معترف در میان مورخان بیزانسى مطالبى را ارائه دادند، اما ادامه جنگ‏هاى صلیبى مانع از اطلاع رسانى مستمر مى‏شد.
بدین ترتیب، مسیحیان سده دوازدهم میلادى بینش کافى از اسلام نداشتند. با فتح جزیره «ایبرى» به دست صلیبیان و تماس نزدیک مسیحیان با مسلمانان، رهبران مسیحى به کسب اطلاعات دقیق‏تر از مسلمانان پرداختند. در این زمینه «پدر آلفونسو» کتاب گفت و شنود با اسلام را نوشت، اما قدم جدى‏تر را پیر معزز Peter the Venerable رئیس صومعه کلونى با نوشتن ردیه‏اى بر مطالب اسلام که لازم مى‏دید مسیحیان، آن مطالب را باطل بدانند، برداشت. «روبرکتونى» نیز ترجمه‏اى از قرآن تهیه کرد. هر چند توماس آکویناس و پیر معزز به دنبال تغییر دیانت مسلمانان بودند، خصوصاً آنهایى که تحت حاکمیت مسیحیان اسپانیا قرار داشتند.
رساله دولت مسلمان، محمد، قوانین و دین او نوشته گیوم طرابلسى؛ مشاجرات قلمى ریکولدوس دو سانتا کروس desantacruceRicoldus، کشیش فرقه دو سن دومینیک، در بغداد با مسلمانان؛ ترجمه قرآن به اهتمام پیردو کلونى (۱۱۵۶م)، کتاب توماس آکویتاس با عنوان Summa contraentiels و تلاش‏هاى کاتامان دیموند اول، بزرگترین مبلغ مسیحى قرون وسطى، تا حدودى از شبهات پیشین درباره اسلام کاست.
با گسترش اسلام در میان مسیحیان، برداشت مخدوش از اسلام بسیار کم‏رنگ شد و افرادى مانند «پیرمغزز»، برداشت جدیدى از اسلام را در دیدگاه مسیحیان ارائه کردند. ادوارد گیبون نیز فصل پنجاهم کتاب انحطاط وسقوط امپراطورى روم را به بررسى مذهب اعراب، وصف عربستان قبل از ظهور اسلام ، ظهور حضرت محمدصلى الله علیه وآله و نیز تعالیم ، خصایص و شخصیت ایشان تا وفات اختصاص داد؛ او در این کتاب مى‏نویسد: «حضرت محمدصلى الله علیه وآله به مسلمانان آموخته است که مبدع دین عیسوى را عزیز و محترم بدارند، احترامى که در فکر مرد مسلمان آمیخته به اسرار است…. » عیسویان لاتینى یکى از اصول اعتقادى خود که بارور شدن مادر با کره عیسى از نفحه روح القدس است، از قرآن کریم گرفته‏اند و این کار را «عار» ندانسته‏اند.
میدان‏هاى جنگ، اشتیاق مسیحیان را براى گردآورى اطلاعات بیشتر و دقیق‏تر از اسلام تقویت کرد. برداشت مسلمانان و مسیحیان آن زمان از جنگ‏هاى صلیبى به کلى متفاوت از یک دیگر بود، زیرا جنگ‏هاى صلیبى نزد اکثر مسلمانان، حادثه‏اى بود که در مناطق دور دست و مرزى رخ داده است. درباره نحوه رفتار مسلمانان با صلیبیان، ادوارد گیبون، شکیب ارسلان، رنو، گوستاو لوبون و… مطالبى را در کتاب‏هاى خود ذکر کرده‏اند.

وضعیت جهان اسلام در آستانه جنگ‏هاى صلیبى‏
در آستانه جنگ‏هاى صلیبى و هم زمان با قرن پنجم هجرى، سرزمین‏هاى شام، عراق و ایران کانون اختلافات فرقه‏اى و مذهبى بود؛ اختلاف میان حنفى‏ها و شافعى‏ها، اشعرى‏ها و معتزلى‏ها و نیز شافعى‏ها و شیعیان (روافض) گسترش یافت. با افول پایگاه معتزلى‏ها در قرن پنجم هجرى، اشعرى‏ها که اطاعت از پیشواى فاجر یا عادل را واجب مى‏دانستند، قدرت گرفتند.
از این رو، ابوالحسن ماوردى در احکام السلطانیه، اساس فقه سیاسى اهل سنت را پایه گذارى کرد و امام محمد غزالى در کتاب المستظهرى به توجیه جنگ با مخالفان اهل سنت (شیعیان و اسماعیلیان) پرداخت. در حقیقت، وى فرمان قتل اسماعیلیان و هواداران فاطمیان که متهم به همکارى با صلیبیان بودند، صادر کرد. فضاى آکنده از دشمنى میان مسلمانان، به خصوص شیعه و سنى و تعصب اندیشوران سیاسى، چون غزالى، اختلافات میان مسلمانان را به شکاف بزرگى تبدیل کرد.
در سال ۴۶۲ه هم زمان با حکومت آلب ارسلان، امپراتور روم شرقى، رومانوس دیوجانوس، به حلب حمله و محمود بن صالح مرداس‏را مغلوب کرد. این مسئله باعث توجه آلب ارسلان به حلب و روم شرقى شد. وى پس از فتح حلب در ناحیه ملازگرد، امپراتور روم شرقى را اسیر نمود، این اولین ضربه‏اى بود که دولت مسیحى بیزانس از دولتى مسلمان دریافت کرد، اما سقوط تدریجى دولت سلجوقى، زمینه ساز پیروزى صلیبیان و اشغال مناطق شام گردید.
«تتش بن الب الرسلان» بعد از مرگ ملکشاه به سلطنت رسید و نواحى رها، حران، انطاکیه، بوزان و حلب را تحت تسلط خود در آورد. او سپس اهالى نصیبین را مقهور و نواحى دیار بکر، موصل و جزیره را فتح کرد.
مرگ تتش به دست «برکیا رق» باعث اختلاف میان فرزندان تتش شد. از این رو، «دقاق» حکومت دمشق و «رضوان» حکومت حلب را به دست گرفتند. قلیچ ارسلان از سلاجقه روم نیز که آسیاى صغیر را در اختیار داشت، هم زمان با هجوم صلیبیان، بر سر نواحى جزیره مالت با امراى دانشمندیه‏ در کشمکش بود.

  همه چیز درباره جنگهای صلیبی (1)

اسماعیلیان و فاطمیان در طىّ جنگ‏هاى صلیبى با مسیحیان همکارى داشتند. چنان که در سال ۵۲۳ه رؤساى فرقه اسماعیلیه دمشق با صلیبى‏ها مکاتبه کردند و براى اشغال دمشق، به آنها قول همکارى دادند. مکاتبه‏ها میان فاطمیان و دولت روم شرقى باعث شد تا مورخانى، چون ابن اثیر، علت اصلى حمله صلیبى‏ها به حوزه جهان اسلام را «ترس فاطمیان از حضور سلاجقه در مصر» بدانند.
با تقسیم شدن اسماعیلیان به دو فرقه مستعلوى و نزارى، مستعلى با کمک وزیرش، افضل بن بدرجمالى، قدرت را به دست گرفت، اما در حقیقت قدرت اصلى در اختیار افضل بود و خلیفه فاطمى، هم‏چون مهره‏اى بى اثر، عمل مى‏کرد. در این هنگام، جنگ‏هاى صلیبى آغاز شد. زوار ارمنى بیت المقدس اقدام به برقرارى راه ارتباطى شرق و غرب نمودند و به تدریج بر شمار زائران مسیحى فلسطین و بیت المقدس افزوده شد. عواملى، چون سقوط خلافت فاطمیان به دست صلاح الدین ایوبى، خواندن خطبه بنام خلیفه عباسى، سقوط دولت اموى اندلس و ضمیمه شدن خاک اسپانیا به قلمرو شارلمانى (فرانسه)، سبب شد تا مردم جنوب فرانسه که با اسپانیایى‏ها ریشه مشترک داشتند، به کمک فرانسویان بشتابند و در هر نقطه از اندلس، دول غرب یا بربر قدرت یافتند. با اشغال «طلیطله» به دست آلفونس ششم، پادشاه کاستیل، به تدریج مسیحیان بر سراسر اندلس چیره شدند و تونس از حوزه خلافت فاطمیان جدا شد. در طرابلس قبیله «زناته» از قبایل بربر شمال آفریقا، جنبش استقلال طلبانه ایجاد کردند. جمهورى‏هاى ژنوا و پیزا به شهرهاى مهدیه و زوبله تجاوز کردند و سرانجام جزیره سیسیل به دست «نورماندى‏ها» افتاد و از نقشه جهان اسلام محو شد. در حالى که امراى قرطبه دائماً با خلفاى بغداد در کشمکش بودند، خلفاى عباسى با آن که شاهد جنگ و ستیز فرانسویان با مسلمانان اسپانیا بودند، با پادشاهان فرانسه پیوند دوستى و مودت برقرار کردند.
چنان که پین، شاه فرانسه سعى مى‏کرد مسلمانان را به جان یک‏دیگر انداخته و از این موضوع به نفع خود استفاده کند، منصور، خلیفه عباسى کشتى حامل جنگ‏جویان را از سواحل آفریقا، براى نبرد با عبدالرحمن اموى به اسپانیا فرستاد و هارون الرشید با شارلمانى، امپراطور فرانسه، روابط دوستانه برقرار نمود، ایجاد تسهیلات جهت زیارت مسیحیان بیت المقدس، از جمله درخواست‏هاى شارلمانى از هارون الرشید بود.
در قرن پنجم هجرى، بغداد دست‏خوش درگیرى‏هاى مذهبى و شورش‏هاى مختلف گردید. دخالت خلیفه المقتدى در امور سیاسى سبب شد تا وى به دستور ملکشاه سلجوقى، بغداد را ترک کند، اما با مرگ ملکشاه، خلیفه قدرت سابق خود را باز یافت. شورش ارسلان بساسیرى و فتح بغداد، تبعید و زندانى شدن خلیفه القائم را به دنبال داشت. بى‏توجهى خلیفه و سلطان سلجوقى به امورى، مانند [اهمیت‏] فتح بیت المقدس در نزد صلیبیان، تقاضاى امپراطور بیزانس براى جنگ مشترک علیه صلیبیان و اشغال آسیاى صغیر به دست صلیبیان، باعث از دست رفتن بیت المقدس شد.

علل و عوامل آغاز نبرد
در مورد دلایل این جنگ ها میشود به طور خلاصه گفت: رشد جمعیت، توسعه اقتصادى، وجود یک جنبش اجتماعى موثر در اروپا و اشتیاق به زیارت مرقد حضرت مسیح که مورد توجه عموم مردم اروپا بود. مواعظ آتشین پاپ اوربن دوم که به گفته برخى قصد به دست آوردن سرزمین پطروس حوارى را داشت و آن را وطن دوم خود مى دانست و یا به گفته برخى مورخین، پاپ براى رقابت با امپراتوران اروپا این سیاست را در پیش گرفته بود زیرا در اثر اصلاحات پاپ گرگوار هفتم به سال ۱۰۷۳ میلادى انتخاب اسقف ها از سوى پادشاهان و فئودال ها ممنوع شده بود و این به نوعى قدرت نهایى پاپ در مقابل امپراتوران بود. اما در نهایت، این جنگ ها باعث قدرتمند شدن شاهان اروپا شد. زیرا تمامى هزینه ها و نفرات نظامى را دوک ها و پرنس هاى اروپایى تامین مى کردند و چون در آن زمان عملاً قدرت در نزد آنها بود با تداوم جنگ دوک ها و پرنس هاى اروپایى ضعیف تر شدند. البته به عقیده مورخین معاصر عرب این جنگ ها براى از بین بردن اسلام بوده است اما با توجه به قدرت آن موقع مسلمانان و آگاهى اروپاییان نسبت به این امر این مسئله بعید به نظر مى رسد.
البته نباید فراموش کرد که رونق کشورهای اسلامی و تمدن آن، برای بسیاری از پادشاهان هوس‌انگیز بود و رؤیای به چنگ آوردن این کشورها همواره یکی از آرزوهای پادشاهان غربی بود.
اما اگر می خواهید با جزئیات جالب تری درباره علل جنگ های صلیبی آشنا شوید ادامه مقاله را بخوانید:

اولین علت
اولین علت مستقیم جنگ های صلیبی پیشتازی ترکان سلجوقی بود. دنیا خود را با سلطه‌ی مسلمانان بر خاور نزدیک وفق داده بود؛ خلفای فاطمی مصر در حکومت بر فلسطین طریق مدارا پیش گرفته بودند و، صرف نظر از چند واقعه‌ی استثنایی، فرقه‌های مسیحی آن سامان از آزادی زیادی در پیروی از تعالیم دینی خویش برخوردار بودند.
حاکم، خلیفه‌ی دیوانه‌ی قاهره، کلیسای قیامت را ویران کرده بود (۱۰۱۰) لکن خود مسلمانان مبالغ معتنابهی خرج تعمیر مجدد آن کرده بودند. در سال ۱۰۴۷، جهانگرد و شاعر ایرانی، ناصر خسرو، کلیسای مزبور را چنین توصیف کرد: «…جایی وسیع است چنانکه هشت هزار آدمی را در آن جای باشد، همه را به تکلیف بسیار ساخته از رخام رنگین و نقاشی و تصویر، و کلیسا را از اندرون به دیباهای رومی آراسته و مصور کرده و بسیار زر طلا بر آنجا به کار برده، و صورت عیسی علیه‌السلام را چند جا ساخته که بر خری نشسته است.» این فقط یکی از کلیساهای متعدد در بیت‌المقدس بود.
زائران مسیحی حق داشتند آزادانه به اماکن معتبرکه رفت‌وآمد کنند؛ سالیان سال بود که زیارت فلسطین نوعی عبادت یا کفاره محسوب می‌شد؛ همه جای اروپا، انسان کسانی را می‌دید که برگهای نخل فلسطین را چلیپا وار، به نشانه‌ی زیارت از اماکن متبرکه، زیور خویش می‌کردند؛ پیرز پلومن معتقد بود که این قبیل افراد «رخصت داشتند که از ان پس تمام عمر سخن دروغ بگویند.» لکن در ۱۰۷۰ ترکان بیت‌المقدس را از چنگ فاطمیان بیرون آوردند، و زائران مسیحی از این پس ناقل روایاتی بودند درباره‌ی تعدی ترکان و بی‌حرمتی آنها نسبت به نام پیر لومیت (پیر منزوی) از جانب سیمون، بطرک بیت‌المقدس، نامه‌ای نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد که در طی‌آن تعقیب‌و آزار مسیحیان فلسطین بتفصیل بیان، و از پاپ عاجزانه تقاضای کمک شده‌بود(۱۰۸۸)

دومین علت
دومین علت مستقیم جنگهای صلیبی تضعیف خطرناک امپرطوری بیزانس بود. امپراطوری مزبور مدت هفت قرن میان تقاطع بزرگراههای اروپا و آسیا قرار داشت و مانع تهاجم لشکریان آسیایی و خیل جماعات چادرنشین استپها به اروپا بود.
اکنون این امپراطوری بر اثر نفاقهای داخلی، بدعتهای مخرب، و شقاق ۱۰۵۴ که مایه‌ی جدایی آن از غرب شده بود، آن قدر ضعیف بود که دیگر نمی‌توانست موفق به انجام این امر خطیر تاریخی شود. در حالی که بلغارها، پچنگها، کومانها، و روسها بر دروازه‌های اروپایی آن هجوم می‌بردند، ترکان مشغول تکه تکه کردن ایالات آسیایی آن امپراطوری بودند.
در ۱۰۷۱ سپاهیان بیزانس تقریباً در مناذگرد تارومار شدند. ترکان سلجوقی ادسا، انطاکیه (۱۰۵۸)، طرسوس، حتی نیقیه را تسخیر کردند و از آن سوی بوسفور چشم بر خود شهر قسطنطنیه دوختند. امپراطور آلکسیوس اول(۱۰۸۱-۱۱۱۸) با امضای عهدنامه‌ی خفت‌آوری، بخشی از آسیای صغیر را نجات بخشید، لکن برای مقابله با هجومهای بیشتر فاقد قوای نظامی بود.
اگر قسطنطنیه به دست ترکان می‌افتاد، تمامی اروپای خاوری در برابر لشکریان آنها مفتوح می‌شد و فتح تور (۷۳۲) بی‌نتیجه می‌ماند. آلکسیوس غرور مذهبی را فراموش کرد، سفرایی نزد پاپ اوربانوس دوم و شورای پیاچنتسا گسیل داشت، و اروپای لاتین را تشویق کرد او را در هزیمت دادن ترکان از اروپا یاری کند.

آلکسیوس می‌گفت که مبارزه با این جماعت کفار در خاک آسیا عاقلانه‌تر خواهد بود تا آنکه دست روی دست نهند و منتظر سیل آنها از طریق شبه جزیره‌ی باکان به پایتختهای اروپایی باشند.
سومین علت
سومین علت مستقیم جنگهای صلیبی حس جاه‌طلبی شهرهای ایتالیایی مانند پیزا، جنووا، ونیز، و آمالفی بود که می‌خواستند دامنه‌ی قدرت تجاری روزافزون خود را بسط دهند.
هنگامی که نورمانها سیسیل را از دست مسلمانان بیرون آوردند (۱۰۶۰-۱۰۹۱) و لشکریان مسیحی حوزه‌ی حکومت مسلمین را در اسپانیا کاهش دادند (از ۱۰۸۵ به بعد)، مدیترانه‌ی باختری به روی بازرگانان مسیحی باز شد.
شهرهای ایتالیایی از راه بنادر صادر کننده‌ی کالاهای داخلی و مصنوعات ورای آلپ ثروتمند شدند و درصدد برآمدند به برتری مسلمانان در مدیترانه‌ی خاوری پایان داده، بازارهای خاور نزدیک را به روی امتعه‌ی اروپای باختری بگشایند. اطلاع نداریم که این سوداگران ایتالیایی تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند.

تصمیم نهایی از جانب خود اوربانوس گرفته شد.
این فکر به مخیله‌ی سایر پاپها هم خطور کرده بود. مثلاً ژربر، که به اسم سیلوستر دوم مقام پاپی را احراز کرد، از عالم مسیحیت خواستار نجات بیت‌المقدس شد، و بنا به اصرار او جماعتی از مبارزان مسیحی بی‌نتیجه قدم به خاک سوریه گذاشتند (حدود ۱۰۰۱)
گرگوریوس هفقتم در گرماگرم مبارزه‌ی متهدم کننده‌ای با هانری چهارم گفته بود: «جان برکف نهادن در راه انجات اماکن متبرکه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حکومت بر عالمی» هنگامی که اوربانوس در مارس ۱۰۹۵ ریاست شورای پیاچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود.
در این شورا اوربانوس به حمایت از تقاضای سفیران آلکسیوس سخن گفت، اما توصیه کرد تا مجمع عظیمتری به نمایندگی از جانب قاطبه‌ی مسیحیان برای اعلام جنگ علیه اسلام تشکیل نشده است، در گرفتن تصمیم شتاب نورزند. احاطه‌ی وی بر اوضاع زیادتر از آن بود که تصور کند در چنین امر خطیری، در یک سرزمین دوردست، پیروزی مسیحیان قطعی باشد.
بی‌شک اوربانوس پیش‌بینی می‌کرد که شکست در این مهم به حیثیت مسیحیت و کلیسا سخت لطمه خواهد زد.
شاید اشتیاق داشت که جنگجویی نامرتب بارونهای فئودال و دزدان دریایی نورمان را به صورت مبارزه‌ای مقدس درآورد و اروپا و امپراطوری بیزانس را از خطر مسلمانان برهاند.
آرزوی اوربانوس آن بود که کلیسای شرقی را دوباره به زیر سلطه‌ی حکومت پاپی، و عالم مسیحی را به صورت جهان نیرومندی تحت فرمان پاپها درآورد و بار دیگر شهر رم را به پایتخت جهان مبدل کند. این مفهوم ذهنی ناشی از نهایت دولتمردی بود.
از مارس تا اکتبر ۱۰۹۵ اوربانوس به سیاحت در ایتالیای شمالی و فرانسه‌ی جنوبی مشغول بود و از امرا و بزرگان قوم برای کمک ضروری در این راه نظر خواست. در کلرمون، واقع در اوورنی، شورای تاریخی روحانی اجلاس کرد؛ هرچند که یک روز سرد ماه نوامبر بود، هزاران نفر از مردم نواحی و جوامع مختلف چادرهای خود را در میان صحرا برافراشتند، و چنان اجتماع عظیمی برپا شد که هیچ تالاری گنجایش آن همه مردم را نداشت؛ هنگامی که هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالای صفه بلند کردند، و وی به زبان خود آنها به ایراد مؤثرترین خطابه‌ها در تاریخ قرون وسطی پرداخت، قلب همه از فرط احساسات در تپش افتاد.
پاپ خطاب به حاضران چنین گفت:
ای نژاد فرانک! نژاد محبوب و برگزیده‌ی خدا!… از مرزهای اورشلیم و از جانب قسطنطنیه خبر غم‌انگیزی آورده‌اند که قومی ملعون بکلی از خدا بی‌خبر جابرانه بر اراضی این مسیحیان هجوم برده و با ویرانی و ایجاد آتش سوزی مردم را از زاد و بومشان بیرون رانده‌اند.
اینان جماعتی از اسرار را به مملکت خویش برده و بخشی از آنها را زیر شکنجه‌های بیرحمانه به قتل رسانده‌اند.
این مردم محرابها را با لوث وجود خویش آلوده می‌سازند و سپس آنها را ویران می‌کنند. قلمرو یونانیان اکنون به دست آنها تکه تکه شده است و یونانیان از ان اراضی وسیعی که پیمودن سراسر آن حتی بیش از دو ماه طول می‌کشد محروم شده‌اند.
اکنون اگر شما رنج قصاص این اعمال ناحق و بازگرفتن این اراضی را بر خود هموار نسازید، این مهم از دست چه کسی ساخته است؛ آری شمایید که خداوند بین الطاف خویش بیش از دیگران حشمت در جنگاوری، شجاعت عظیم، و نیرو ارزانی داشته است تا سر مردمی را که در مقام مخالفت با شما قد علم می‌کنند بر خاک بسایید.
بگذارید کردار نیاکان شما – جلال و عظمت شارلمانی و سایر شهریاران این سرزمین- مشوق شما باشد. بگذارید مزار مقدس منجی و خداوندگار ما که اکنون در تصرف اقوام پلید است و اماکن متبرکه‌ای که اکنون ملوث شده است شما را برانگیزد. … بگذارید هیچ‌گونه تشویشی در امور خانوادگی و هیج نوع تملکی شما را از این امر خطیر باز ندارد.
زیرا در این سرزمینی که اکنون شما در آن سکنی دارید، و از همه سو دریا و قله‌ی کوهها آن را دربرگرفته است برای نفوس عظیم شما بسیار تنگ است.
خوراکی که از آن عاید می‌شود بسختی تکافوی نیازهای مردمی را که به کار کشت مشغولند می‌کند.
از این روست که شما یکدیگر را می‌کشید و می‌درید، به جنگ دست می‌برید، و بسیاری از شماها در این زد و خورد داخلی به هلاکت می‌رسید.
لذا، بگذارید نفرت از میان شما رخت بربندد؛ بگذارید کشاکشهای شما پایان یابد. قدم در طریق کلیسای قیامت نهید؛ آن سرزمین را از چنگ قومی تبهکار بیرون آورید و خود بر آن استیلا یابید؛ اورشلیم بهشتی است آکنده از لذات و نعمتها، سرزمینی است بمراتب ثمربخشتر از همه‌ی سرزمینها.
آن شهر شاهی، که در قلب عالم قرار گرفته است، از شما تمنا دارد که به یاریش بشتابید. مشتاقانه رنج این سفر را برای آمرزش گناهان خویش تقبل کنید، و در عوض به حشمت فناناپذیر ملکوت الهی پشتگرم باشید.
از میان جمعیت غریو پرهیجانی به آسمان برخاست که: «مشیت خدا چنین است» اوربانوس نیز با آنها هم آواز شد و از ایشان تقاضا کرد که این جمله را شعار نبرد خود سازند، و به افرادی که حاضر به شرکت در جنگ صلیبی شده بودند دستور داد که بر روی سینه‌ یا پیشانی خویش علامت صلیب را نقش کنند.
ویلیام آو ممزبری می‌نویسد «بی‌درنگ پاره‌ای از خواص جلو پای پاپ به زانو افتادند و جان و مال خویش را وقف خدمت خدا کردند.» هزاران نفر از عوام نیز به همین سان پیمان بستند. رهبانان و زاهدان از گوشه‌ی عزلت به درآمدند تا در واقع، و به معنی کلمه، مجاهدان لشکر مسیح باشند.
پاپ پر جنب‌وجوش از آن محل روبه‌سوی دیگر شهرها نهاد، که از جمله بود تور، بوردو، تولوز، مونپلیه، و نیم…. و مدت نه ماه مردم را به شرکت در جنگ صلیبی تشویق می‌کرد. هنگامی که بعد از دو سال غیبت به رم بازگشت، مردمان آن شهر، که کمتر از دیگر شهرهای مسیحی دیندار بودند، مقدمش را با شور تمام پذیرا شدند.
اوربانوس، بدون مواجهه با مخالفت شدیدی برای آزاد ساختن صلیبیون از بند تعهداتی که مانع از شروع جنگ صلیبی می‌شد، اختیارات لازم را به دست گرفت و برای دوره‌ی این جنگ، سرفها و اسالها را از تعهداتی که در برابر اربابان خود داشتند رها ساخت.
وی به عموم صلیبیون این امتیار را تفویض کرد که از این پس در دادگاههای کلیسایی محاکمه شوند نه در محاکم اربابی؛ و تضمین کرد که در غیاب آنها اسقفان هر محل حافظ دارایی آنها باشند. وی به موجب فرمانی – هرچند که کاملاً ضمانت اجرایی نداشت- همه‌ی جنگهای مسیحیان را ممنوع کرد و، فوق قوانین مربوط به تبعیت و سرسپردگی فئودال، اصل جدیدی برای فرمانبرداری وضع کرد.
اکنون اروپا بیش از پیش متحد شده بود و اوربانوس دوم خویشتن را، دست کم از لحاظ نظری، مالک الرقاب شایسته و مقبول سلاطین اروپا می‌دید. تمامی جهان مسیحی به طرزی بی‌سابقه به جنبش درآمد و با شور فراوانی خود را برای جنگ مقدس با عالم اسلام آماده ساخت.

اصطلاح جنگ صلیبی فقط مخصوص جنگ مسیحیان علیه مسلمانان به کار برده نمی شود به طوری که این تفکر و ایده در مورد بدعت گذاران داخلی جامعه مسیحیت نیز استفاده می شود چنانکه در ۱۲۰۹ میلادی علیه ((کاتاراس)) در جنوب فرانسه به کار رفت. پاپ ها از اواسط قرن دوازدهم مهمترین نقش را در شکل گیری و دفاع از تفکر صلیبی ایفا نمود همان گونه که گفته شد. پاپ از کسانی که بر ضد دشمن مسیحیت فعالیت داشتند حمایت می کرد و این حمایت منحصر به افرادی که علیه مسلمانان می جنگیدند نبود چنانکه ویلیام جنگجو در حمله به انگلستان در ۱۰۶۶ میلادی دعای وی و پرچم وی را به همراه داشت کمی پیشتر در سال ۱۰۵۹ پاپ مبارزه شوالیه های نورمن که در جنوب ایتالیا علیه بیزانس ها می جنگیدند مبارزه بر ضد مسیحیان ارتدوکس دانست. جنگ با مشرکان جنوب اروپا نیز به طور طبیعی مورد تایید پاپ بود. لکن آنچه ما در این مقاله بدان- از نظر تاریخی و وقایع عمده ای که در طی آن اتفاق افتاده است- می پردازیم همان جنگ های دویست ساله مسیحیان علیه مسلمانان است که در تاریخ به عنوان جنگ های صلیبی معروف گردیده است. مناسب است که نگاهی تاریخی و آسیب شناسانه به ثبت تاریخ جنگ های اسلامی در بین متفکران و مورخان اسلامی داشته باشیم. در زمانی که اسلام پیشرو دانش و بسیاری از علوم در جهان بود اروپای مسیحی در تاریکی نادانی به سر می برد و چیزی چشمگیر برای عرضه کردن به جهان اسلام نداشت ولی اتفاق های دوره های صده های میانه در اروپا کم کم اروپا را متحول نمود و جهان را در معرض دگرگونی قرار داد و تاریخ اروپا دوران رنسانس را تجربه کرد ولی این جریانات کنجکاوی مسلمانان را برنینگیخت. اروپا همواره می کوشید که زیان هایی که در طول تاریخ از مسلمانان در اسپانیا بیزانس، روسیه و بیت المقدس تحمل کرده بود جبران کند و از آنان انتقام گیرد. جنگ های درازپای صلیبی، کشتارهای گسترده و سهمناک مسیحیان در اسپانیای مسلمان و آواره ساختن میلیون ها مسلمان اسپانیولی از خانه و کاشانه خود و گسترش جویی های روسیان در دشت قیچاق و سرزمین های تاتاران مسلمان و سرانجام از میان بردن حکومت مسلمانان در خطه روس در سده مسیحی گری از مسلمانان برداشته شد.
اما آنچه در بحث ما بسیار عمده و مهم است این که اندیشه گران غرب همگام با این اتفاقات از هیچگونه تحریف، دروغ زنی، تهمت و افترا و وا‍ژگون سازی حقایق اسلام و اندیشمندان اسلامی فعالیت جدی در مقابل تکاپوهای دشمنانه غرب انجام ندادند.بررسی و علل و دلایل اساسی این مسئله درخور تحقیقات مفصل و مستقلی است که خصوصاً برای عبرت گیری و خط دهی در زمان حال به جامعه ی مسلمین بسیار کمک خواهد کرد زیرا امروز هم در دنیای اسلام در عرصه های مختلف خصوصاً غرب شناسی تکاپوی جدی صورت نمی گیرد و بسیاری از ضربات بر دنیای اسلام معلول همین ((جهل ها، کوته بینی ها و بی همتی ها)) است. لکن ما بحث را از منظر تاریخی پی می گیریم.
فیلیپ حتی می گوید: ((از دیدگاه مسلمانان غرب صرفاً وجود نداشت کیش خود مسلمانان بسیار برتر از دیگر کیش ها بود زبانشان که زبان فرشتگان به شمار می آمد هرگز هماورد و همتایی نمی یافت و شیوه زندگی آنان هیچگونه کاستی به همراه نداشت از این رو اروپای باختری چه چیزی برای ارائه در دست داشت؟ ما هیچ دانشمند مسلمانی را نمی شناسیم که به شیوه ای جدی به آموختن زبان لاتین و یا دیگر زبان های جانشین آن پرداخته باشد و از هیچ اثر مهمی آگاهی نداریم که از سوی دانشمندان مسلمان از آن زبان های اروپایی به عربی برگردانیده شده باشد.)) پژ‍وهشگری دیگر در زمینه ی ناآگاهی مسلمانان از غرب به ویژه زبان های اروپایی می افزاید که تا آن جا که او آگاه است در سده های میانی تنها یک کتاب از زبان اروپایی (غیر از یونانی) به عربی برگردانیده شد که درباره ی امپراطوری روم بود و در اسپانیا ترجمه شد و ابن خلدون و منجم باشی از آن در نوشته های خویش بهره گرفتند. تاریخ گران، جغرافی دانان و دیگر دانشمندان و اندیشه گران پرآوازه ی اسلامی تنها به آوردن سخنانی کوتاه، نارسا و حتی مبهم پیرامون سرزمین فرنگان بسنده کردند. نویسندگان جهان اسلام مانند ابن خردادبه، موسی خوارزمی، ابن الفقیه، ابن رسته، محمدالشریف الادریسی و یاقوت نیز تنها به آرودن سخنانی بس کوتاه بسنده کردند و کوششی به کار نبردند تا از یک سو به اندازه ی تکاپوهاهای دشمنانه ی فرنگان برضد خویش آگاه گردند و مسلمانان را برای رویارویی با آن دشمنان سوگند خورده آماده سازند و از سوی دیگر از یافته ها آزموده های آنان بهره گیرند و در صورت نیاز بر ضد خود آنان به کار برند.
تذکر این نکته مهم است که سنت کهن تاریخ نگاری در جهان اسلام ابعادی بس گسترده داشته و از دیدگاه چندی و چونی در سطحی بسیار والاتر از تاریخ نگاری اروپا بوده است افزون بر این اسلام در سراسر دریای مدیترانه پیوسته در حال رویارویی با مسیحی گری بوده است. با این همه شگفت می نمایدکه دانشمندان اسلامی تا این اندازه درباره ی آن چه بیرون مرزهای جهان اسلام می گذشته بی اعتنا و از حس کنجکاوی تهی بوده اند. ((ذکر الافرنجه)) از علی بن الحسین المسعودی از تاریخگران و جغرافیدانان و جهانگردان نامدار سده چهارم، ((جامع التواریخ)) رشید الدین فضل الله همدانی تاریخگر نامدار روزگار ایلخانان و ((مقدمه ابن خلدون)) از تاریخگر اندیشمند سده ی هشتم ابن خلدون استثناهایی هستند که مطالبی را در مورد غرب بیان کند. حال از این مبحث کلی به همان مصداق بحث خودمان که جنگ های صلیبی است باز می گردیم که دقیقاً همان ضعف هایی که در ثبت تاریخی و شناخت غرب گفته شد در مورد این مصداق هم صدق خواهد کرد که در آن روزگار دویست ساله گروه هایی از فرنگان در میان مسلمانان می زیستند و جان های بیشماری از دو سوی رزمنده بر سر این جنگ ها نهاده شد؛ از یک سو ویرانگری های فراوان و از سوی دیگر تاثیر و تاثرهای چشمگیر چهره می بست. با این همه کنجکاوی های بسنده ای از سوی تاریخگران جهان اسلام درباره ی این مسئله تاریخی نشان داده نشده است. چنین می نماید که این رشته از کارزارهای در اروپا حتی نامی در زبان های اسلامی در آن روزگاران نیافته است. عبارت ((حروب الصلیبه)) که در ادب نوین در اشاره به جنگ های صلیبی بکار رفته و می رود و در نوشته های نویسندگان هم روزگار آن جنگ ها دیده نمی شود؛ آنان تنها واژه های ((فرنگ)) و ((فرنگان)) را در این پیوند بکار برده اند.
جنگ های صلیبی با ویژگی های ویژه خود به عنوان یک پدیده تاریخی به شیوه ای جداگانه- چه در کتابی جداگانه و چه در چارچوب دوره بندی عمومی تاریخی- درخور پژوهش و بررسی است، ولی این ویژگی ها در تاریخ نگاری اسلامی بیگانه می نماید.
رویدادهای زاییده یورش فرنگان به سوریه، مصر و بین النهرین از ژایان سده یازدهم تا ژایان سده سیزدهم میلادی هرگز از سوی تاریخگران و رویدادنویسان مسلمان موضوع رساله ای جامع و جداگانه قرار نگرفته است.
بر این اصل کلی استثناهایی هم وجود دارد؛ به شیوه ای نمونه، عمادالدین الاصفهانی کتابی درباره ی سرنگونی بیت المقدس نوشت، ولی در کتاب هایی از این دست، رویدادها به شیوه ای ویژه مورد توجه نبوده بلکه خواست بنیادی نویسنده نشان دادن چهره ها و قهرمان های اسلامی درگیر در آن رویدادها بوده است در نوشته های تاریخی مسلمانان رویدادهای مربوطه به جنگ های صلیبی گنجانیده شده است.
رویدادهایی مانند محاصره ها، کارزارها، تاراج ها،‌کشتارها، آتش بس های موقت، خون بها ها و گروگان گیری ها. ولی آیا این فرنگان که بودند و آداب و رسوم، تاریخ، فرهنگ، اندیشه و شیوه زندگی آنان چه و چگونه بود، چه عواملی آنان را به جنگ با مسلمانان گسیل داشت، آنان از کدام کشور و سرزمین آمده بودند و با مردم روم شرقی(بیزانس) که تنها یورشگرانی بودند که سوریه تا آن روزگار می شناخت، چه تفاوتی داشتند؟ این پرسش های مهم تاریخی از جمله مطالبی است که تاریخگران بدان نپرداخته اند. آنان بدین اندیشه نگراییدند که پیوندهای میان فرنگان را به شیوه ای درست و دقیق مورد بررسی و پژوهش قرار دهند. بایسته است اذعان کنیم که در کتابی با عنوان ((کتاب الاعتبار)) ریخته ی خامه ی دولتمرد سوریه ای، اسامه بن منقذ، نکاتی درخور نگرش پیرامون رسوم و آداب باورها و شیوه زندگی فرنگان به چشم می خورد ولی این نکات در یک کتاب تاریخ جدی جنگ های صلیبی گنجانیده نشده بلکه بخشی از زندگینامه ی خود نویسنده کتاب را تشکیل می دهد. یک ویژگی شگفت آور دیگر نیز در مورد تاریخ نگاری جنگ های صلیبی یادکردنی است: چنین می نماید که همین اندازه از نوشته های نارسا و نابسنده ای که از نویسندگان جهان اسلام پیرامون جنگ های صلیبی در دسترس است تقریباً یکسره از سوی تاریخ نگاران عرب به دست داده شده است.
گابریلی که یکی از کارشناسان سیر آوازه تاریخ جنگ های صلیبی است، مجموعه ای از گزارش های هفده تن از تاریخ گران اسلامی را پیرامون جنگ های صلیبی گردآورده که به گفته ی خود وی ((همه ی منابع مهم)) تاریخ اسلامی را در بر می گیرد و زندگینامه ی این هفده تن نشانگر آن است که آنان از شهروندان سه سرزمین عربی سوریه، عراق و مصر بوده اند.
زادگاه دوتن از آنان در ژرفای سرزمین های عربی قرار نداشته؛‌یکی از آنان بدالدین العینی، نویسنده ی کتاب(عقدالمجعمان فی تاریخ اهل الزمان) است که زادگاهش عینتاب بوده و این شهر در درازای تاریخ زیر فرمانروایی فرمانروایان گوناگون ترک، ترکمن، روم شرقی و عرب اداره می شده و اکنون در جنوب ترکیه و ۴۵ متری هشر حلب(سوریه) واقع است ولی خود از دولتمردان و وابستگان دربار مملوکان بشمار می رفته و در قاهره در گذشته است.
تاریخ گر دیگر عمادالدین اصفهانیدر اصفهان زاده شده ولی در میان عربان می زیسته و حتی در دربار فرمان روایی که با صلیبی ها می جنگیدند، مانند نورالدین و جانشین او صلاح الدین ایوبی، عنوان دبیری داشته و در دمشق در گذشته است.
از این رو این دو تن نیز به عنوان تاریخگر عرب به شمار می آیند و در نتیجه، همان گونه که گابریلی می آورد، چنین می نماید که ایرانیان و ترکان به تاریخ نگاری جنگ های صلیبی روی کردی نداشتند؛‌همو بدان باور است که علت بنیادی این که تاریخ گران اسلامی به طور کلی این پدیده مهم تاریخی را که جهان اسلام در آن سخت درگیر بوده ناچیز شمرده و به شیوه ای بسنده بدان نپرداختند. همانا حس برتری جویی نسبت به غرب در سراسر سده های میانه بوده است.
همانگونه که گفته شد بررسی چرایی و چگونگی عدم تاریخ نگاری در دوره جنگ های صلیبی از طرف مورخان مسئله ای است که باید به طور جدی مورد بررسی قرار گیرد به همین خاطر است که به ناچار اساسی ترین منابع برای اطلاعات پیرامون جنگ های صلیبی و سئوالات زیادی که در مورد آن مطرح می شود همگی غربی هستند. آنچه ما در مورد اتفاقات این جنگ ها می دانیم به نقل از مورخان غربی گفته شده است. چه بسا اگر مورخان منصف و نکته بین اسلامی در مورد این جنگ ها آثار ارزشمندی می نگاشتند بررسی های ما ژرف تر و تحلیل ها دقیق تر و عمیق تر می بود.
ما در این قسمت به عمده ترین اتفاقاتی که در دویست ساله ی (۱۰۹۶-۱۲۹۱) میلادی جنگ های صلیبی رخ داده است می پردازیم:
(سال ۱۰۹۵ میلادی)
در دسامبر یهودیان شمال فرانسه طی نامه هایی که به هم کیشان خود در آلمان هشدار دادند که ممکن است جنگ صلیبی برای نژاد ایشان ایجاد مزاحمت کند. روز سه شنبه ۲۷ نوامبر ۱۰۹۵ پاپ اوربن دوم خطابه مهمی ایراد کرد و در آن از جهان مسیحی غرب خواست تا به نجات برادران خاور خود به جنبش آیند و برای جهاد مقدس آماده شوند. در این شورا قرار شد همگان برای عید یعنی ۱۵ اوت ۱۰۹۶ پس از برداشت محصول آماده حرکت باشند و قسطنطنیه محل اجتماع همه جنگاوران در نظر گرفته شد و اسقف لوپری شخصی به نام ادهمارد دو منتیل را به عنوان سپه سالار برای رهبران مجاهدان برگزید. شورای لکرمون به دهقانانی که در جنگ شرکت می کردند وعده آزادی می داد. ریموند چهارم گفت تولوز در نوامبر که هنوز پاپ اوربن دوم در کلرمون بود صلیب گرفت و در۲۱ آوریل به قسطنطنیه رسید.
(سال ۱۰۹۶ میلادی)
جنگ های صلیبی- یک سلسله جنگ هایی است که مسیحیان اروپا در قرون۱۱ تا ۱۳ از ۱۹۰۶ تا ۱۲۹۱ علیه مسلمانان برپا کردند- در این سال آغاز شد. در این جنگ ها اروپاییان صلیبی ابتدا با سلجوقیان سپس با ایوبیان (ایوبیان و ممالیک از سلاطین مصر بودند. بیشتر منابع تعداد جنگ های صلیبی را ۸ رشته ذکر کرده اند) و در آخر با ممالیک نبرد کردند. جنگ های صلیبی در ۹ رشته صورت گرفت. جنگ اول صلیبی از ۱۹۰۶ تا ۱۰۹۹ بود که منجر به راه یافتن مسیحیان اروپا به مشرق و اشغال اراضی مقدسه(اورشلیم) شد. دسته های منظم تهیدستان در بهار۱۰۹۶ از اروپای غربی به سوی مشرق راه افتادند. آنها پس از پیمودن دره رودخانه راین در جهت سربالایی، دره رودخانه دانوب را در جهت سرازیری پیش گرفتند. اردوی تهیدستان با تلفات سنگین به قسطنطنیه رسید.امپراطور بیزانس برای راحت شدن از شر آنها، آنها را برای عجله برای جنگ صلیبی به آسیای صغیر روانه ساخت که در آن جا این گروه توسط سلجوقیان از بین رفتند. گروه های شوالیه ها، تحت فرمان فئودال های بزرگ در پاییز ۱۰۹۶ از فرانسه و آلمان و ایتالیا به راه افتادند. بعد از یک راهپیمایی ۳ ساله تنها یک پنجم صلیبیون به اورشلیم رسیدند.
در فاصله تابستان۱۰۹۶ و بهار۱۰۹۷، ۶۰تا ۱۰۰ هزار سربازان صلیبی از اروپای غربی وارد خاک امپراطوری روم شرقی شدند تا برای آزادی مزار مقدس رهسپار اورشلیم شدند. گروه اول صلیبیون که صرفاً با عشق به جهاد بدون نظم به حرکت درآمده بودند در ۲۱ اکتبر در نزدیکی مرسک واقع در ساحل رود رن به این علت که با رسیدن امیش سردار صلیبی و یارانش به شهر ورمز در ۱۸ ماه مه در شهر شایع شد که یهودیان یک نفر عیسوی را در آب خفه کرده و از آبی که جنازه اش را در آن نگه داشته اند برای مسموم ساختن چاه های شهر استفاده کرده اند و این امر موجب خشم مردم شهر و عیسویان و صلیبیان شد.
در روز ۳۰ مه گودفروا بویرن درک لوتارنیژی سفلی برخلاف فرمان هانری چهارم امپراطور آلمان مردان خود را برانگیخت تا جهاد مقدس خویش را با حمله بر یهودیان اسپیر آغاز کنند. (کشتار اسپر) چهارمین لشگر عظیم جانبازان صلیب در اکتبر از شمال فرانسه به رهبری رابرت دوک نرماندی به عزم جهادمقدس به حرکت درآمد. پطر مقدس که برای جنگ صلیبی به حرکت درآمده بود، در اول ماه اوت به قسطنطنیه رسید و در ۶ ماه اوت سپاهیانش از سفر حرکت داده نشدند.
در پایان آوریل مردی به نام‌ با لشکری بیش از ده هزار تن به قصد پیوستن به پطرمقدس برای جنگ صلیبی در خاور زمین از اینلند حرکت کرد. الکسویس امپراطور روم شرقی که مایل بود صلیبیان را هر چه زودتر به راه اندازد در آخرین روزهای ماه آوریل پیش از آنکه جنگجویان شمال فرانسه به قسطنطتیه فرود آیند. فرمان ترک لشگرگاه پلکانوم و حرکت به شوی نیقیه را صادر کرد.
(سال ۱۰۹۷ میلادی)
در ۲۶ ژوئن صلیبیون ، پادگان سلجوقی را در شهر نیقیه تصرف کردند و آن شهر را به سربازان بیزانس سپردند در ۲۰ اکتبر صلیبیون انطاکیه را در محاصره گرفتند. در ژوئن تمام صلیبیان،‌ فلات آناتولی را در پیش گرفتند. مجاهدان صلیبی در میانه ماه اوت به قونیه رسیدند. این شهر پاییتخت دوم ترکان بعد از نیقیه بود لذا تمام ترکان آنجا را هراسان از ترس صلیبیان ترک گفته بودند. در پایان ماه سپتامبر صلیبیان به قیصریه که ترکان آنجا را تخلیه کرده بودند رسیدند. تانکر(از سران صلیبی) در ماه اکتبر به مصیصه رسید. در اینجا نیز لشکریان ترک به مجرد مشاهده وی گریختند و عیسویان با شور و شادی به درون شهر راهش دادند. در خلال نخستین ایم زمستان بالدوین در سراسر جنگ صلیبی فتوحات خویش را تا کنار فرات گسترش داده تا قلعه تل باشر و راوندان را تسخیر کرد.
(سال ۱۰۹۸ میلادی)
انطاکیه که در دست ترکان سلجوقی بود در سوم ژوئن به تصرف صلیبیان درآمد. بهمون سپر رابرت گیسکار دو شاهزاده نرمان ایتالیا پس از تصرف انطاکیه خود را فرمانروای آنجا اعلام کرد و شاهزاده نشین فرانک انطاکیه را به وجود آورد که از ۱۹۰۸ تا ۱۲۶۸ دوام یافت.
(سال ۱۰۹۹ میلادی)
در ماه مه صلیبیون از انطاکیه گذشتند به طرف جنوب حرکت کردند و بدون مانع و محاربه از طرابلس، صور، صیدا، عکا قیصریه، رمله، بیت اللحم گذشتند. پس از یک محاصره سرسختانه در ۱۵ ژوئیه اورشلیم با یورش سریع و متهورانه گودفردابوبیون فتح شد ولی او از انتخاب عنوان پادشاهی امتناع ورزید و خود را فدایی و مدافع سن سپولکر خواند. او به ماموران خود دستور داد بین اقوام ساکن بیت المقدس تفحص نمایند. هر یک از عادات و آداب را جویا شوند و بعد قوانین منطبق بر این آداب تدوین و ابلاغ کرد. دولت لاتین بیت المقدس از سال ۱۰۹۹ تا ۱۱۴۸ به طول انجامید.
(سال ۱۱۰۰ میلادی)
در مارس، مصریان فوجی،‌سرباز از طریق دریا به کمک مردم شهر ارسوف برای مقابله با نیروهای گودفری فرستادند که با شکست مواجه شدند. مردم شهر نمایندگی را برای ارسال دسته کلید برج های شهر و پرداخت خواهی سالیانه به نشانه تسلیم نزد گودفری فرستادند. این هیات در۲۳ مارس به اورشلیم رسید و گودفری پشنهاد آنها را پذیرفت. اوایل آوریل دو شهر یافا و اورشلیم در روز عید پاک طی مراسمی از سوی گودفری به بطریق اورشلیم سپرده شد.
(سال ۱۱۰۱ میلادی)
در آوریل و مه این سال پاپ برای تقویت نیروهای صلیبی فلسطین دسته کمکی از اهالی لمباردی(ایتالیا) اعزام داشت این نیروها در راه میان آنکارا و آماسیه به وسیله نیروهای ترک در ژوئیه و اوت این سال نابود شدند.
تسخیر باربابسترو به نبردهای جهاد مقدس پایان داد. ۱۷ مه بودوئن اوبولونی سزار را تسخیر کرد. ۷ سپتامبر بودوئن دوبولونی پادشاه اورشلیم شهر رامله را تصرف کرد.
(سال ۱۱۰۲ میلادی)
۲۱ آوریل،‌ریموند رومن ژیل کنت تولوزبا با کمک جنگجویان ژن، تورتوز را از تصرف امیر طرابلس بیرون آورد.
(سال ۱۱۰۵ میلادی)
هانری پنجم پسر هانری چهارم به تحریک پاپ و طرفدارانش بر پدر شورید و او را از سلطنت خلع کرد و در این سال به جای او امپراتور آلمان شد.
(سال ۱۱۰۷ میلادی)
در اکتبر شاهزاده انطاکیه بوهمن اول که از مخالفت و کارشکنی مامورین بیزانس در سوریه سخت به خشم آمده بود بندر دورازو، بندر مهم یونانی آدریاتیک متعلق به بیزانس را محاصره کرد.
(سال ۱۱۱۱ میلادی)
هانری پنجم امپراتور آملان به ایتالیا لشکر کشید و در روم از دست پاپ پاسکال دوم تاج امپراتوری مقدس را بر سر گذاشت.

(سال ۱۱۱۳ میلادی)
مولود اتابک موصل که از جانب پادشاه ایران مامور جنگ با فرانگها گردیده بود. در محل حین النبره واقع در جنوب غربی دریاچه تیبریاد (همان دریاچه طبریه است که توسط صلاح الدین از دست مسیحیان خلاص شد) بر بودئن غلبه یافت و نزدیک بوداو را در ۲۸ زوئن این سال اسیر کند.
(سال ۱۱۱۴ میلادی)
از سال ۱۱۱۴ تا ۱۱۸۵ م،‌آلفویس اول پسر هانری معروف به جوان نخستین پادشاه دولت پورتوگال در شعبه جزیره اسپانیا بود.
(سال ۱۱۱۸ میلادی)
گارد معبد در نزدیکی معبد سلیمان در بیت المقدس با تاسیسات مربوطه به آن برای حمایت و حفاظت از مهاجرنشینان سرزمین مقدس به وجود آورد. این گارد به وسیله سربازان تاسیس شد و به شهسواران معبد معروف شد.
(سال ۱۱۲۲ میلادی)
هانری پنجم امپراتور آلمان عهدنامه ای در شهر وورمز با پاپ سوم کالکیست منعقد و استقلال داخلی و روحانی کلیسا را به نفع پاپ تامین نمود. مطابق این عهدنامه پاپ می بایستی تنها به توسط هیات کاردینال ها انتخاب شده و تاجگذاری قیاصره به دست پاپ می باید بر طبق این عهدنامه خلعت پوشی روحانیون را که برای رسمی شدن کار و ماموریت آنها به عمل می آمد به دو قسمت تقسیم کردند. قسمت سیاسی عبارت از یک عصا که توسط قیصر آلمانی مرحمت می شد و قسمت روحانی عبارت از صلیب و انگشتر که توسط پاپ اعطا می شد.

(سال ۱۱۲۳ میلادی)
۸ آوریل بوروئن دوبورک پادشاه اورشلیم به دست امیر ارتقی اسیر و در قلعه خارپورت دیارکر زندانی شد.
(سال ۱۱۲۴ میلادی)
۷ ژوئیه بندر تریوتسط نائب السلطنه اورشلیم به نام گیوم دوبور از تصرف مصری ها خارج شد.
(سال ۱۱۲۷ میلادی)
جنوب ایتالیا و سیسیل تحت فرمان روژه نخستین پادشاه سیسیل در آمد.
(سال ۱۱۲۹ میلادی)
در سپتامبر بودئن دوم سلطان اورشلیم سعی کرد از راه خدعه و یا فریب،‌ حشاشین (حشاشین در زبان های غربی همان اسماعیلیه هستند. انتساب این فرقه به این نام احتمالاً به علت مصرف حشیش بوده است. فدائیان اسماعیلیه با ترور شاهزادگان سلجوقی و خلفای بغداد نقش موثری در جنگ های صلیبی داشته اند) را وادار به ترور امرای سلجوقی کند.
(سال ۱۱۳۷ میلادی)
از ۱۰ تا ۲۰ اوت فولک داتر (جانشین بودئن دوم) پادشاه اورشلیم دیمونر دوم کنت طرابلس را به اسارت گرفت. ولی کمی بعد از ترس قدرت گیری امپراتوری بیزانس آنان را آزاد ساخت.
(سال ۱۱۳۸ میلادی)
کنسرادسوم از خاندان دوکهای زوایی به پادشاهی نشست. او دوک باویر را مغلوب کرد. اما شکست او در جنگ دوم صلیبی مانع پیشرفت جنگ های داخلیش گردید.

(سال ۱۱۴۰ میلادی)
اتابک زنگی که در صدد تسخیر دمشق بر آمده بود به علت اتحاد بین پادشاه اورشلیم و معین الدین انور حکمران دمشق روز ۴ مه از محاصره دمشق دست کشید.
(سال ۱۱۴۳ میلادی)
توروس دوم پادشاه دولت ارمنی کیلیکیه که توسط ژان کومنن امپراتور بیزانس اسیر شده بود و در قسطنطنیه بسر می برد فرار کرد.
(سال ۱۱۴۴ میلادی)
اتابک موصول عمادالدین زنگی توانست ادسه را از تصرف مهاجمین صلیبی آزاد کند.
(سال ۱۱۴۶ میلادی)
گروهی از اعراب به نام موحدین آفریقا به اسپانیا وارد شدند و به تسخیر امیرنشینان اسپانیا پرداختند. در سلطنت کزاز سوم با پاپ اوژینوس دوم نزاع رخ داد. در ماه ژوئن راجر دوم پادشاه سیسیل طرابلس را تسخیر کرد.
۲۷ اکتبر اتابک نورالدین فرزند و جانشین زنگی که صلیب را در اختیار داشت به اورس تاخت. ۳ نوامبر اورس توسط نورالدین و جانشین زنگی تصرف شد. در ماه مارس سن برنارد در مجمع روحانی وزلی بیش از روحانیون دیگر برای جنگ دوم صلیبی فعالیت کرد. ادسوم امپراتور ژرمنی و لوئی هفتم پادشاه فرانسه رهبری نهضت جدید برای جنگ صلیبی را بر عهده گرفتند، جنگ دوم در حقیقت یک جنگ صلیبی بود.
(سال ۱۱۴۷ میلادی)
از سال ۱۱۴۷ تا سال ۱۱۴۹ م، جنگ دوم صلیبی اتفاق افتاد. مسلمانان تحت رهبری صلاح الدین بیت المقدس را تسخیر کردند.
وگی دولوزیتیان حکمران مسیحی بیت المقدس به دست او اسیر شد. کنرادسوم امپراتور ژرمن در آسیای صغیر در ناحیه دوریله، راجر دوم پادشاه یونانی جزیره سیسیل یک واحد از سپاه خود را برای غارت و چپاول نواحی او به،‌تبس و کورینت به یونان اعزام داشت. کزاد سوم امپراتور ژرمن در خلال جنگ دوم صلیبی درصدد برآمد به قسطنطنیه حمله کند.
(سال ۱۱۴۸ میلادی)
لوئی هفتم پادشاه فرانسه و کزاد امپراتور آلمان به علت از دست دادن نقدینه و عدم تامین مخارج سپاه خسته و ناتوان خود به فاصله یکسال به اروپا بازگشتند. مجمع بزرگی از سران اشراف عیسوی در شهر وزلی ویون فرانسه توسط سنت برنارد فراهم گردید تا جنگجویان تازه نفس به اورشلیم اعزام نمایند.
(سال ۱۱۴۹ میلادی)
۲۹ ژوئن،‌نورالدین اتابک زنگی حلب در محل معارقه بر ریموند دوپواتیه غلبه یافت و او را کشت و تمام متصرفات شاهزاده نشین انطاکیه را در ماوراءالنهر اورونت تصرف نمود. دولت کنت نشین ادس سرانجام منقرض شد.
(سال ۱۱۵۱ میلادی)
کوروس دوم پادشاه دولت ارمنی کیلیکیه که توسط ژان کومنن امپراتور بیزانس در قسطنطنیه اسیر بود بعد از فرار به کیلیکیه آمد و نیروی بیزانس را دز این سال از کیلیکیه راند.
(سال ۱۱۵۳ میلادی)
۱۹ اوت بودئن سوم پادشاه اورشلیم اسکالون را که تنها تکیه گاه مصریان در کرانه آسیا بود از تصرف آنان بیرون آورد.

(سال ۱۱۵۵ میلادی)
فردریک باربروس واژه مقدس را به القاب خویش افزود و در رم پاپ هاردین چهارم تاج امپراتوری مقدس را بر سرش گذاشت. آرنولدبرس واعظ ایتالیائی که از تجمل روحانیون انتقاد می کرد،‌توسط کلیسا به دار آویخته و جسدش سوخته شد.
(سال ۱۱۵۶ میلادی)
اعراب،‌اسفاکس را از نورمانها باز گرفتند.
(سال ۱۱۵۸ میلادی)
اعراب طرابلس را از نرمانها گرفتند. مانوئل کومنن امپراتور بیزانس به کیلیکیه حمله کرد ولی تو.روس دوم پادشاه دولت ارمنی کیلیکیه در کوهستان ها مقاومت کرد.
(سال ۱۱۶۰ میلادی)
اعراب،‌مهدیه را از نرمانها باز گرفتند داوود الداعی که خود را مسیحی خواند. یهودیان بین النهرین را برانگیخت و به آنها وعده داد بیت المقدس را آزاد و به ایشان مسترد کند. پدرزنش وی را در خواب به قتل رساند.
(سال ۱۱۶۸ میلادی)
آموری پادشاه اورشلیم به مصر حمله برد. مصریان از اتابک نورالدین کمک خواسته او شیرکوه را برای دفع آموری فرستاد و اموری در نوامبر و دسامبر مجبور به ترک خاک مصر شد. شیرکوه در آخرین لحظه پیروزی وفات یافت. برادرزاده اش صلاح الدین ایوبی پس از راندن فرانک ها از مصر حکومت فاطمی را هم منقرض ساخت.

(سال ۱۱۶۹ میلادی)
صلاح الدین ایوبی به قدرت رسید. مصر را تسخیر کرد و مصر و سوریه را تحت سرپرستی خود متحد نمود.
(سال ۱۱۷۴ میلادی)
ملی برادر و جانشین توروس دوم پادشاه دولت ارمنی نیروی بیزانس را از کیلیکیه به عقب راند. صلاح الدین ایوبی دمشق را از جانشین اتابک گرفت.
(سال ۱۱۷۷ میلادی)
۲۵ نوامبر بودوئن چهارم پسر و جانشین آموری پادشاه اورشلیم در محلی بین مونژیسار و تل الصافیا در نبردی با صلاح الدین ایوبی به یکی از پیروزی های مهم در جنگ های صلیبی نائل آمد و بعد با صلاح الدین قرارداد متارکه جنگ امضاء کرد.
(سال ۱۱۸۳ میلادی)
صلاح الدین ایوبی حلب را از جانشین اتابک گرفت.
(سال ۱۱۸۵ میلادی)
صربستان از زیر سلطه روم شرقی درآمد.
(سال ۱۱۸۶ میلادی)
تاج و تخت اورشلیم به سیبیل خواهر بورئن چهارم رسید و او شوهرش گی دولو زینیان را که مخالف صلح با مسلمین و فردی نالایق بود در سلطنت خویش شریک ساخت.

(سال ۱۱۸۷ میلادی)
هانری دوم مالیات مخصوصی بر ملت انگلیس بست. یهودیان مجبور شدند یک ربع دارایی خود و عیسویان یک عشر دارایی خویش را برای منظور تسلیم نمایند. در این مورد تقریباً نصف تمام مالیات را یهودیان پرداختند. این مالیات برای شرکت در جنگصلیبی وضع شده بود و به نام تمام مالیات عشر صلاح الدین معروف بود. ۴ ژوئیه صلاح الدین ایوبی صلیبیون را در خطین در اطراف دیاچه تیرباد با ساتفاده از شناسایی منطقه و کورکردن قنوات آب شکست سختی داده. گی دولوزینیان پادشاه اورشلیم را در این جنگ اسیر کرد و تمام سربازان فرانک کشته یا اسیر شدند. در این جنگ که به فرماندهی گی دولوزینیان بود در پیشاپیش سپاه صلیبیون چوبه دار مقدس مسیح(ع) بوسیله هیئتی از روحانیون حرکت می کرد.
۱۰ ژوئیه صلاح الدین ایوبی یافاو بیروت (در عروات) را به تصرف در آورد و از دست صلیبیون خارج نمود. ۱۲ اکتبر اورشلیم به تصرف صلاح الدین ایوبی در آمد و سقوط الورشلیم موجبات دعوت جنگ سوم صلیبی را فراهم ساخت. بعد از نبرد حطین و شکست عیسویان کسانیکه از این مهلکه جان سالم بدر بردند در صور جمع شدند و ژوزیا اسقف اعظم شهر را به پیشگاه پاپ و سلاطین باختر فرستادند. تا نیاز بی امان ایشان را به آنان گوشزد کند. لذا اسقف اعظم در اواخر تابستان این سال از صور به کشتی نشست و به بارگاه ویلیام دوم پادشاه سیسیل رسید. ولی پس از شنیدن شرح مفصل ماجرا به تمام شاهان هم قطار خود نامه نوشت و از آنان خواست تا به قصد جهاد مهیا شوند و خود نیز دست اندر کار تهیه لشکر شد تا روانه شرق گردد. پاپ اربان شوم مرد کهن سال از فرط غصه ی شنیدن این خبر در ۲۰ اکتبر درگذشت و گریگوری هفتم به مسند پاپی نشست.
(سال ۱۱۸۸ میلادی)
در ژوئیه صلاح الدین محاصره حصین الاکرا در ابر چید و از حمله به طرابلس صرف نظر کرد. در ژوئیه صلاح الدین شاه گی را آزاد کرد. در اواخر اوت سلطان گی دفعتاً لشکرگاه را برداشت به اتفاق هواخواهان خویش به قصد تسخیر عکا از طریق راه ساحلی عازم جنوب شد.
در ۲۸ ماه اوت به عکا رسید و بر تپه توروق،‌ تل العصلبین لشگرگاه زد و در اولین یورش خود توفیقی نیافت. اوایل ماه سپتامبر نیروی کمکی از باختر برای سلطان گی به عکا رسید. ۴ اکتبر فرنگیان بعد از آن که لشگرگاه را سنگر بستند و به جفری برادر گی سپردند به سربازان صلاح الدین حمله ای شدید بردند و بعد از تلفاتی سنگین فتح نصیب مسلمانان شد. در پائیز و نوامبر از باختر زمین باز هم قوای تازه نفس رسید و فرنگیان به یاری این قوای تازه نفس موفق نشدند شهر را از طریق خشکی به محاصره درآورند و از طرف دیگر صلاح الدین نیز از جانب سایه مسلمین بلاد دیگر تامین نیروی نظامی می شد و بعد از چندی قدرت وی به آنجا رسید که توانست عیسویان را در میان گیرد و محاصره کنندگان خود را در محاصره اندازد.
(سال ۱۱۸۹ میلادی)
در ۱۹ ماه مه صلاح الدین ایوبی به اردوگاه عیسویان حمله برد و بعد از ۸۰ روز جنگ مدام دفع شد. دومین پیکار در ۲۵ ژوئیه در روز یعقوب حورای در گرفت که منجر به کشته شدن بسیاری از مجاهدان و عیسویان شد. در اوایل ماه اکتبر فردریک سوابیایی یا بازماندگان سپاه فردریک باربروسا به عکا رسید. امپراتور فردریک باربروس امپراتور ژرمن در ضمن جنگ سوم صلیبی درصدد حمله به قسطنطنیه افتاد. سومین جنگ های صلیبی از ۱۱۸۹ تا ۱۱۹۲ ادامه پیدا کرد و منجر به امضای قرارداد صلاح بین صلاح الدین ایوبی و ریچارد شیردل (پسر هانری دوم، پادشاه انگلستان) شد.
(سال ۱۱۹۰ میلادی)
در اواخر مارس فردریک باربروس امپراتور ژرمن از سرزمین های اروپایی بیزانس گذشت و از راه گاسپور وارد آسیا شد. ۲۰ یا ۱۸ مه فردریک باربروس شهر قونیه پاییتخت سلاجقه را تصرف کرد. در ۲۱ ماه ژوئن این لشگر به انطاکیه رسید و در پایان ماه اوت از انطاکیه بیرون آمد. (لشگر فردریک باربروس) در ۴ ژوئیه فیلیپ آگوست پادشاه فرانسه و ریشارد کورد و لیوین پادشاه انگلستان از مبدا وزلی عازم جنگ صلیبی شدند و در سیسیل به خشکی نشستند.

(سال ۱۱۹۱ میلادی)
در ۲۰ آوریل فیلیپ آگوست پادشاه فرانسه در لشگرگاه روبروی عکا از آب برآمد و هفت هفته بعد او در ۸ ژوئن ریشارد کرود ولیون پادشاه انگلستان به او پیوست. ۱۲ ژوئیه فیلیپ آگوست پادشاه فرانسه و ریشارد کورد و لیون شهر عکا را تصرف کردند. فیلیپ آگوست پادشاه فرانسه در ۳۱ژوئیه عکا را به قصد صورشیت نرک کرد. ۱۲ اوت سرهنگان عیسوی تحت لوای ریشارد به لشگرگاه صلاح الدین ایوبی آمده و موافقت او را با پیشنهاد صلاح الدین که پرداخت پول و آزادی اسیران باید در ۳قسط ماهانه صورت پذیرد به اطلاع سلطان رساندند. ۳۰ اوت در حالیکه عیسویان به قیصریه نزدیک می شدند لشگر مسلمین و مسیحیان به یکدیگر نزدیک شدند و برخورد میان آنان آغاز شد.
۵ سپتامبر ریشارد پادشاه انگلستان درخواست مذاکره کرد و با العادل برادر صلاح الدین دیدار نمود و جز استرداد کامل اورشلیم چیزی نطلبید. در ۷ سپتامبر ریشارد در آرسوف بر صلاح الدین غلبه یافت. دولت پادشاهی فرانک که هنوز عنوان پادشاهی اورشلیم را حفظ کرده بود در شهر سن ژان داکنر مستقر گردید و مدت یک قرن ۱۲۹۱-۱۱۹۱ دوام یافت. هانیر ششم پادشاه آلمان در روم تاج امپراتوری مقدس بر سر گذاشت.
(سال ۱۱۹۲ میلادی)
در ماه مه ریچارد کورد و لیون متصرفات خود را در قبرس به گی دولوزینیان پادشاه اورشلیم واگذاشت و کانون شرق لاتین که صلاح الدین ایوبی آن را به هم زده بود مجدداً در قبرس احیا شد. در۵ آوریل مشکل پادشاهی اورشلیم حل شد و مردم با انتخاب کنزاد به عنوان به عنوان شاه آینده به کشاکش سران صلیبی خاتمه دادند. در ۲۰ ژوئن ریچارد شیردل بر کاروان مسلمانان در هبرون تاخت و مجاهدان مسیحی پیروزمندانه به اردوگاه خود بازگشتند. ۲۷ ژوئیه صلاح الدین مردان خود را از اورشلیم بیرون کشید و فردای آن روز به مقابل یافا رسید و مردم دست به حمله زدند و به درون شهر هجوم آوردند. ریچاردکور دو لیون در ۱ اوت در یافا بر صلاح الدین پیروز شد.
۳ سپتامبر صلاح الدین ایوبی و ریشارد شیردل در صدد صلح برآمدند فلسطین که شامل اورشلیم می شد در دست صلاح الدین ایوبی باقی ماند اما طبق قرارداد صلح مسیحیان اجازه یافتند با آزادی به زیارت بیت المقدس بروند و جنگ صلیبی به همزیستی مسالمت آمیز بین مسیحیان و مسلمانان انجامید. در نهم اکتبر ریچارد سرزمین فلسطین را به عزم اروپا ترک کرد. چرا که در غیاب وی اشراف ژان برادرش را ولیعهد و جانشین او معرفی کرده بود.
(سال ۱۱۹۳ میلادی)
در اوایل ماه مارس صلاح الدین ایوبی در گذشت.
(سال ۱۱۹۵ میلادی)
الکسیس لوژون فرزند امپراتوری مخلوع، برای استمداد از صلیبیون به ((زارا)) شتافت و به صلیبیون وعده مبلغ هنگفتی در ازاء‌ کمک آنها را داد و صلیبیون دعوت الکسی را پذیرفتند و عازم قسطنطنیه شدند.
(سال۱۱۹۶ میلادی)
در ماه ژوئیه، العادل و العزیز، با یاری یکدیگر دمشق را تسخیر و سرتاسر قلمرو الافضل را ضمیمه خاک خود کردند. العزیز، ولی نعمت خاندان ایوبی شد.
(سال۱۱۹۷ میلادی)
۲۴ اکتبر آلوری دولویز یاتان پادشاه قبرس، بیروت را از دست مسلمین خارج ساخت.
(سال۱۱۹۸ میلادی)
در اول ژوئیه عهدنامه ای بین آمارلیک و العزیز به امضاء رسید که به موجب آن یافا، به العادل واگذار شد و بیروت و جمیل به فرنگان(منظور فرانسوی ها بود) تعلق گرفت و شهر صیدا نیز میان آنها تقسیم گشت. اعتبار این عهدنامه ۵ سال و ۸ ماه بود.
پاپ انیوسان سوم به منظور تدارک مقدمات مقدمات جنگ چهارم صلیبی به کلیه ملک زادگان عیسوی فرمان داد تا هر جا عیسویان به یهودیان مقروض باشند، آنها را از پرداخت کلیه ربعی که به قرونشان تعلق می گیرد معاف سازند. از ۱۱۹۸ تا ۱۲۱۶ دوران انیوسان سوم اوج اشتهار و اقتدار پاپ های قرون وسطی بود. پاپ انیوسان سوم تاج امپراتوری را بر سر اتون چهارم گذاشت(امپراتوری آلمان)
(سال۱۱۹۹ میلادی)
تیباله خواهرزاده ریچارد شیردل و برادرزاده ی فیلیپ اگوستوس بود، همگی(گروهی از دوستان و همسایگان) در این مجمع عهد بستند که صلیب بگیرند و شرح این تصمیم مقدس را به اطلاع پاپ انیوسان سوم رساندند کروی شادمانه از این تصمیم استقبال کرد.
(سال۱۲۰۰ میلادی)
العادل تا پایان سال۱۲۰۱ خداوندگار قلمرو صلاح الدین گردید و لقب سلطان یافت و جهان اسلام بار دیگر روی یکرنگی به خود دید.
(سال۱۲۰۲ میلادی)
پاپ انیوسان سوم،‌جنگ چهارم صلیبی را برانگیخت. انگیزه ی وی تسلط بر کلیسای شرق بود. جنگ چهارم صلیبی یاز ۱۲۰۲ تا ۱۲۰۴ ادامه داشت.(سال ۱۲۰۳ میلادی)
در ماه ژوئن صلیبیون از سفر گذشتند و در نه مایلی قسطنطنیه متوقف شدند. ۱۱ ژوئیه شهر قسطنطنیه به محاصره ی صلیبیون درآمد. ۱۸ ژوئیه مردم شهر به قصر امپراتوری حمله کردند و الکسیوس سوم از سلطنت خلع شد و از قسطنطنیه فرار کرد ولتیان امپراتور سابق ایزاک را که نابینا بود، از زندان بیرون کشیدند و به تخت آموردند. الکسیوس فرزندش به عنوان ولیعهد باقی ماند. جنگ متوقف شد. در اول اوت طی مراسمی رسمی در کلیسای سنت صوفیا در حضور بزرگان لشکر صلیبی، الکسیس هارم تاج بر سر نهاد.(برای همکاری با پدر)
(سال۱۲۰۴ میلادی)
در هنگامی که امپراتوری بیزانس بین فاتحین صلیبی تقسیم شد، جزیره ی او به و فکرین به عده ای از سینیورهای ایتالیایی اهل ورونا از خانواده ی کار سری رسید و آنها نواحی مزبور را به سه قسمت تقسیم کردند. ۲۸ و ۲۹ ژانویه روسای صلیبیون از ایزاک دوم و الکسیس چهارم تقاضای تادیه مبلغ وعده داده شده را نمودند. مردم که این مبلغ را بسیار گزاف می دانستند بر ضد آنها شوریدند. الکسیس و پدرش را برکنار کردند و رئیس و رهبر فرقه ضد فرانک الکسیوس موند را به نام الکسیوس پنجم به تخت نشاندند. ۶ آوریل صلبیون که تعهدات قول داده شده را انجام نشده یافتند تصمیم به تسخیر قسطنطنیه و انتخاب یکی از باختریان به عنوان امپراتور آن گرفتند. بنابراین به قسطنطنیه حمله بردند که با شکست مواجه شد. ۱۲ آوریل حمله به قسطنطنیه صورت گرفت و استحکامات شهر توسط صلبیون تسخیر شد. آلکسیوس پنجم گریخت . صلبیون به غارت شهر پرداختند. قدرت از یونانیان به لاتینی ها در پی فتح قسطنطنیه منتقل شد.
(سال۱۲۰۸ میلادی)
پاپ انیوسان برو و فرقه بدعت گذار به نام وودوا و کاتارها که با دستگاه پاپ به مخالفت برخاسته بودند و مرکز عمده آنان در آلپ بود و معروف به (ALBIGEOIS) بودند اعلام جنگ صلیبی نمود که ۲۰ سال به طول کشید.
(سال۱۲۱۲ میلادی)
نیروهای متحد آراگون و کاتالونی و پرتقالی در نزدیکی لاس ناواس دوتو لوزا شکست سختی به اعراب دادند و پس از آن غلبه بر اعراب به سرعت انجام گرفت.
(سال۱۲۱۴ میلادی)
آلبرت به طریق اورشلیم، به دست فدائیان اسماعیلی کشته شد.

(سال۱۲۱۵ میلادی)
جنگ پنجم صلیبی در چهارمین شورای لاتران، به عنوان حمله اروپا به مصر مطرح شد.
(سال۱۲۱۶ میلادی)
پاپ ها نوریوس سوم فرمان جنگ پنجم صلیبی را صادر کرد.
(سال۱۲۱۹ میلادی)
۵ نوامبر، صلیبیان، بدون زد و خورد، شهر دمیاط که نقطه ی مهم ارتباطی ناحیه ی شرقی دلتای نیل بود تصرف کردند. ملک الکامل پادشاه ایوبی حاضر شد اورشلیم را در برابر استرداد میاط به صلیبیون واگذار کند، ولی پلاژ مامور اعزامی از جانب پاپ با این پیشنهاد مخالفت کرد.
(سال۱۲۲۰ میلادی)
در نوامبر فردریک دوم که به شهر روم آمده بود، توسط پاپ انوریوس، او و همسرش کنستانتس، به عنوان امپراتور و ملکه تاجگذاری کردند و در برابر، فردریک قول داد که در بهار آینده عزم خاور کند.
(سال۱۲۲۱ میلادی)
در ژوئیه، پلاژیوس،‌علی رغم فرمان فردریک دوم که فرمان داده بود تا رسیدن خودش کار عمده ای صورت نگیرد، قوای صلیبی را در فارسکرا آرایش نبرد داد، اما پس از مدتی رود نیل طغیان کرد و صلیبیان مجبور به عقب نشینی شدند. ۲۸ اوت پلاژیوس، کسانی را برای مذاکره، نزد سلطان الکامل فرستاد. ۳۰اوت پلاژیوس، شرایط الکامل را پذیرفت و بر اساس آن صلیبیان دمیاط را ترک نمودند و متارکه ای۷ ساله را که می بایست به تصویب امپراتور برسد، محترم می داشتند و طرفین کلیه اسراء‌ را معاوضه می کردند و سلطان صلیب را بازپس می داد و تا تسلیم کامل شهر دمیاط به مسلمین، صلیبیان رهبران خویش را به گروگان نزد مسلمین فرستادند. ۸ سپتامبر تمام لشگر صلیبی بر کشتی نشست و سلطان الکامل به شهر دمیاط فرود آمد.
(سال۱۲۲۷ میلادی)
پاپ انوریوس درگذشت و گریگوار نهم جایش را گرفت. در ماه نوامبر پاپ گریگوار نهم، فردریک دوم، امراتور آلمان را به علت انجام تعهدات و درنگ در انجام جهاد،‌ در کلیسای سن پطروس رسماً تکفیر کرد.
(سال۱۲۲۹ میلادی)
۱۸ فوریه میان فردریک دوم و نمایندگان الکامل قرارداد صلاح امضاء شد. به موجب این قرارداد و شهر بیت اللحم و اورشلیم کنار دریا می بایست به علاوه شهر ناصره و جلیله ی غربی و اراضی بازماند مسلمانان در کنار صیدا، ضمیمه خاک و دولت صلبیان مشید و قرار بود عهد آشتی، طبق تقویم مسلمانان ده سال و پنج ماه و طبق تقویم عیسویان ده سال تمام محترم شمرده شود. ۱۷ مارس فردریک ،‌با تشریفات رسمی وارد اورشلیم شد و ۱۸ مارس به آرامگاه مقدس رفت و دستور داد تاجی بر مزار حضرت مسیح نهادند و با دست خود تاج بر سرش گذاشت. ژان دیبلن، فرمانروای بیروت، کریبانت سلطنت قبرس را بر عهده داشت، به علت اختلاف با فردریک دوم امپراتور آلمان، در قبرس، جنگ داخلی روی داد، ولی در ۱۴ژوئیه ژان نیروهای طرفدار امپراتور را در نزدیکی نیکوزیا، شکست داد و آخرین استحکامات آنان را یعنی قلعه دیود امور ((خدای عشق)) را متصرف شد.
(سال۱۲۳۰ میلادی)
۲۳ژوئیه فردریک دوم، امپراتور آملان بوسیله ی معاهده ی سان ژرمانو، با پاپ گریگوار نهم آشتی کرد.
(سال۱۲۳۲ میلادی)
فردریک دوم، نیروی کمکی را در ماه مه، به فرماندهی مارشال ریکارد و فیلانژیری به قبرس فرستاد(در پی شکست طرفدارانش از نیروهای ژان دیبلن) که این نیرو در ۱۵ ژوئن شکست خورد.

(سال۱۲۳۶ میلادی)
قرطبه به دست فردیناند سوم پادشاه کاستیل تسخیر شد.
(سال۱۲۳۹ میلادی)
عمر معاهده ی فردریک دوم با الکامل، سلطان ایوبی به سر آمد و پاپ گریگوار نهم برای برخورد با این مسئله، مبلغینی را به فرانسه و انگلستان اعزام کرد تا تبلیغ جهاد کنند. پاپ گریگوار اعلام جنگ جدید صلیبی نمود. در ۱۲ و ۱۳ نوامبر، یک ستون جنگی صلیبی به فرماندهی هانری دوبار، در نزدیکی غزه قتل عام شدند.
(سال۱۲۴۰ میلادی)
الصالح اسماعیل، پادشاه دمشق، برای تضعیف الصالح ایوبی سلطان مصر، با فرانک ها متحد شده بود، گالیله و تیرپاد را به فرانک ها واگذاشت و الصلاح ایوبی نیز ناحیه آسکالون را به فرانک ها تسلیم نمود.
(سال۱۲۴۴ میلادی)
در ماه دسامبر لوئی نهم، پادشاه فرانسه، به علت بیماری، خود را در آستانه مرگ دید سوگند خورد که در صورت بهبود عزم جهاد کند و در ضمن از دست رفتن اورشلیم نیز علت دیگری بود که بو را به این فکر انداخت. بیبرس سردار مصر و سلطان آینده این کشور در غزه قوای فرقه های نظامی را در هم شکست و به تصرف اورشلیم پرداخت و شهر راز اشغال غریبان خارج کرد.
(سال۱۲۴۶ میلادی)
پاپ انیوسان چهارم، بدین امید که بر ضد مسلمانان مالک بیت المقدس، با مغول ها متفق شود، پلان کارپن ایتالیائی را به عنوان سفیر به قره قروم فرستاد.

(سال۱۲۴۸ میلادی)
۱۲ اوت لوئی نهم پاریس را به مقصد اورشلیم ومصر پشت سر نهاد. ۲۵ اوت ازاگ مورت به عزم قبرس به کشتی نشست. ۱۷ سپتامبر به لیماسول رسید. (در قبرس)
(سال۱۲۴۹ میلادی)
گیوم دو ویلها دوئن فرمانروای موزه در جنگ صلیبی با لوئی نهم پادشاه فرانسه در حمله به مصر با لوئی متحد شد. ۳۰ مه لوئی نهم رو به جانب مصر نهاد. ۴ژوئن دمیاط توسط لوئی نهم فتح شد. صالح ایوبی پیشنهاد کرد در صورت تخلیه دمیاط حاضر به استرداد اورشلیم است که لوئی نهم نپذیرفت. ۲۴ اکتبر آلفونو برادر، لوئی نهم با سپاهیان تازه نفس خود از فرانسه رسید. حال وقت آن بود که عزم قاهره کنند.
۲۰ نوامبر پیشروی به سوی قاهره آغاز شد. ۷ دسامبر در حوالی فارسکو، نبردی سخت بین صلیبیان و مصریان درگرفت و حمله ی سواران مصر دفع شد.
(سال۱۲۵۰ میلادی)
۸ فوریه سواران فرانک و صلیبیان هرچند با تلفاتی بسیار به پیروزی رسیدند و لوئی نهم از کانال بحر الصغیر گذشت. ۱۶ مارس تورانشاه با حمله ای برق آسا صلیبیان را در هم کوبید لوئی چاره ای جز بازگشت نداشت. ۵ آوریل اردوبی لوئی نهم برداشته شد و سفر دردناک آغاز گشت. ۳۰ آوریل بر اساس قراری کربن لوئی و سلطان مسلمان بسته شد، شهر دمیاط تسلیم مصریان شد. از ۱۲۵۰ تا ۱۳۰۰ بانک های فلورانس با جمع آوری مالیات های سودهای کلانی به جیب زدند.
(سال۱۲۵۴ میلادی)
تا ۲۴آوریل لوئی نهم در سوریه باقی ماند. او در طی این مدت بنیه ی دفاعی شهرهای فرانک را تقویت نمود. مقاومت و گستاخی روحانیون را در هم شکست. با پیروان اسماعیلیه ناحیه ی جبل الاوت و رهبر بزرگ آنان علیه ممالیک متحد شد.
در ماه مه کزاد چهارم امپراتور آلمان و شاه اورشلیم درگذشت. با مرگ وی عنوان شاهی اورشلیم به پسر او سالدوی رسید که قانون گذاران اورشلیم با وسوسه ایی عجیب سلطنت او را محترم می داشتند.
(سال۱۲۵۶ میلادی)
جنگ سن ساباس بین سال ۱۲۵۶ تا ۱۲۵۸ رخ داد که جنگ داخلی میان مهاجرین اهل ژن در سرزمین های ارض مقدس بود.
(سال۱۲۶۵ میلادی)
در ۲۰ فوریه سلطان ممالیک بیبروس که بر قیصریه حمله آورده بود آن را تسخیر نمود. چند روز بعد بر حیفا حمله آورد.
(سال۱۲۶۸ میلادی)
۱۵ آوریل بیبروس سلطان بوفور را در ماه مه انطاکیه را از تصرف فرانکها خارج ساخت.
(سال۱۲۷۰ میلادی)
آخرین جنگ صلیبی با پیش آهنگی لوئی نهم و ادوارد اول پادشاه انگلشتان روی داد که جنگ هشتم صلیبی بود و جلوی فتوحات بیبروس سلطان ممالیک گرفته شد. ۲۵ اوت مرگ لوئی نهم (سن لوئی) که مرگ وی امیدواری مسیحیان آسیا را از بین برد.
(سال۱۲۷۱ میلادی)
بیبروس سلطان ممالیک در فوریه قیصریه و در ۱۸ آوریل قلعه مستحکم کرک دو شوالیه را از فرانک ها پس گرفت. در ۲۲ ماه مه در قیصریه معاهده های بین سلطان بیبروس و دولت عکا به امضاء رسید که به موجب آن تمامیت ارضی خاک کنونی فرنگان که بیشتر شامل جلگه باریک ساحلی از عکا تا شهر صیدا بود برای ۱۰ سال و ۱۰ ماه تضمین شد و فرانکها اجازه یافتند برای زیارت از جاده ی ناصره استفاده کنند.
کنت نشین طرابلس نیز به موجب قرارداد ۱۲۷۱ از تعرض مصون ماند.
(سال۱۲۷۲ میلادی)
پس از مرگ هانری سوم پادشاه انگلستان در۶ نوامبر پسرش ادوارد اول که در آن موقع برای جنگ صلیبی در بیت المقدس بود به عنوان پادشاه برگزیده شد. قبل از بازگشتن به انگلستان مهر بزرگ هانری سوم به اسقف اعظم سپرده شد، تا در غیاب شاه کارها را سر و سامان دهد.
(سال۱۲۷۷ میلادی)
در فوریه سلطان قلاوون پادشاه سلسله ی ممالیک عزم عزم فتح طرابلس کرد و تمام ارتش مصر را به شام کشید. در ۲۶ آوریل، سلطان فرمان حمله ی عمومی به طرابلس را صادر کرد و شهر را تصرف و مسیحیان آن شهر را نابود کرد.
(سال۱۲۹۰ میلادی)
در اواخر سال سلطان قلاوون پادشاه ممالیک، به علت کشتار ممالیک از قاهره خارج شد، اما چندان دور نشده بود که بیمار گشت و ۶ روز بعد درگذشت و پسر وی الاشرف سوگند خورد، جنگ را نیمه تمام نگذارد.
(سال۱۲۹۱ میلادی)
۶ مارس الاشراف سلطان ممالیک قاهره را به مقصد دمشق پشت سر نهاد. ۵ آوریل الاشرف با سپاه خود مقابل عکا برآمد. ۶ آوریل محاصره آغاز شد و سلطان برای روز جمعه۱۸ ماه فرمان حمله ی عمومی صادر کرد و تا شب همین روز شهر عکا در جنگ سلطان اشراف آمد. سایر پایگاه های مسیحیان مانند تیر (در ماه مه) صیدون و بیروت (در ماه ژوئیه) تورترز (در ماه اوت) سقوط کرد و دولت فرانک از پا درآمد.
(سال۱۲۹۷ میلادی)
کلیسا، لوئی نهم پادشاه فرانسه را رسماً تقدیس کرد و او در زمره ی قریسین درآورد.
(سال۱۳۰۶ میلادی)
هانری دوم پسر و جانشین هوگ سوم پادشاه قبرس و عکا که نتوانسته بود نه شهر آکو (عکا) و نه سایر بلاد مسلمین را در ۱۲۹۱ از تسلط ممالیک حفظ کند توسط برادرش آمموری از سلطنت خلع شد.
وقتی جنگ های صلیبی به نتیجه نرسید، بیت المقدس در حاکمیت مسلمانان ماند و حتی امپراطوری روم شرقی مضمحل شد. به نحوی که نویسندگان بریتانیکا این نابودی را به عنوان نتیجه غم انگیز جنگ های صلیبی تلقی کرده اند. این ناکامی ها و شکست ها باعث شد که غرب یک دوره بازیابی خود را شروع کند. بر خلاف نظر ویل دورانت،‌ پایان جنگ های صلیبی شروع دوران ترقی تمدن غرب و افول تمدن و نهضت اسلامی نبود. مسلمانان حرکت وسیع و نیرومندی را علیه غرب سازمان دادند. نقطه اوج مرحله سوم فتح قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳ توسط سلطان محمد فاتح بود. روز فتح، روزی استثنایی در تقابل شرق و غرب بود. از نخستین ساعت آن روز فراموش نشدنی ۲۹ ماه مه،‌ تا هشتمین ساعت آن روز که سلطان از دروازه سن رمانوس وارد شهر شد ملازمان پادشاه عبارت بودند از وزیران، پادشاهان، سربازان نگهبان و هریک از اینان بنا به گفته مورخی بیزانسی، ((چون هرکول نیرومند و چون آپولون تیزهوش و زبردست و در پیکار با ده تن عادی برابر بودند.)) موذن بر فراز بلندترین مناره کلیسای ابوصفیا رفت و به بانگ اذان، مردم را به نام خدا و رسول او به نماز خواند… از ایوصوفیا به قصر کنستانتین رفتند و سلطان محمد این بیت شعر فارسی را ترنم کرد:
پرده داری می کند در قصر قیصر عنکبوت بوم نوبت می زند بر طارم افراسیاب
پیروزی مسلمانان در قسطنطنیه پایان نیافت و :
۱- در سال (۱۴۵۶م- ۸۶۱ه.ق) آن را تصرف کرد.
۲- در سال (۱۴۹۲م- ۸۹۸ه.ق) بایزید دوم جارستان را تصرف کرد.
۳- در سال (۱۴۹۹م- ۹۰۵ه.ق) جنگ با ونیز بود، ترک ها در ساپنیزا ونیزی ها را شکست دادند.
۴- در سال (۱۵۲۱م- ۹۲۸ه.ق) سلیمان اول بلگراد را گرفت.
۵- در سال (۱۵۲۹م- ۹۳۶ه.ق) ترک ها وین را محاصره کردند و … .
حدوداً در قرن دهم و یازدهم هجری قمری (۱۷ و ۱۸ میلادی) نوعی فروپاشی شرق از درون آغاز شده بود و غرب رنسانس و انقلاب صنعتی را پشت سر داشت، نظام سیاسی و اجتماعی غرب نیز به سرعت شکل می گرفت و وسیله پیشرفت و ترقی را فراهم می کرد. پیمان های متنوع و متعدد غرب در میان کشورها امضاء شد.
شرق و جهان اسلام وارد مرحله ی جدیدی شد و غرب دنیای اسلام را مورد حمله گسترده و همه جانبه قرار داد:
۱- در سال (۱۷۹۸م- ۱۲۱۳ه.ق) مصر توسط ناپلئون فتح شد و غرب، مصر شناسی را شروع کرد.
۲- در سال (۱۷۹۹م- ۱۲۱۴ه.ق) ناپلئون سوریه را فتح کرد و ترک ها را در ابوکر شکست داد.
۳- در سال (۱۸۲۶م- ۱۲۴۲ه.ق) روسیه به ترک های عثمانی در مورد صربستان اولتیماتوم داد.
۴- در سال (۱۸۲۷م- ۱۲۴۳ه.ق) روسیه، فرانسه و انگلستان، عثمانی را وادار کردند که به جنگ با یونان خاتمه دهد.
۵- در سال (۱۸۲۸م- ۱۲۴۴ه.ق) روسیه به عثمانی اعلام جنگ داد.
۶- در سال (۱۸۴۱م- ۱۲۵۷ه.ق) پنج کشور بزرگ مرزهای عثمانی را تضمین کردند.
۷- در سال (۱۹۱۱م- ۱۳۲۹ه.ق) در جنگ بین ایتالیا و عثمانی، ایتالیا تویپولی را بمباران کرد و برای نخستین بار از سوی هواپیماهای بمب افکن در این جنگ استفاده شد.
۸- در سال (۱۹۱۲م- ۱۳۳۲ه.ق) روسیه و فرانسه و بریتانیا به عثمانی اعلام جنگ دادند.
۹- در سال (۱۹۲۳م- ۱۳۴۲ه.ق) مصطفی کمال رئیس جمهوری ترکیه می شود.
در سال ۱۹۴۸ میلادی غربی ها با اشغال فلسطین، تاسیس اسرائیل و آواره کردن مظلومانه فلسطینی ها یکبار دیگر خاطره ی جنگ های صلیبی را زنده کردند.
و اما اکنون، بوش بر وقوع مجدد جنگ های صلیبی تاکید می کند، پاپ حرف ها و حرکاتی در همان راستا انجام می دهد، غرب یا همراه آمریکا می شود یا چشم و گوشش را می بندد. بر لباس سربازان اسپانیایی همان نمادهای صلیبی را می بینیم و در اتاق های فکری غرب دستور ۵۰ ساله ی مبارزه با اسلام، دکترین های مهم آنان می شود. دفتر سیاه خون نگاشته های صلیبی پایان نیافته و ما در برگی دیگر از آن، خود عهده دار نحوی نگارش و باقی ماندن نقشمان در تاریخ هستیم.

 

جنگ‏های صلیبی یکی از جنگ‏های مهم میان مسلمانان و مسیحیان است که به دلایل گوناگون اتفاق افتاد. موضوع این مقاله، بررسی دیدگاه صلیبیان درباره مسلمانان در طی جنگ‏های صلیبی است. این مسئله اهمیت فراوانی دارد، چرا که تاکنون پژوهش‏گران بیشتر به دیدگاه مسلمانان درباره مسیحیان توجه کرده‏اند، از این‏رو، دانستن نگرش صلیبی‏ها درباره مسلمانان اهمیت وافری دارد.

مقاله حاضر با هدف بررسی نگرش مسیحیان درباره مسلمانان در طی جنگ‏های صلیبی به نگارش درآمده است. بدین منظور علاوه بر منابع اختصاصی، از سایر منابع و پژوهش‏های جدید در این‏باره استفاده شده است. در این مقاله، پس از مقدمه کوتاهی درباره علل، روند و پی‏آمدهای جنگ‏های صلیبی، وضعیت جهان اسلام مقارن با جنگ‏های صلیبی و نگرش مسیحیان به مسلمانان در این دوران بررسی شده است. در ادامه، به دیدگاه ویلیام صوری، اسقف مشهور مسیحی و یکی از شاهدان جنگ‏های صلیبی، درباره اسلام و مسلمانان به صورت «بررسی موردی» پرداخته شده است.

 

 

جنگ‏های صلیبی یکی از جنگ‏های مهم میان مسلمانان و مسیحیان است که به دلایل گوناگون اتفاق افتاد. موضوع این مقاله، بررسی دیدگاه صلیبیان درباره مسلمانان در طی جنگ‏های صلیبی است. این مسئله اهمیت فراوانی دارد، چرا که تاکنون پژوهش‏گران بیشتر به دیدگاه مسلمانان درباره مسیحیان توجه کرده‏اند، از این‏رو، دانستن نگرش صلیبی‏ها درباره مسلمانان اهمیت وافری دارد.

جنگ‏های صلیبی از سال ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱م ادامه یافت؛ از این رو، به مدت بیش از ۱۵۰ سال مبارزه و کشمکش میان جهان اسلام و مسیحیت برقرار گردید. در طی این جنگ‏ها، دوران‏های استراحت نیز به وجود می‏آمد، اما اغلب، حالت تخاصم و جنگ حاکم بود. علل گوناگون مذهبی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… را می‏توان زمینه‏ساز وقوع این جنگ‏ها دانست، مانند آزادسازی کلیسای قیامت ـ که الحاکم باللّه‏، خلیفه فاطمی، آن را ویران کرد و سپس با هزینه مسلمانان تعمیر شد (۱) ـ و اماکن مقدس مسیحیان، نظیر بیت المقدس از تصرف مسلمانان (۲)؛ عفو گناهان به عنوان ثواب شرکت در جنگ‏های صلیبی (۳)؛ عشق رسیدن به بهشت شرق (۴)؛ خطبه پاپ اوربانوس دوم در مجمع کلرمون و اعلان جهاد مذهبی (۵)؛ پیش‏تازی ترکان سلجوقی و تضعیف امپراطوری بیزانس؛ افزایش حس جاه‏طلبی در شهرهای تجاری ایتالیا، مثل ونیز، جنوا، پیزا و آمالفی جهت گسترش قدرت تجاری؛ ازدیاد جمعیت؛ خشکسالی؛ عدم تقسیم عادلانه زمین؛ گسترش قدرت فئودال‏ها و ملاّکین در اروپا و….

در طی این سال‏ها هشت جنگ صلیبی اتفاق افتاد. در نخستین جنگ صلیبی (۱۰۹۹ـ۱۰۹۵م) که صلیبی‏ها با امیر سلاجقه روم (قلیچ ارسلان) در آسیای صغیر رو به رو شدند، مسیحیان اورشلیم (بیت المقدس) را از دست فاطمیان خارج ساختند (۶) و مملکت لاتینی اورشلیم را بنا نهادند. عمادالدین زنگی، مؤسس سلسله اتابکان موصل، ادسا (اورفه، رها) و جناح خاوری مسیحیان را از دست آنها خارج ساخت. (۷) دومین جنگ صلیبی (۱۱۴۸ـ ۱۱۴۶م) با فتح مجدد «رها» به دست نورالدین زنگی آغاز شد. لویی هفتم، پادشاه فرانسه به تشویق «قدیس برنارد» آماده جنگ شد و در (۱۱۴۷م) «کنراد» با لشکریان آلمانی عازم اورشلیم شدند. (۸) در سومین جنگ صلیبی (۱۱۹۲ ـ ۱۱۸۹م)، صلاح الدین ایوبی شهر «عکا» را آزاد کرد، اما بیت المقدس در دست صلیبان باقی ماند. (۹) چهارمین جنگ صلیبی (۱۲۰۴ ـ ۱۲۰۲م)، به علت اختلاف میان کلیسای شرقی و غربی و حمله صلیبی‏ها به قسطنطنیه آغاز شد. (۱۰) پنجمین جنگ صلیبی، با اعلان جنگ از سوی پاپ اونوریوس سوم آغاز شد. شاهان مجارستان و اتریش برای آزادسازی بیت المقدس حرکت کردند، اما طغیان رود نیل باعث شکست و عقب‌نشینی صلیبیان «دمیاط» شد. (۱۱) در ششمین جنگ صلیبی، بیت المقدس توسط ایوب، مشهور به سن لویی یا (لویی مقدس) و یا ملک صالح ایوبی به دست مسلمانان افتاد. در هفتمین جنگ صلیبی، لویی نهم، پادشاه فرانسه برای فتح بیت المقدس عازم شد، اما «ممالیک» که به جای ایوبیان قدرت گرفته بودند، صلیبی‏ها را شکست دادند. در جنگ هشتم صلیبی، شارل ـ دانژو از فرانسه به بنوحفص در تونس حمله کرد. سپس ممالیک مصر و شام، دشمن مشترک اروپاییان و مغولان محسوب شدند. در پایان، مغولان از ممالیک بارها شکست خوردند و از شام خارج شدند. به هر ترتیب، جنگ‏های صلیبی پایان گرفت. (۱۲)

پی‏آمد جنگ‏های صلیبی برای جهان اسلام عبارت بود از: ازدواج صلیبیان با زنان مسیحی مقیم سوریه، تشتت سیاسی در جهان اسلام، ازدیاد مفاسد اجتماعی، شدت یافتن شکاف میان فقیر و غنی، شکوفایی تجارت خارجی (به خصوص در عصر ممالیک)، تأثیر ادبی ـ فرهنگی جنگ‏های صلیبی و ورود کلمات بیگانه در متون عربی، گسترش فن خطابه و نگارش کتاب و… . این پی‏آمدها برای جهان غرب عبارتست از: تعدیل و زوال قدرت فئودال‏ها؛ جنبش‏ها و بدعت‏های مذهبی و مبارزه مقامات کلیسا با آنها؛ نوگرایی در اندیشه غربی به دلیل آشنایی با متفکران و فیلسوفان مسلمان؛ تحول علوم فرهنگی، پزشکی، کیمیا، گیاه‏شناسی، جانورشناسی؛ رونق اقتصادی؛ گسترش شرق‏شناسی و اقتباس اروپایی‏ها از برخی از ویژگی‏های فرهنگ اسلامی یا به قول «فوشه شارتری» (۱۳) شرقی شدن غربیان. (۱۴) در مقاله حاضر، ضمن توجه مختصر به وضعیت جهان اسلام در آستانه جنگ‏های صلیبی، نگرش مسیحیان به مسلمانان طی جنگ‏های صلیبی بررسی شده و دیدگاه ویلیام صوری درباره آن جنگ‏ها به عنوان مطالعه موردی در این پژوهش مطرح گشته است.

وضعیت جهان اسلام در آستانه جنگ‏های صلیبی

در آستانه جنگ‏های صلیبی و هم زمان با قرن پنجم هجری، سرزمین‏های شام، عراق و ایران کانون اختلافات فرقه‏ای و مذهبی بود؛ اختلاف میان حنفی‏ها و شافعی‏ها، اشعری‏ها و معتزلی‏ها و نیز شافعی‏ها و شیعیان (روافض) گسترش یافت. با افول پایگاه معتزلی‏ها در قرن پنجم هجری، اشعری‏ها که اطاعت از پیشوای فاجر یا عادل را واجب می‏دانستند، قدرت گرفتند. از این رو، ابوالحسن ماوردی در احکام السلطانیه، اساس فقه سیاسی اهل سنت را پایه‌گذاری کرد و امام محمد غزالی در کتاب المستظهری به توجیه جنگ با مخالفان اهل سنت (شیعیان و اسماعیلیان) پرداخت. در حقیقت، وی فرمان قتل اسماعیلیان و هواداران فاطمیان که متهم به همکاری با صلیبیان بودند، صادر کرد. فضای آکنده از دشمنی میان مسلمانان، به خصوص شیعه و سنی و تعصب اندیشوران سیاسی، چون غزالی، اختلافات میان مسلمانان را به شکاف بزرگی تبدیل کرد. در سال ۴۶۲ه هم زمان با حکومت آلب ارسلان، امپراتور روم شرقی، رومانوس دیوجانوس، به حلب حمله و محمود بن صالح مرداس (۱۵) را مغلوب کرد. این مسئله باعث توجه آلب ارسلان به حلب و روم شرقی شد. وی پس از فتح حلب در ناحیه ملازگرد، امپراتور روم شرقی را اسیر نمود، این اولین ضربه‏ای بود که دولت مسیحی بیزانس از دولتی مسلمان دریافت کرد، اما سقوط تدریجی دولت سلجوقی، زمینه‌ساز پیروزی صلیبیان و اشغال مناطق شام گردید.

«تتش بن الب الرسلان» بعد از مرگ ملکشاه به سلطنت رسید و نواحی رها، حران، انطاکیه، بوزان و حلب را تحت تسلط خود در آورد. او سپس اهالی نصیبین را مقهور و نواحی دیار بکر، موصل و جزیره را فتح کرد. (۱۶) مرگ تتش به دست «برکیا رق» باعث اختلاف میان فرزندان تتش شد. از این رو، «دقاق» حکومت دمشق و «رضوان» حکومت حلب را به دست گرفتند. قلیچ ارسلان از سلاجقه روم نیز که آسیای صغیر را در اختیار داشت، هم زمان با هجوم صلیبیان، بر سر نواحی جزیره مالت با امرای دانشمندیه (۱۷) در کشمکش بود. (۱۸) اسماعیلیان و فاطمیان در طی جنگ‏های صلیبی با مسیحیان همکاری داشتند. چنان که در سال ۵۲۳ه رؤسای فرقه اسماعیلیه دمشق با صلیبی‏ها مکاتبه کردند و برای اشغال دمشق، به آنها قول همکاری دادند. (۱۹) مکاتبه‏ها میان فاطمیان و دولت روم شرقی باعث شد تا مورخانی، چون ابن اثیر، علت اصلی حمله صلیبی‏ها به حوزه جهان اسلام را «ترس فاطمیان از حضور سلاجقه در مصر» بدانند. (۲۰) با تقسیم شدن اسماعیلیان به دو فرقه مستعلوی و نزاری، مستعلی با کمک وزیرش، افضل بن بدرجمالی، قدرت را به دست گرفت، اما در حقیقت قدرت اصلی در اختیار افضل بود و خلیفه فاطمی، هم‏چون مهره‏ای بی‌اثر، عمل می‏کرد. در این هنگام، جنگ‏های صلیبی آغاز شد. زوار ارمنی بیت المقدس اقدام به برقراری راه ارتباطی شرق و غرب نمودند و به تدریج بر شمار زائران مسیحی فلسطین و بیت المقدس افزوده شد. عواملی، چون سقوط خلافت فاطمیان به دست صلاح الدین ایوبی، خواندن خطبه بنام خلیفه عباسی، سقوط دولت اموی اندلس و ضمیمه شدن خاک اسپانیا به قلمرو شارلمانی (فرانسه)، سبب شد تا مردم جنوب فرانسه که با اسپانیایی‏ها ریشه مشترک داشتند، به کمک فرانسویان بشتابند و در هر نقطه از اندلس، دول غرب یا بربر قدرت یافتند. با اشغال «طلیطله» به دست آلفونس ششم، پادشاه کاستیل، به تدریج مسیحیان بر سراسر اندلس چیره شدند و تونس از حوزه خلافت فاطمیان جدا شد. در طرابلس قبیله «زناته» از قبایل بربر شمال آفریقا، جنبش استقلال‌طلبانه ایجاد کردند. جمهوری‏های ژنوا و پیزا به شهرهای مهدیه و زوبله تجاوز کردند و سرانجام جزیره سیسیل به دست «نورماندی‏ها» افتاد و از نقشه جهان اسلام محو شد. در حالی که امرای قرطبه دائما با خلفای بغداد در کشمکش بودند، خلفای عباسی با آن که شاهد جنگ و ستیز فرانسویان با مسلمانان اسپانیا بودند، با پادشاهان فرانسه پیوند دوستی و مودت برقرار کردند.

چنان که پین، شاه فرانسه سعی می‏کرد مسلمانان را به جان یکدیگر انداخته و از این موضوع به نفع خود استفاده کند، منصور، خلیفه عباسی کشتی حامل جنگ‏جویان را از سواحل آفریقا، برای نبرد با عبدالرحمن اموی به اسپانیا فرستاد (۲۱) و هارون الرشید با شارلمانی، امپراطور فرانسه، روابط دوستانه برقرار نمود، ایجاد تسهیلات جهت زیارت مسیحیان بیت المقدس، از جمله درخواست‏های شارلمانی از هارون الرشید بود. (۲۲) در قرن پنجم هجری، بغداد دست‏خوش درگیری‏های مذهبی و شورش‏های مختلف گردید. دخالت خلیفه المقتدی در امور سیاسی سبب شد تا وی به دستور ملکشاه سلجوقی، بغداد را ترک کند، اما با مرگ ملکشاه، خلیفه قدرت سابق خود را باز یافت. شورش ارسلان بساسیری و فتح بغداد، تبعید و زندانی شدن خلیفه القائم را به دنبال داشت. بی‏توجهی خلیفه و سلطان سلجوقی به اموری، مانند [اهمیت] فتح بیت المقدس در نزد صلیبیان، تقاضای امپراطور بیزانس برای جنگ مشترک علیه صلیبیان و اشغال آسیای صغیر به دست صلیبیان، باعث از دست رفتن بیت المقدس شد. (۲۳)

نگرش مسیحیان به مسلمانان طی جنگ‏های صلیبی

نویسندگان مسیحی سده‏های هشتم تا سیزدهم میلادی، تصویری مخدوش از اسلام ارائه کرده‏اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبی غیر صادق، متمایل به بت‌پرستی و نوعی بدعت مسیحی محسوب می‏شد. آنان نه تنها نبوت پیامبر اسلام را انکار کرده و او را ضدمسیح دانسته‏اند، بلکه ضعف‏های اخلاقی زیادی برای دین اسلام و پیامبرش بر شمرده‏اند، از جمله آن که محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطالب درستی از عهد عتیق و عهد جدید را در قرآن آورده، اما پاره‏ای از بدعت‏ها، نظیر برخی از ویژگی‏های آیین مانویت و نیز مطالبی از خود را بدان افزوده است. (۲۴)

گمان می‏رود ایجاد این تصویر مخدوش از اسلام، عمدتاً واکنش مسیحیان در برابر برتری فرهنگی مسلمانان، به ویژه در اندلس بوده باشد. (۲۵) در آن دوران، مسیحیان تصور می‏کردند که نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبی، بلکه از نظر اخلاقی نیز برترند؛ در چشم مسیحیان حاضر در جنگ‏های صلیبی، مسلمانان جنگ‏جویان خشنی به نظر می‏آمدند، از این رو تمسخر و ذکر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسیم و تحریف دین اسلام مطرح شد. این قالب که ذهن صلیبیان را از قرن دوازدهم تا نوزدهم میلادی به خود مشغول کرده بود، در چهار وجه از سوی مسیحیان مطرح شد که عبارتند از:

۱٫ اسلام نه تنها صدق نیست، بلکه انحراف عمده‏ای از حقیقت است… محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله صدق و کذب را به هم آمیخته… است؛ در حالی که موضوعاتی، مانند «وجود خدا» در مسیحیت با منطق ثابت می‏شود، این موضوع در دین اسلام متکی به وحی است.

۲٫ مسیحیان اروپای غربی مانند توماس آکویناس در سده‏های دوازدهم و سیزدهم میلادی معتقد بودند که «اسلام دینی است که با شمشیر و خشونت ترویج می‏شود.» (۲۶)

۳٫ اسلام «مذهب تن‌آسانی» است. از نظر مسیحیان قرون وسطی، ازدواج مرد مسلمان با زنان متعدد (به صورت عقدی یا به صورت دیگر) و وعده قرآن در هم‌نشینی با حوریان بهشتی که در اسلام مجاز است، مردود می‏باشد.

۴٫ محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مخالف مسیح است. به عقیده مسیحیان قرون وسطی، در قرآن اشتباهات بدیهی وجود دارد [و از این رو، آنان] رسالت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را قبول نمی‏کردند. (۲۷)

به همین دلیل، در «ترانه رولان» مسلمانان، بت‌پرست معرفی شده‏اند. (۲۸) نورمن دانیل در کتاب اسلام و غرب می‏نویسد: حتی در منصفانه‏ترین توصیف‏های قرون وسطایی از حیات محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نکات فراوانی مکتوم مانده‏اند (۲۹) از این رو، توجه مسیحیان در شناخت شخصیت پیامبر متمرکز بود. یوحنای دمشقی و تئوفان معترف در میان مورخان بیزانسی مطالبی را ارائه دادند، اما ادامه جنگ‏های صلیبی مانع از اطلاع رسانی مستمر می‏شد. (۳۰) بدین ترتیب، مسیحیان سده دوازدهم میلادی بینش کافی از اسلام نداشتند. با فتح جزیره «ایبری» به دست صلیبیان و تماس نزدیک مسیحیان با مسلمانان، رهبران مسیحی به کسب اطلاعات دقیق‏تر از مسلمانان پرداختند. در این زمینه «پدر آلفونسو» کتاب گفت و شنود با اسلام را نوشت، اما قدم جدی‏تر را پیر معزز Peter the Venerable  رئیس صومعه کلونی با نوشتن ردیه‏ای بر مطالب اسلام که لازم می‏دید مسیحیان، آن مطالب را باطل بدانند، برداشت. «روبرکتونی» نیز ترجمه‏ای از قرآن تهیه کرد. هر چند توماس آکویناس و پیر معزز به دنبال تغییر دیانت مسلمانان بودند، خصوصا آنهایی که تحت حاکمیت مسیحیان اسپانیا قرار داشتند. (۳۱)

رساله دولت مسلمان، محمد، قوانین و دین او نوشته گیوم طرابلسی؛ مشاجرات قلمی ریکولدوس دو سانتا کروس Ricoldus desantacruce، کشیش فرقه دو سن دومینیک، در بغداد با مسلمانان؛ ترجمه قرآن به اهتمام پیردو کلونی (۱۱۵۶م)، کتاب توماس آکویتاس با عنوان Summa contraentiels و تلاش‏های کاتامان دیموند اول، بزرگترین مبلغ مسیحی قرون وسطی، تا حدودی از شبهات پیشین درباره اسلام کاست. (۳۲) با گسترش اسلام در میان مسیحیان، برداشت مخدوش از اسلام بسیار کم‏رنگ شد و افرادی مانند «پیرمعزز»، برداشت جدیدی از اسلام را در دیدگاه مسیحیان ارائه کردند. ادوارد گیبون نیز فصل پنجاهم کتاب انحطاط و سقوط امپراطوری روم را به بررسی مذهب اعراب، وصف عربستان قبل از ظهور اسلام، ظهور حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نیز تعالیم، خصایص و شخصیت ایشان تا وفات اختصاص داد؛ او در این کتاب می‏نویسد: «حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به مسلمانان آموخته است که مبدع دین عیسوی را عزیز و محترم بدارند، احترامی که در فکر مرد مسلمان آمیخته به اسرار است… .» عیسویان لاتینی یکی از اصول اعتقادی خود که بارور شدن مادر باکره عیسی از نفحه روح القدس است، از قرآن کریم گرفته‏اند و این کار را «عار» ندانسته‏اند. (۳۳)

میدان‏های جنگ، اشتیاق مسیحیان را برای گردآوری اطلاعات بیشتر و دقیق‏تر از اسلام تقویت کرد. برداشت مسلمانان و مسیحیان آن زمان از جنگ‏های صلیبی به کلی متفاوت از یک دیگر بود، زیرا جنگ‏های صلیبی نزد اکثر مسلمانان، حادثه‏ای بود که در مناطق دور دست و مرزی رخ داده است. (۳۴) درباره نحوه رفتار مسلمانان با صلیبیان، ادوارد گیبون (۳۵)، شکیب ارسلان (۳۶)، رنو (۳۷)، گوستاو لوبون (۳۸) و… مطالبی را در کتاب‏های خود ذکر کرده‏اند.

بررسی جنگ‏های صلیبی از دیدگاه ویلیام صوری

در این قسمت به بررسی دیدگاه ویلیام صوری به عنوان یک مسیحی حاضر در جنگ‏های صلیبی درباره مسلمانان می‏پردازیم. دلایل گزینش ویلیام صوری و بررسی موردی کتاب او، الحروب الصلیبیه، از این قرار است:

۱٫ ویلیام صوری در «صور» بیت المقدس حضور داشته است. او یا متولد فلسطین بوده و یا پدرش از مهاجمان صلیبی به فلسطین بوده است.

۲٫ وی به زبان‏های لاتین، فرانسه و عربی آشنایی داشته است.

۳٫ از سوی دیگر وی تحصیلات عالیه داشته است، به خصوص تحصیلات مذهبی، که حتی به ریاست اسقف‏های صور می‏رسد.

۴٫ «صوری» کتاب جنگ‏های صلیبی خود را مقارن با آن جنگ‏ها (در یک دوره ۹۰ ساله) نوشته است.

۵٫ او در دوره‏ای از آن جنگ‏ها حضور داشت و شاهد وضعیت جهان اسلام و مسلمانان در آن شرایط بود. از این رو، در فصول مختلف کتاب خود، به طور غیرمستقیم و مستقیم به اسلام و مسلمانان و… اشاراتی کرده است. بنابراین، این کتاب یکی از منابع مناسب جهت شناخت دیدگاه مسیحیان درباره مسلمانان در طی جنگ‏های صلیبی محسوب می‏شود.

اشاره‏ای اجمالی به زندگی و آثار علمی ویلیام صوری

الف) دوران کودکی و نوجوانی

مورخان درباره سال تولد ویلیام صوری اختلاف نظر دارند؛ عده‏ای، مانند بیوری، مورخ انگلیسی ۱۱۲۷م و بعضی دیگر، ۱۱۳۰م را سال تولد وی دانسته‏اند. وی بیش از پنجاه سال از عمرش را در طلب علم در دولت لاتینی بیت المقدس و یا فرانسه و ایتالیا صرف کرد و بیشتر به تحقیق در امور مذهبی پرداخت. هم چنین وی مدتی مسئولیت دیوان رسائل را در دربار مملکت لاتینی بیت المقدس بر عهده داشته و مدتی هم سفیر پادشاه عموری در دربار امانوئل، امپراطور بیزانس، بوده است و در کنار آن مشاغل خاصی در مراکز دینی داشته و به یکی از مقام‏های مالی کشیش‏های مسیحی، یعنی ریاست اسقف‏های صور، دست یافته است. او در حالی فوت کرد که حسرت «بطریقی بیت المقدس» را در دل داشت. درباره خانواده و نسب وی نیز اختلاف نظر فراوانی وجود دارد؛ اکثر مورخان بر این عقیده‏اند که او در مملکت لاتینی بیت المقدس به دنیا آمده، اما در این که پدر او چه کسی بود و از کجا به بیت المقدس آمد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخی بر این عقیده‏اند که ویلیام، اصالتاً اهل فرانسه بوده و عده‏ای او را اهل ایتالیا به شمار آورده‏اند، بعضی نیز وی را انگلیسی و عده دیگری او را اهل آلمان دانسته‏اند. یکی از علل اختلاف در خصوص سرزمین اصلی ویلیام صوری، تشابه اسمی او با اسقف دیگری از اهالی انگلستان بوده است که به دلیل اقامت در صور، او را با نام ویلیام صوری می‏شناسند؛ در واقع باید گفت او ویلیام صوری اول است که در سال ۱۱۷۰م ریاست اسقف‏های صور را به عهده داشته و ویلیام صوری دوم، مؤلف کتاب مورد نظر ما، از او (صوری اول) با عنوان «سلف بزرگ ما» یاد می‏کند. از آن جا که وی مدتی در فرانسه و ایتالیا به تحصیل پرداخته، عده‏ای او را فرانسوی الاصل دانسته‏اند. حسن حبشی معتقد است که او فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و یا ایتالیایی نبوده، بلکه پدر او از سکنه بیت المقدس و احتمالاً متولد قدس بوده و شاید جزء هزاران نفری بوده که همراه سربازان صلیبی وارد قدس شده‏اند، البته او در این خصوص نظر قطعی نداده است.

ب) تحصیلات و مشاغل

ویلیام از ابتدای طفولیت میل زیادی به درس و تحصیل داشت و ناگزیر به تعدادی از مدارس عصر خود که بعضی وابسته به دیرها و کنیسه‏ها و برخی نیز به کاخ پادشاه مرتبط بودند، رفت و آمد می‏کرد. دانش‏آموزان این مدارس غالبا از طبقات بالا به شمار می‏آمدند. او بعدها تحصیلات خود را در فرانسه ادامه داد و علاقه زیادی به مطالعه تعالیم مسیحی نشان داد. همین موضوع باعث شد که تعدادی از بزرگان دینی، از جمله بطرس برشلونه (بارسلون) در اسپانیا از او حمایت کنند، چرا که او معتقد بود ویلیام آینده درخشانی خواهد داشت. حمایت‏های او باعث شد که ویلیام مراتب پیشرفت را در کلیسای مسیحی طی کند و تا مقام ریاست اسقف‏های صور ترقی نماید. از دیگر حامیان وی فولشرز، بطریق مقدس، بوده که به ویلیام کمک کرد به همراه عده‏ای به ایتالیا اعزام شود و در آن جا به مدت دو سال تحصیل کند. از عواملی که دامنه اطلاعات او را گسترش داد، ارتباط وی با برخی از مراکز فرهنگی در سال ۱۱۶۷م بوده است. او در قالب هیأتی از طرف پادشاه عموری به عنوان سفیر نزد امپراطور بیزانس امانوئل، به قسطنطنیه اعزام شد تا معاهده‏ای بین مملکت لاتینی و امپراطوری بیزانس برای پشتیبانی از حمله به مصر منعقد کند. در همین‏جا بود که ویلیام اطلاعات خود را در خصوص زبان یونانی تکمیل کرد. پادشاه عموری اعتقاد زیادی به وی داشت و از او خواست که کتابی درباره تاریخ مملکتش بنویسد. او مدتی نیز تربیت بلدوین چهارم، فرزند عموری را بر عهده داشت و این امر زمینه ارتباط او را با شمار زیادی از رجال دربار و اشراف مملکت فراهم کرد. او مدتی نیز به عنوان مستشار پادشاه عموری خدمت کرد که قبل از او رالف، رئیس اسقف‏های بیت الحم، این شغل را بر عهده داشت.

ج) تألیفات و آثار علمی

ویلیام صوری در باب مسائل تاریخی، سه کتاب به رشته تحریر درآورده که دو جلد آن با جنگ‏های صلیبی ارتباط نزدیکی دارد و کتاب سوم وی درباره فعالیت‏های مجمع کلیسا بوده که در اواخر سال ۱۱۷۸ میلادی در روم منعقد شده و ویلیام جزء شرکت کنندگان آن بوده است. او به تقاضای شاه عموری، کتاب انجازات الملک عموری (Gesta Amolrici Regis) را درباره وی نوشت. سپس پادشاه عموری به او پیشنهاد کرد که کتابی در مورد مملکتش از زمانی که در دست لاتین‏ها بوده، بنویسید. ویلیام این کتاب را نوشت و مطالبی درباره امیران شرقی بدان افزود و تحت عنوان اعمال امراء المشرق (Gesta arientalium prinlirn) نوشت که ظاهرا این دو کتاب از میان رفته‏اند. اما کتاب مفصل او یعنی تاریخ کبیر که درباره جنگ‏های صلیبی است، در قرن شانزدهم میلادی توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است. (۳۹)

د) روش کار کتاب تاریخ کبیر یا تاریخ الحروب الصلیبیه

این کتاب یک دوره نود ساله تاریخ دو مرکز مهم اسلامی شرق، یعنی مصر و شام، بین سال‏های (۱۱۸۴ ـ ۱۰۹۴م) را در برمی‏گیرد. پاره‏ای از مباحث کتاب نیز درباره مناطقی چون عراق و آسیای صغیر می‏باشد. ویلیام صوری در تقسیم‌بندی کتاب خود با پیروی از روش قدما از اصطلاح «کتاب»، که امروزه به جای آن از فصل یا باب استفاده می‏شود، بهره جسته است و هر کتاب را به چند فصل تقسیم کرده که منظور از آنها «گفتار» است. ویلیام، کتاب بزرگ خود را به ۲۳ بخش تقسیم کرده و هر یک را با عنوان کتاب آورده است. همه بخش‏ها تقریبا از نظر تعداد صفحه برابرند، به جز کتاب آخر که کوچک‏تر است. او در بحث خود، برای هر پادشاه دو کتاب اختصاص داده است، غیر از گودفروی که تنها یک کتاب به او اختصاص یافته، زیرا مدت حکومت وی از یک سال تجاوز نکرده است و او جزء کسانی که به عنوان پادشاه، حکومت مملکت بیت المقدس را بدست گرفتند به حساب نمی‏آید و از میان آنها، تنها کسی است که توانسته است لقب حامی مزار مقدس را دریافت نماید.

هم‌چنین ویلیام، درباره بولروین چهارم، سه کتاب اختصاص داده است. فصل‏های هر کتاب بخش‏های کوتاهی در حدود یک صفحه و حداکثر دو صفحه است. هر کتاب، تقریبا سی فصل است به جز فصل آخر که خلاصه‏ای از مطالب قبلی است. ویلیام قبل از آنکه به «گودفروی» بپردازد، هشت کتاب به صورت مقدمه آورده است: در کتاب‏های اول، دوم و سوم، از بیداری یا خیزش مسیحیت برای آزادسازی قدس صحبت کرده و فعالیت‏های «پطرس ناسک» را که از طلایه‌داران لشکرکشی اول مسیحیان غیرنظامی بوده، شرح داده است. سپس به تجمعات آن در قسطنطنیه پرداخته و تصرف نیقیه و پیشروی به آسیای صغیر را توضیح داده است. در کتاب چهارم، از تصرف شمال شام و شروع محاصره انطاکیه بدست مسیحیان سخن گفته و کتاب پنجم به محاصره انطاکیه و تصرف آن اختصاص یافته است.

کتاب ششم، شامل گرفتاری‏ها و دست‏آوردهای صلیبیان از این محاصره و پیروزی‏هایشان می‏باشد، که زمینه‌ساز جدایی و انشقاق در بین صفوف آنها شد. در کتاب هفتم، این بحث را طرح کرده که اگر این اتفاق می‏افتاد آنها پیشروری شان را به سوی بیت المقدس ادامه می‏دادند. کتاب هشتم، مربوط به پایان سفر حج و تصرف قدس است. در کتاب‏های نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم مطالبی از «گادفروی» و «ملک بلدوین اول» و گسترش قلمرو حکومت او آورده و سپس مباحثی درباره بلدوین دوم و ناآرامی در شمال شام ذکر نموده است که کل این مطالب، جلد اول کتاب فعلی ویلیام صوری را تشکیل می‏دهد.

مباحث کتاب سیزدهم تا بیست و سوم که در جلد دوم کتاب فعلی ویلیام وجود دارد، از قرار زیر است:

کتاب سیزدهم شامل: تصرف صور و گسترش نفوذ ممالیک بر دیگر سرزمین‏های لاتینی است.

کتاب چهاردهم: شامل فولک foulgue به عنوان امیر بیت المقدس و ناآرامی در سوریه شمالی است.

کتاب پانزدهم: درباره تلاش‏های امپراطور یوحنا برای گسترش نفوذ خود بر امیرنشین‏های لاتینی است.

کتاب شانزدهم: شامل همکاری و مشارکت بلدوین سوم و مادرش ملکه ملیزند در فرمانروایی سومین هجوم صلیبی می‏باشد.

کتاب هفدهم: درباره تصرف عسقلان به جای تداوم سومین هجوم صلیبی است.

کتاب هجدهم: در خصوص اوج قدرت‏مندی قدس لاتینی در زمان بلدوین سوم و سرآغاز استیلا بر مصر می‏باشد.

کتاب نوزدهم: شامل دوران عموری اول و منازعه بر سر مصر است.

کتاب بیستم: در باب کشاکش بر سر مصر است.

کتاب بیست و یکم: در خصوص ناکامی بلدوین جذامی در سلطه بر بیت المقدس می‏باشد.

کتاب بیست و دوم: شامل نزاع بر سر منافع شخصی است.

کتاب بیست و سوم: در خصوص این سؤال است که آیا نجات قدس از توانایی ریمون کنت طرابلس خارج بود یا به دست ریمون امکان‏پذیر بود؟

طرح این سؤال از سوی ویلیام صوری دلالت بر آن دارد که این بحث در اثناء درگیری بین امیران صلیبی که هر یک در تلاش برای تصرف بیت المقدس بودند، مطرح و نوشته شده است، در حالی که اوضاع و احوال، به ویژه ظهور ایوبیان در مصر، خطری برای صلیبیان بود که ویلیام آن را درک کرده و بدان صادقانه و صراحتا پرداخته است. سیر حوادث هم نظر او را تأیید نموده است.

لازم به ذکر است که این کتاب، در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده و بعدها به عربی ترجمه شده است. از این کتاب، دو ترجمه به زبان عربی صورت گرفته است: یکی، از سهیل زکار و دیگری از حسن حبشی. در این تحقیق از ترجمه عربی سهیل زکار از کتاب (History of deeds done beyond the sea) استفاده شده است.

نگرش ویلیام صوری به اسلام و مسلمانان در طی جنگ‏های صلیبی

در این فصل نمونه‏هایی از نظریات ویلیام را که در کتاب دو جلدی خود آورده است، ارائه می‏دهیم:

۱٫ ذکر پیامبر اسلام و نحوه گسترش اسلام

ویلیام درباره پیامبر اسلام و روند گسترش اسلام آورده است که:

بنابر آن‏چه از تاریخ‏های قدیم بر می‏آید، باورها و اندیشه‏های محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در دوره امپراطوری هراکلیوس جای پای محکمی در شرق پیدا کرد. محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله … اعلام نمود که پیامبری است مبعوث از جانب خداوند… و بر شرق، خاصه شبه جزیره عربستان استیلا یافت. و بذری… که کاشته بود توسط جانشینانش به زور شمشیر و سخت‏گیری و نه از طریق وعظ و ارشاد (۴۰) برای اجبار مردم به گردن نهادن به باورهای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله منتشر شد. (۴۱)

ویلیام صوری به هنگام توصیف انطاکیه و تصرف آن به دست ملکشاه سلجوقی می‏نویسد:… زمانی که هم شرق به لرزه در آمده و جانشینان محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با زور بر همه سرزمین‏های شرق مسلط شده و آنها را به مذهب و دین و اعتقادات فاسد خود در آوردند، (مردم) این شهر از تحقیر پیامبران خود داری کرده و در حد توان خود از پذیرش سیطره قوم کافر (مسلمانان) امتناع کرده بودند. (۴۲)

۲٫ رفتار عمر در قدس

عمر در مدت اقامت خود در این شهر، درباره احوال ساکنان آن بررسی‏های دقیقی انجام داد. … وی در خصوص موقعیت و محل کلیسای قیامت نیز تحقیق کرد که خرابه‏ها و باقی مانده‏های کلیسا به او نشان داده شد. او دستور به تجدید بنای کلیسا داد و برای این امر پول کافی اختصاص داد و صنعتگران و کارگران و دیگر ملزومات، نظیر چوب و سنگ مرمر را آماده کرد، به گونه‏ای که ساختمان بنا، در مدت کوتاهی به پایان رسید. سپس زمین‏های با ارزشی را به این کلیسا اختصاص داد که عواید حاصل از آنها برای برآوردن نیازها و ملزومات کلیسا و تعمیر و تعویض وسایل آن، نظیر مشعل‏ها و… به کار می‏رفت. (۴۳)

۳٫ اطلاق واژه کفار بر مسلمانان

ویلیام صوری در جای جای کتاب خود از مسلمانان با واژه کفار نام برده است؛ برای مثال در مبحث تصرف انطاکیه به دست ملکشاه سلجوقی می‏نویسد: لقد اصبحت خاضعه للکفره أی للمسلمین. (۴۴)

۴٫ فتح فلسطین به دست مسلمانان

ویلیام دلیل اصلی فتح فلسطین به دست مسلمانان را این گونه بیان می‏کند:

میان ایرانیان و رومیان بر سر مناطق [مرزی]، درگیری وجود داشت و اندکی قبل از مسلمانان، کسری (پادشاه ایران) به سوریه حمله کرد. او شهرهای آن‏جا را ویران ساخت، خانه‏ها را به آتش کشید، کنیسه‏ها را خراب کرد و مردمان آن را محبوس ساخت. کسری پس از آن که بر قدس دست یافت، ۳۶ هزار نفر از ساکنان آن جا را به قتل رساند و «صلیب صلبوت» را با خود به ایران برد. … بعد از مدت کوتاهی، قیصر حکومت روم را در دست گرفت و پس از جنگ با کسری سرزمین‏های تحت تابعیت او را ویران ساخت… از این رو، زمانی که عرب‏ها به این سرزمین‏ها وارد شدند، شهرها را متروک یافتند و با استفاده از فرصت بدست آمده به طرف قدس حرکت کردند. در این شهر، جز عده کمی از مسیحیان، کسی باقی نمانده بود و اعراب در مقابل دریافت جزیه، به آنها اجازه اقامت در شهر دادند. (۴۵)

۵٫ تشریح وضع قدس

و بدین طریق، شهر قدس تحت سلطه دشمنان بی‌ایمان درآمد و علت آن گناهانی بود که ما (مسیحیان) مرتکب می‏شدیم. شهر قدس چهارصد سال یوغ بندگی و ظلم و ستم را تحمل کرد و در این مدت، بسته به روحیات امیر و حاکمی که بر آن سلطه داشت، وضعیت شهر تغییر می‏کرد. گاهی اوقات اوضاع بهتر می‏شد و گاهی هم به وخامت می‏گرایید؛ حال او شبیه مریضی بود که با تغییر آب و هوا مرض وی شدت و ضعف پیدا کند (۴۶)…

۶٫ ستایش هارون الرشید

ویلیام می‏نویسد «با این وجود خداوند در دوره حکومت هارون الرشید حاکم بی‌نظیر و قابل ستایش بر تمام شرق سلطه داشت؛ امن و آسایش را بر ملتش ارزانی داشت؛ شخصیت بزرگ و تسامح و ادب کم‌نظیر این مرد تا به امروز مایه اعجاب و شگفتی در شرق است.» (۴۷)

۷٫ نمونه‏هایی از آزار و سخت‏گیری بر مسیحیان از سوی مسلمانان

بعد از این (تخریب کلیسا) اوضاع مسیحیان بدتر شد و این وضعیت صرفاً به دلیل احساس یأس و ناامیدی ناشی از تخریب کلیسا نبود، بلکه سختگیری‏های ناشی از خدمات اضافی بود که بر آنها (مسیحیان) تحمیل می‏شد؛ از آنها جزیه و مالیات‏های سنگین طلب می‏شد و این کارها بر خلاف عرف و امتیازهایی بود که حکام پیشین به مسیحیان داده بودند. علاوه بر این، از اجرای مراسم دینی ممانعت به عمل می‏آمد و آنها را مجبور به ماندن در خانه‏ها می‏کردند، به ویژه در ایام و روزهای مقدس جرأت نداشتند میان مردم دیده شوند. پس از مدتی، خانه‏های مسیحیان نیز برای آنها ناامن گردید، چرا که دشمنان به خانه‏هایشان سنگ و آشغال و کثافت پرتاب می‏کردند؛ آنان بدون محاکمه مجازات می‏شدند؛ اموالشان مصادره و دارایی‏هایشان به سرقت می‏رفت؛ فرزندان و دخترانشان از خانه‏ها دزدیده می‏شدند و به زور یا به سخن‏های ملایم و وعده‏های شیرین، مسیحیان مجبور به ترک دین خویش می‏گردیدند. (۴۸)

ویلیام مورد دیگری از آزار مسلمانان به مسیحیان را این گونه وصف می‏کند: مسجد الاقصی برای مسلمانان اهمیت خاصی داشت. مرد مسلمانی برای این که بهانه‏ای پیدا کند تا مسیحیان را از قدس اخراج کند، شبانه جسد سگ مرده‏ای را به مسجد می‏اندازد و هنگامی که مسلمانان برای ادای نماز صبح به مسجد می‏روند، جسد سگ را در آن جا می‏بینند و فکر می‏کنند که مسیحیان این کار را انجام داده‏اند. جماعت خشمگین با حرکت در شهر و ایجاد سر و صدا تلاش می‏کنند تا حکم قتل همه مسیحیان را بگیرند. مسیحیان نیز خود را برای مرگ آماده می‏کنند. یک جوان مسیحی که اوضاع را چنین می‏بیند به دروغ، اتهام انداختن جسد را به گردن می‏گیرد تا بقیه نجات یابند. (۴۹)

۸٫ برخورد نامناسب سلاجقه با زائران مسیحی

بدنبال شکست امپراطور بیزانس از سلاجقه و ایجاد شرایط نامناسب برای مسیحیان، ناامیدی شدیدی ساکنان سرزمین فلسطین را در بر گرفته بود. در این خصوص ویلیام صوری آورده است: «پس از آن که گروه بزرگی از مسیحیان یونانی و لاتین (اروپا) که در سرزمین‏های دشمن با مرگ به هزار گونه روبه‏رو شده بودند، به آنها اجازه ورود می‏دادند که این گروه به قصد زیارت اماکن مقدسه وارد بیت المقدس شوند، اما نگهبان دروازه‏های شهر فقط به شرطی به آنها اجازه ورود می‏داد که یک سکه طلا (به عنوان جزیه نقدی) بپردازند. از آن جا که بسیاری از حجاج دارایی خود را در راه از دست داده بودند و چیزی نداشتند که به عنوان جزیه پرداخت نمایند، این مسئله بحران‏ساز شد و بدین ترتیب، بیش از هزار نفر از حجاجی که منتظر ورود به شهر بودند، در بیرون دیوارهای شهر از گرسنگی و بی‌لباسی (عیاری) جان باختند. (۵۰) حجاجی هم که توانایی پرداخت جزیه را داشتند وضع بهتری نداشتند، چون هر آن در معرض اهانت‏ها و تهاجمات قرار داشتند و ممکن بود فردی به صورتشان آب دهان بیندازد یا مشتی بر گوششان بنوازد». (۵۱) ویلیام درباره رفتار بد ترکان با مسیحیان و رفتار خوب و مناسب مصریان و ایرانیان با مسیحیان آورده است: «بعد از مرگ الحاکم، پسرش الظاهر، بر سر کار آمد. وی معاهده‏ای را که پدرش کنار گذاشته بود با رومانوس امپراطور قسطنطنیه تجدید کرد و امتیاز ساخت مجدد کلیسای قیامت را به آنها اعطا کرد…. با این حال گرفتاری‏های متوالی که هر روز شکل جدیدی به خود می‏گرفت، پایان نیافت و… هر وقت که امیر یا نماینده جدیدی از طرف خلیفه فرستاده می‏شد، تنبیه‏های تازه‏ای به کار گرفته می‏شد و با شیوه‏های دیگری اموال مردم چپاول می‏شد و ادعا می‏شد که امپراطور (خلیفه) دستور داده است که در صورت تأخیر پرداخت جزیه و مالیات، کلیساها را خراب بکنند… با این همه، در زمان حکومت ایرانیان (خلیفه بغداد) و مصریان، مسیحیان اوضاع بهتری داشتند، ولی با افزایش قدرت ترکان به حدی که سرزمین‏های مصر و ایران را در بر گرفت، اوضاع و احوال مسیحیان دوباره رو به وخامت گذاشت و وقتی که قدس به سلطه آنها در آمد، ملت (یا قوم) خداوند در طول ۳۸ سال (۵۲) گرفتاری‏های عظیمی را متحمل شدند. (۵۳)

۹٫ برخورد نامناسب ترکان با مقدسات مسیحیان

ویلیام صوری در این خصوص می‏نویسد: «ترک‏ها حرمت مقدسات را رعایت نمی‏کردند؛ اماکن مقدس را آلوده ساخته و کاهنان را از آنجا بیرون انداخته بودند؛ آنها کلیساها را برای کارهای پست و ناپاک بکار گرفته و از برخی از اتاق‏ها و کاخ‏های مقدس به عنوان اصطبل اسب‏ها و دیگر حیوانات بارکش استفاده می‏کردند و در آنها کارها و مشاغلی دایر شده بود که با شأن این اماکن تناسب نداشت؛ عکس‏های قدیسین از دیوارها محو شده و… ترکان خشم خود را بر سر این تصاویر ریخته بودند؛ انگار که آن اشخاص زنده بودند، چشمانشان را در آورده و بینی‏هایشان را کنده بودند و عکس‏ها را با گل و کثافت و نجاسات آلوده کرده و یا پوشانده بودند.» (۵۴)

۱۰٫ خیانت مسیحیان ساکن شهرها و هتک حرمت نوامیس مسیحیان توسط ترکان

در جریان محاصره شهر «رها» که مدتها به درازا کشید، فردی مسیحی از اشراف شهر به اهالی خیانت کرد و لشکریان صلیبی را که تحت فرماندهی «بوهیموند» قرار داشتند، به شهر راه داد. در جریان مذاکرات پنهانی این فرد با سران صلیبیان، حادثه‏ای رخ می‏دهد که انگیزه او را برای راه دادن مسیحیان تشدید می‏کند. این حادثه از قرار زیر است: روزی فیروز از محل کار، پسرش را به منزل می‏فرستد. موقعی که پسر وارد خانه می‏شود با منظره زشت و خوارکننده‏ای روبه‏رو می‏شود و متوجه می‏شود که مادرش در آغوش یکی از امرای ترک است. جوان دچار رعب و وحشت می‏شود و به سرعت نزد پدر بر می‏گردد و واقعه را به او خبر می‏دهد و با تلخ‏کامی می‏گوید: آیا کافی نیست این سگانِ کثیف ما را تحت یوغ و عبودیت و بندگی فرو می‏کوبند و هر روزه املاک کلیسا را دزدانه بالا می‏کشند تا جایی که قوانین ازدواج را پایمال کرده و روابط آن را از هم می‏گسلند. اگر قرار است زندگی کنم، به کمک خداوند این اهانت‏ها را به پایان رسانده و آنها را به آن‏چه مستحق‏اند، خواهم رساند. (۵۵)

۱۱٫ عهدشکنی امیران ترک در مبادله اسیران و فروش شهرها

نویسنده در بخش‏هایی از کتاب به معاهداتی که میان امیران ترک و لشکریان صلیبی بسته می‏شود، اشاره دارد. این امیران عمدتاً افرادی هستند که حکومت و امارت چند شهر و حومه را بر عهده دارند و با عقد قرار داد با صلیبیان از مقاومت در برابر آنها پرهیز می‏کنند و در عوض امنیت و موقعیت خود را حفظ می‏نمایند. ویلیام صوری در یک مورد به عهدشکنی امیری از ترکان به نام بالاس Balas اشاره می‏کند و می‏نویسد: یکی از اشراف و بزرگان ترک به نام بالاس از قبل حاکم سروج بود با (کونت) معاهده‏ای می‏بندد و خواهان روابط دوستانه بین آنها می‏شود… روزی از کونت دعوت می‏کند تا برای مهمانی به قلعه او برود، ولی قصدش آن بود که وی را به قتل برساند. اما کونت از این توطئه مطلع می‏شود و از مهلکه جان سالم بدر می‏برد. در این واقعه عده‏ای از همراهانش به اسارت در می‏آیند که بعدا بین دو طرف مبادله می‏شوند، اما بلدوین تصمیم می‏گیرد که دیگر با هیچ ترکی پیمان دوستی نبندد. در نزدیکی همین منطقه حاکم دیگری از ترکان به نام بالدوک Balduk حکومت داشت. وی شهر قدیمی سمیساط را به کونت فروخته بود، اما در برآوردن شروط عقد تأخیر می‏کرد… و «بلدوین» دستور داد گردن او را بزنند. (۵۶) به نظر می‏رسد مؤلف در صدد است با نقل حادثه بالاس و عهدشکنی او، پیمان‌شکنی بلدوین را توجیه نماید. لازم به ذکر است که فروش شهرها و حاکمیت‏های مستقل و کوچک و معاهده آنها با مسیحیان نشانگر ناتوانی حکومت مرکزی و تفرق نیروهای مسلمان می‏باشد.

۱۲٫ عامل ترس و وصف لشکریان مسلمان

زمانی که «کربوغا» انطاکیه را محاصره کرد تا مسیحیان را از آن بیرون کند، محاصره مدتی به درازا کشید، مسیحیان فردی را برای مذاکره نزد وی فرستادند و او از دیدن هیبت و عظمت لشکر مسلمانان دچار تعجب می‏شود و… تصمیم می‏گیرد که هر آن‏چه را در خلال دیدار با کربوغا اتفاق افتاده به طور مفصل بیان کرده و گفته‏ها، تهدیدها و هیبت این امیر مغرور و متکبر را برای عموم مردم توضیح دهد، (۵۷) اما گودفری با نگرانی از این که بیان این مطالب به صورت مفصل باعث رعب و وحشت مردم شود، از پطرس (فرستاده مذکور) می‏خواهد که از ذکر جزئیات خودداری و تنها به این مسئله اشاره کند که دشمن خواستار ادامه جنگ است. (۵۸) این نکته نشان می‏دهد که سپاهیان مسلمان از نظر مجهز بودن و کثرت عدد در موقعیت مطلوبی قرار داشتند، اما نویسنده به ویژگی‏های این سپاهیان اشاره نکرده است.

۱۳٫ وصف غنایمی که از کربوغا گرفته شده بود

ویلیام در این خصوص می‏نویسد: بعد از پایان جنگ، مردم با (مسیحیان) به اردوگاه دشمن برگشته و در آن جا مقادیر زیادی از انواع اشیاء ضروری و نیز اندوخته‏هایی از گنجینه‏ها و دفینه‏های شرقی یافتند به گونه‏ای که ارزش‌گذاری و اندازه‏گیری کالاهایی، مانند طلا، نقره، جواهر، پارچه‏های حریری و لباس گران‏قیمت غیرممکن بود. مقداری ظروف زیبا، هم از لحاظ ساخت هم از لحاظ موادی که در آن به کار رفته بود، وجود داشت. هم چنین، گله‏های اسب، رمه و… در آن موجود بود. علاوه بر اینها، مقادیر زیادی مواد غذایی و حبوبات نیز یافت می‏شد. (۵۹)

۱۴٫ استفاده مسلمانان از ساحران در جنگ

ویلیام صوری در ادامه بحث محاصره قدس می‏نویسد: حادثه‏ای که از ذکر آن نمی‏توان گذشت این است که در بین اسباب جنگی که مسیحیان در خارج از دیوارهای شهر قرار داده بودند، وسیله‏ای بود که صخره‏های بزرگ را به داخل شهر پرتاب می‏کرد و خرابی و کشتار فجیعی به وجود می‏آورد. وقتی که کفار (مسلمین) متوجه شدند که به هیچ وجه نمی‏توانند با این وسیله مقابله کنند، دو جادوگر استخدام کردند تا با وردهای خود آن را به یک وسیله ضعیف تبدیل کنند. موقعی که این جادوگران روی دیوار مشغول خواندن اوراد خود بودند، سنگی از همین وسیله به آنها برخورد و هر دو به همراه سه جوان، که دستیارشان بودند، از بالا افتادند. (۶۰)

۱۵٫ وصف مردمان معره (ثروت و تکبر)

وی در وصف مردمان معُره می‏نویسد: ساکنان این شهر به مال و ثروت هنگفت خویش، متکبر و مغرور بودند و به دلیل آن که تعداد زیادی از افراد ملت ما (مسیحیان) را در درگیری‏های قبلی کشته بودند، بسیار به خود می‏بالیدند و فخرفروشی می‏کردند و این عمل آن قدر قهرمانانه بود که همیشه بدان مباهات می‏کردند. آنها لشکریان مسیحی را به حدی تحقیر کردند که انواع دشنام‏ها را نثار بزرگان و رهبران ما می‏کردند و به صلیب‏هایی که بر روی دیوارها و برج‏ها قرار داده شده بود بی‌احترامی می‏کردند و بر این تمثال‏های مقدس آب دهان می‏انداختند. (۶۱) در ادامه ویلیام صوری درباره نحوه دفاع سکنه این شهر از خودشان می‏نویسد: مدافعان داخل دیوارهای شهر (معُره) با تمام توان از خود دفاع می‏کردند؛ سنگ‏ها و اشیاء مختلف را به سوی حمله کنندگان پرتاب می‏کردند و حتی کندوهای زنبور عسل را که پر از زنبور بودند و آتش و گچ زنده را نیز به کار گرفتند، ولی سرانجام ناکام ماندند. (۶۲)

۱۶٫ حمله راهزنان به لشکر مسیحیان

صوری می‏نویسد: هنگامی که مسیحیان از «معره» حرکت کردند، همه چیز بر وفق مراد آنها بود. تنها مشکل آنها، آزار و اذیت راهزنان بود که به طور مداوم به عقبه لشکر حمله می‏کردند؛ راهزنان گاه‌گاهی به صورت مخفیانه به افراد مریض و مُسن که توانایی همراهی با لشکر را نداشتند هجوم می‏بردند و به قتل و غارت می‏پرداختند. کونت (کنت) مجبور شد با این حملات به شدت برخورد کند، به گونه‏ای که خودش در آخر لشکر حرکت می‏کرد. (۶۳)

۱۷٫ کمک رساندن حکام برخی از شهرها به مسیحیان

ویلیام صوری در این باره مطالبی آورده است از جمله آن که: «زمانی که لشکر زائران مسیحی از شهرهای شیزر، حماه و حمص عبور می‏کردند، حکام این شهرها ملزومات و وسایل آسایش و رفاه مورد نیاز آنها را فراهم کردند. علاوه بر این، در سرزمین‏های بین راه و قلعه‏هایی که در این منطقه قرار داشت، هدایایی از طلا، نقره، گله‏های حیوانات و دیگر ملزوماتی که برای زنده ماندن در صحرا لازم است، در اختیار مسیحیان قرار می‏گرفت… در این منطقه چه در شمال و چه در جنوب شهری نبود که مسیحیان از آنجا عبور کنند و هدایایی برای آنها فرستاده نشود». (۶۴) به این ترتیب، مشخص می‏شود که پیشروری نیروهای صلیبی همیشه ناشی از جنگجویی و توانایی نظامی آنها نبوده، بلکه اهالی برخی از شهرها که تسلیم شده بودند، به آنها یاری می‏رساندند. درباره این که، این کمک‏ها از روی همدلی بوده یا صرفا به خاطر حفظ امنیتشان بوده است، به روشنی معلوم نیست و مؤلف نیز بدان اشاره‏ای نکرده است.

۱۸٫ رفتار مسیحیان ساکن در بلاد اسلامی (خیانت‏کاری)

ویلیام صوری در خصوص عبور لشکریان مسیحی از نزدیکی شهر طرابلس می‏نویسد: در شهر طرابلس بیش از دو هزار مسیحی در این شرایط گرفتار بودند (سکونت داشتند)، زمانی که شنیدند لشکر مسیحی به شهر نزدیک می‏شود، به فرماندهان لشکر پیام رساندند که از کنار شهر بزرگوارانه نگذرند، بلکه اگر لازم شد شهر را محاصره کنند، چون احتمال دارد شهر در عرض چند روز به تصرف آنها درآید و اگر هم چنین نشد، مبلغ هنگفتی پول از حاکم بگیرند و او را در آن‏جا ابقا کنند تا آزادی مسیحیان در بند را فراهم کند. (۶۵)

۱۹٫ برخورد اهالی مصر با مسیحیان ساکن قدس

بعد از آن که مسیحیان انطاکیه را تصرف کردند، اقتدار ترکان و ایرانیان در منطقه رو به ضعف گذاشت. مصریان با استفاده از این فرصت، قدس را تصرف کردند، اما به آنها خبر دادند که لشکریان صلیبی به شهر نزدیک می‏شوند. در نقل این روایت، ویلیام صوری می‏نویسد: همه مسلمانان در مسجد جمع شدند و درباره جلوگیری از پیشروری لشکر ما (مسیحیان) به مشاوره پرداختند؛ ابتدا تصمیم گرفتند در صورت پیشروری صلیبیان همه ساکنان مسیحی را بکشند و پس از تخریب کلیسای قیامت، قبر مسیح را نیز به طور کامل ویران کنند… اما بالاخره به این نتیجه رسیدند که چنین عملی بر دشمنی و خشم صلیبی‏ها خواهد افزود و برای همین از این تصمیم صرف نظر کردند و به جای آن در صدد برآمدند همه دارایی‏ها و اموال آنها را از دستشان بگیرند؛ از این رو، از آنها مبلغ چهارده هزار سکه طلا (به عنوان جزیه) درخواست کردند و اسقف بزرگ شهر مجبور به پرداخت این مبلغ شد… این مبلغ به قدری زیاد بود که ارزش همه املاک مسیحیان ساکن قدس در این حد نبود. (۶۶) این سرقت اموال برای کفار (مسلمانان) کفایت نکرد، بلکه همه مسیحیان جز زنان، مریضان و کودکان را از شهر بیرون کردند و در حالی که آنان در روستاهای اطراف بر اثر گرسنگی و برهنگی جان می‏باختند، لشکر ما رسید. (۶۷)

۲۰٫ فاطمیان و مسیحیان و خلیفه الحاکم

ویلیام صوری در این باره می‏نویسد: رنج‏های مسیحیان در تحت سلطه مصری‏ها کاهش یافت، درست شبیه فرد زندانی که گاهی به او استراحت داده می‏شود و تا زمانی که الحاکم، خلیفه مصر شد وضع بدین منوال بود. شرارت‏ها و جنایت‏های الحاکم، از جنایت‏های همه فرمانروایان قبل از او پیشی گرفت تا حدی که نام او برای نسل‏های بعد که چیزهایی از دیوانگی وی می‏شنیدند، ضرب المثل شد. از کارهای زشتی که وی مرتکب شد، تخریب کلیسای قیامت بود. این کلیسا در اساس توسط ماکسیموس بزرگ، اسقف قدس و به فرمان امپراطور قسطنطنیه بنا شده بود که بعدها در دوره هراکلیوس (هرقل) تجدید بنا شد. در روایات نقل شده است که چون مادر الحاکم مسیحی بود وی این سخت‏گیری‏ها را انجام می‏داد تا متهم به طرفداری از مسیحیان نشود. (۶۸)

۲۱٫ وصف قصر قاهره و جایگاه خلیفه فاطمی و سلطان

ویلیام صوری شهر قاهره و جایگاه خلیفه فاطمی و سلطان را این گونه وصف کرده است: «به دلیل آن که قصر این پادشاه (دارالخلافه) در نوع خود بی‌نظیر است و به شکلی ساخته شده که کاملاً با دنیای ما غریب و متفاوت است، بهتر آن دیدم که در این‏جا به تفصیل آن را بر اساس گفته‏های موثق کسانی که آن امیر بزرگ (خلیفه فاطمی) را زیارت کردند، توصیف کنم. هیو، حاکم قیساریه به همراه سلطان وارد قاهره شد و با همراهان به طرف کاخی که در زبان مصری کسکره (cascare) نامیده می‏شد، راهنمایی شد. آنها از داخل دهلیزهایی که هیچ روشنایی نداشت، عبور کردند. (۶۹) بعد از عبور از نگهبانان اول و دوم به یک حیاط وسیع روباز (بدون سقف) هدایت شدند که نور خورشید بر آن می‏تابید و زمین با سنگ‏های رنگارنگ و متنوع فرش شده بود و در اطراف آن اتاق‏هایی از سنگ مرمر قرار داشت که سقفشان با طلا تزیین شده بود و از لحاظ مواد و هنر به گونه‏ای بود که ابهت پادشاهی را بر می‏تابید و حوض‏هایی از سنگ مرمر وجود داشت که از آب زلال پر بودند و هم‏چنین انواع پرندگان که بزرگ‏تر از پرندگان منطقه ما بودند و برای ما ناشناخته بودند.

بعد از عبور از این محوطه به ساختمان‏هایی رسیدند که از لحاظ هنری بر آن چه قبلاً دیده بودند، برتری داشت همان گونه که ساختمان‏های قبلی بر ساختمان‏های عادی برتری داشت. در این جا نیز انواع مختلفی از حیوانات بودند که تنها قلم یک نقاش یا ذهن یک شاعر قادر به خلق آنهاست یا فقط می‏توان آن‏ها را در خواب مشاهده کرد. پس از عبور از میان دهلیزهای تنگ و باریک و راه‏های پیچ در پیچ، به خود قصر رسیدند. در آن جا سلطان دو بار بر زمین سجده کرد و با فروتنی در مقابل خلیفه ایستاد و چنان اظهار تعبد کرد که تنها لایق خداوند است. سپس برای سومین بار در مقابل او خم شد و شمشیرش را از کمر گشوده، بر زمین نهاد. پس از آن پرده‏ها کنار رفت و تخت خلافت نمایان شد. خلیفه بر روی آن با صورتی متبسم و گشاده بر زمین نشسته بود و اطرافش را مشاوران و نزدیکان خاصش احاطه کرده بود (۷۰)…. در پایان، سلطان خواسته‏های مسیحیان را مطرح کرد و خلیفه نیز آنها را پذیرفت. پس از آن هیو، رئیس هیأت مسیحیان از او خواست که رضایت خود را با دست دادن تأیید کند، خلیفه در ابتدا از این کار اجتناب ورزید ولی به اصرار سلطان با «هیو» دست پیمان داد. هیو طوری آزادانه با خلیفه صحبت می‏کرد که اطرافیان او به وحشت افتادند.» لازم به ذکر است که ویلیام صوری در این قسمت از کتاب اشاره می‏کند که در مصر عملاً کارها در دست سلطان بود نه خلیفه.

۲۲٫ ستایش خردمندی و درایت نورالدین زنگی

ویلیام صوری با اشاره به خردمندی، بصیرت و آگاهی نورالدین زنگی، سلطان مصر، می‏نویسد: در محاصره شهر بانیاس، ترکان با تمام نیرو به ادامه جنگ اصرار داشتند و لطمات شدیدی به مدافعان شهر زدند و با فشارهایی که بر مردم وارد آوردند، آنها را در آستانه تسلیم قرار داده بودند. در این اوضاع، پادشاه متوجه شد که شهر بانیاس از بلاهای سخت رنج می‏برد و نمایندگانی فرستاد تا از امیر انطاکیه و کنت طرابلس یاری بخواهد… این دو امیر با نیروهای خود به یاری مردم بانیاس شتافتند. به نورالدین خبر رسید که این دو فرمانده به (ملک) پادشاه ملحق شده‏اند و همگی با هم به طرف شهر بانیاس در حرکت هستند، این امیر (نورالدین) که از خردمندی و درایت بسیاری در تدبیر امور و کارها برخوردار بود، متوجه شد که عقب‌نشینی در جریان خطرات و حوادث نامعلوم نشانه عقل است و این در حالی بود که وی تا آن زمان موفق به گشودن قلعه‏ها و ویران ساختن حصارها شده بود و مدافعان تمام امید خود را از دست داده بودند. به این دلیل، دست از محاصره برداشت و به نقطه‏ای دورتر در سرزمین خود عقب نشینی کرد. (۷۱)

۲۳٫ توطئه قتل نورالدین زنگی و اوصاف وی

مؤلف درباره قتل نورالدین و خصال و اوصاف وی می‏نویسد: «زنگی» در نتیجه پیروزی‏های درخشانی که در تصرف شهرها بدست آورده بود، شدیدا گرفتار عجب و غرور شد و بلافاصله به محاصره «قلعه جعبر» که در کنار فرات قرار داشت اقدام نمود، اما در پی توطئه پنهانی حاکم شهر با برخی از اهل حرم و نزدیکان او، چند تن از غلامانش، او را در شبی که از شدت باده خواری مست شده بود، در چادرش به قتل رساندند. حاکم شهر از قاتلین زنگی در داخل دیوارهای شهر استقبال (پذیرایی) کرد و بدین ترتیب آنها از انتقام‏جویی خانواده وی رهایی یافتند و همه لشکریان زنگی با محروم شدن از حمایت رئیسشان دچار هزیمت شده و گریختند. دو فرزندش یکی در موصل و دیگری (نورالدین) در حلب به جای وی نشستند. نورالدین مرد حکیم، عاقل و فرزانه بود و مطابق اعتقادات دینی خود، انسانی خدا ترس بود که از لحاظ مالی ارث و میراث فراوانی از پدر برده بود. (۷۲)

۲۴٫ علل ضعف مسیحیان و قدرت گرفتن مسلمانان در دوره صلاح الدین ایوبی

ویلیام شرح می‏دهد که مسئله این است که چرا پدران ما علی‌رغم شمار اندکشان، با شجاعت تمام، دشمنانی که تعداد آنها بسیار زیادتر بود، شکست می‏دادند و چرا نصرت الهی و رحمت آسمانی شامل حال آنها می‏شد و آوردن اسم مسیحی، رعب و وحشت در دل مردمان خداشناس می‏انداخت…. در حالی که غالبا، مردان ما در این ایام مغلوب و مقهور دشمنانی می‏شوند که از آن‏ها کمتر و ضعیف‏تر هستند و تلاش‏هایشان عمدتا نافرجام می‏ماند و در مقابل دشمنان مجبور به تسلیم می‏شوند. بررسی دقیق این وضع نشان می‏دهد که ما گرفتار لعن و نفرین الهی شده‏ایم؛ دلیل اول: آن که اجداد ما مردان متدینی بودند و از خدا خوف داشتند، در حالی که امروزه به جای آنان نسلی شرور و فرزندانی گناه‏کار نشسته‏اند که به ظاهر پایبند مذهب مسیح، ولی در عمل بدنبال همه نوع محرماتی هستند و… طبیعی است که خداوند یاری خود را از ایشان دریغ نماید. این حال و روز مردان عصر حاضر به ویژه ساکنان شرق است و اگر فردی بخواهد رذائل اخلاقی آنان را به تحریر بکشد، از کثرت مطالب و زشتی آنها ناتوان خواهد بود. (۷۳) دلیل دوم: جنگجویان اولیه که در دوره‏های قبلی به سرزمین‏های شرق می‏رفتند، برای مبارزه در راه عقیده خویش به امور نظامی و نظامی‌گری علاقه داشتند و دارای تجربه کافی در برخورد با مشکلات و گرفتاری‏های معرکه نبرد بودند و نیز مهارت زیادی در به کار بردن سلاح‏ها و ابزار آلات جنگی داشتند. بر عکس، ساکنان شرق به علت آرامش مستمر و سکون بیش از حد، ضعیف گشته و در فنون جنگی و اصول رزمی مهارت نداشته و در تنبلی و کسالت و بی‌خبری به سر می‏بردند و به همین دلیل، عجیب نبود که عده قلیلی بر گروه کثیری پیروز می‏شدند، چرا که در چنین کارهایی (جنگ) افرادی که در کاربست ابزار آلات، سر رشته و مهارت مستمر داشته باشند، به راحتی بر کسانی که در این زمینه آموزش ندیده‏اند، غلبه می‏کنند.

دلیل سوم: در دوره‏های اولیه هر شهر برای خود حاکمی داشت و با توجه به بیان ارسطو می‏توان گفت که این شهرها پشتیبان یک‏دیگر نبودند و با یک‏دیگر ارتباط متقابل نداشتند. آنها در هنگام جنگ نیز بیش از آن که از مسیحیان بهراسند، از هم‌پیمانان مسلمان خود می‏هراسیدند اما در حال حاضر، همه این ممالک تحت اراده یک شخص قرار گرفته و زنگی وحشی توانسته است که بر همه آنها استیلا یابد و… (۷۴) ویلیام صوری در ادامه به نورالدین و صلاح الدین ایوبی و توانایی آنها در ایجاد یکپارچگی و اعمال سلطه بر شهرهای اطراف اشاره کرده و می‏گوید: صلاح الدین از خانواده‏ای دون پایه برخاسته است. (۷۵)

نتیجه‏گیری

جنگ‏های صلیبی هیچ نتیجه مادی برای صلیبی‏ها به بار نیاورد؛ مدتی بیت المقدس بدست آنان افتاد، اما به زودی مسلمانان آنان را عقب رانده و بر بیت المقدس چیره شدند، تنها نتیجه مهم این جنگ‏ها به ارمغان آوردن مرگ و بینوایی برای مسلمانان و مسیحیان، به خصوص سکنه آسیای صغیر و فلسطین بود. در طی این دوران، کلمه مسیحی در مقابل همه غیرمسیحیان قرار گرفت و آزادسازی سرزمین مقدس، فکر مشترک مسیحیان اروپا شد. نتیجه کلی این مقاله آن است که اروپاییان ثواب جنگ صلیبی را همانا عفو گناهان خویش تلقی می‏کردند و جهاد مذهبی که پاپ‏ها آن را طرح کردند، بدین عقیده دامن زد. در حالی که دنیای غرب با انگیزه‏های متفاوت متوجه شرق شد، جهان اسلام در آستانه جنگ‏های صلیبی وضعیت ناآرامی داشت؛ با شکست غزنویان، سلاجقه بر سر کار آمدند که آنها نیز پس از مدتی در سراشیبی سقوط افتادند و به سلسله‏های مختلف اتابکان تقسیم شدند. در مصر، خلفای فاطمی در حال افول بودند و حکومت ایوبیان جای آنان را گرفت، در حالی که خلافت عباسی بغداد برای تضعیف خلفای فاطمی مصر با صلیبیان روابط دوستانه‏ای داشت، اندلس با سقوط امویان وارد یک دوران ملوک الطوایفی شد و صلیبیان با فتح تولد و (طلیطله) بر اندلس دست یافتند و جزیره سیسیل هم به دست نورماندی‏ها افتاد.

به هر حال، مسیحیان در این زمان دین اسلام را یک بدعت در دین مسیح، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ضد مسیح و اسلام را زیان‌آور تلقی می‏کردند. تصور مخدوشی که نویسندگان مسیحی سده‏های هشتم تا سیزدهم میلادی از خود ارائه دادند، به دلیل برتری فرهنگی مسلمانان در اندلس و… ایجاد شد، مسیحیان برای اسلام و پیامبر آن، ضعف‏های اخلاقی زیادی بر شمرده‏اند. مسخره کردن مسلمانان، تمسخر دین اسلام را در پی‏داشت، تلاشی بود که صلیبیان برای ارائه چهره مخدوش و تحریف شده از اسلام انجام می‏دادند؛ آنها اسلام را دین خشونت، زور و شمشیر می‏دانستند و آن را به عنوان «دین تن‌آسانی» معرفی می‏کردند. نویسندگانی، چون «پدرود آلافونسوی» اسپانیایی، پیر معزز، روبرکتونی و… در نوشته‏ها و ردیه‏های خود درباره اسلام، این دین را بدعت و بی‌محتوا معرفی می‏کردند. جنگ‏های صلیبی شناخت واقع بینانه‏تری از اسلام به مسیحیان داد، اما مسیحیان بیشتر به شناخت شخصیت پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله توجه کردند تا دین اسلام و نیز بیشتر مورخان به شرح خلفا، امیران و بزرگان جهان اسلام همت گماردند، چرا که شناختی از اسلام نداشتند.

نورمن دانیل در کتاب اسلام و غرب و نیز ادوارد گیبون در کتاب انحطاط و سقوط امپراطوری روم به شخصیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، تعالیم و هیبت وی پرداخته و حکومت شهرهای مکه و مدینه را نماینده ظاهری حکومت دموکراسی نامیده‏اند.

اما ویلیام صوری که تحصیلات خود را نه تنها در دیرها و کنیسه‏ها، بلکه در فرانسه ادامه داد و تا مقام ریاست اسقف‏های صور رسید و در جنگ‏های صلیبی حضور داشت، به عنوان یکی از نویسندگان جنگ‏های صلیبی تاریخ نود ساله این جنگ‏ها را از (۱۱۸۴ ـ ۱۰۹۴م) به زبان لاتینی به رشته تحریر درآورده است. بنا به اظهارات سهیل زکار، مترجم عربی این کتاب، ویلیام با واژه‏های دشنام‏آمیز به پیامبر اسلام اهانت کرده و از مسلمانان با واژه کفار یاد کرده است. او دین محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را مذهبی معرفی می‏کند که به زور در سرزمین‏های شرقی گسترش یافته و اندیشه‏های فاسد و اعتقادات خرافی خود را در آن جا رواج داده است. او علت اصلی فتح فلسطین به دست مسلمانان را خالی بودن سکنه فلسطین و آزاد شدن آنها از دست پادشاه ایران به دست قیصر روم دانسته و می‏نویسد: زمانی که مسلمانان بر قدس دست یافتند، این منطقه چهارصد سال زیر یوغ بندگی ظلم و ستم قرار گرفت. او هارون الرشید خلیفه عباسی را که با شارلمانی و صلیبیان روابط دوستانه‏ای داشت، ستوده است و در سراسر کتاب خود به نمونه‏هایی از سخت‏گیری‏ها و آزارهای مسیحیان از سوی مسلمانان، مانند تخریب کلیساها، گرفتن مالیات، مصادره اموال، دزدیدن فرزندان و دختران، ترک دین (به زور یا با وعده‏های شیرین)، برخورد نامناسب سلاجقه و ترکان با زوار مسیحی و جان باختن آنها، برخورد نامناسب ترکان با مقدسات مسیحیان، هتک حرمت نوامیس مسیحیان به دست ترکان، استفاده مسلمانان از ساحران در جنگ، وصف مردمان معمره (ثروت و تکبر آنها) و… پرداخته است.

با توجه به این مطالب به نظر می‏رسد که نویسندگان مسیحی، به خصوص در طی جنگ‏های صلیبی، دیدگاه مثبتی از مسلمانان و دین اسلام نداشتند، خصوصا افرادی، مانند ویلیام صوری که عنوان ریاست اسقف‏های صور را نیز داشته است و به کار بردن واژه‏های توهین‏آمیز و دشنام‌گونه به پیامبر اسلام و اطلاق واژه کفار بر مسلمین، دیدگاه او را درباره اسلام و مسلمانان نشان می‏دهد. او از هارون الرشید که با صلیبیان روابط دوستانه داشت، به نیکی یاد می‏کند، بدون آن که به لشکریان مسلمان از نظر کثرت عدد و مطلوبیت موقعیت، توجهی کند؛ این نکات کاملاً نگرش او را نشان می‏دهد.

بدین ترتیب، مشاهده می‏کنیم که انگیزه آزادسازی شهر مقدس قدس برای صلیبیان چنان اهمیتی داشت که حتی کسانی چون ویلیام صوری که در ردیف دانشمندان و محققان محسوب می‏شود به حقیقت اسلام و مسلمانان توجهی نکرده و به ارائه تصویری مخدوش از اسلام و مسلمانان کمک کرده‏اند. تنها در پایان جنگ‏های صلیبی و آشنایی غرب با تمدن شرق و اسلام بود که این دید مغرضانه و مخدوش تعدیل یافت و محققان اروپایی گردشی اندک و نامحسوس در آثار قلمی خود، با هدف معرفی دین اسلام و مسلمانان و نتایج جنگ‏های صلیبی ایجاد کردند.

۲۲ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

گفته ای از خرم سلطان

من از بی نیازی به ثروت رسیدم

که از بی نیازان غنی تر ندیدم

برای رسیدن به آرامش دل من از مال دنیا چه آسان بریدم

من از بی نیازی به ثروت رسیدم که از بی نیازان غنی تر ندیدم

خدایا من از تو دولت نمیخواهم متاع دنیا را ، شوکت نمیخواهم

فقط ز لطف بی کرانت، به من عطا کن آرامش خاطر ای خالق قادر

۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

برخورد با عثمانی ها در زمان شاه طهماسب

برخورد ها با عثمانی در زمان شاه طهماسب

پس از مرگ سلطان سلیم (926 ه0ق ) و جانشینی سلطان سلیمان اول ( ملقب به سلیمان باشکو به مقتدر ) امپراطوری عثمانی قدرت بیشتری یافت ، در واقع فتوحات سلطان بایزید اول و سلطان سلیم اول ، سلیمان را چه در شرق و چه در غرب در موقعیت سیاسی و نظامی ممتازی قرار داد ، به طوریکه امپراطوری عثمانی در دوره ُ او به منتهای قدرت و وسعت خود رسید . سلطان سلیمان در اوایل سلطنتش بیشتر به مشکلات داخلی و سرکوبی شورش مصر و نبرد با مجارها پرداخت به این ترتیب تا سال 940 ه0ق فرصت پرداختن به مسائل همسایهُ شرقی خود نیافت . اما استقرار صلح میان عثمانیان و مجارها سلطان سلیمان را از گرفتاری در اروپا رهایی داد و متوجه آناتولی و شرق امپراطوری خود یعنی صفویان کرد .

 دلایل جنگ عثمانیان و صفویان در زمان شاه طهماسب اول :

 1. اگر چه دیاآبا د پس از چالدران به تصرف عثمانیها درآمد اما مرکز و جنوب عراق ( بغداد _ بصره ) هنوز در دست صفویان بود 0

2. تداوم تحریکات صفویان در ایجاد قیامهای ترکمن در آناتولی

3. شورش و یاغی شدن اولامه سلطان تلکو حاکم آذربایجان بر شاه طهماسب و پناهنده شدن او به دربار عثمانی و وادار کردن امپراطوری عثمانی جهت حمله به ایران .

4. دوری شاه طهماسب از مرکز حکومت به سبب گرفتاری او درماورالنهر و خراسان .

 پادشاهان عهد صفوی:

شاه اسماعیل اول شاه طهماسب اول شاه اسماعیل دوم سلطان محمد خدابنده شاه عباس اول شاه صفی اول شاه عباس دوم شاه سلیمان شاه سلطان حسین شاه طهماسب دوم شاه عباس سوم  

   درگیریها و رویاروئیهای خارجی در زمان شاه تهماسب

 پس از شکست چالدران و نتایجی که از آن بوجود آمد و از جمله بی اعتنائیهای شاه اسماعیل نسبت به امور مملکت در اواخر حکومت ، سوء استفاده های رهبران و سران قزبالش از وضع موجود ، کشور و کم سن بودن شاه جدید تهماسب سبب گردید که دشمنان خارجی بار دیگر مرزهای ایران را عرصه تاخت و تاز خود قرار دهند 0

1.رویارویی شاه طهماسب با ازبکان و مقدمات جنگ جام

ازبکان پس از اطلاع یافتن از فوت شاه اسماعیل ( 930 ه 0ق ) و اختلاف میان سران قزبالش ، موقع را مغتنم شمرده از جیحون گذشتند و متوجه خراسان شدند . مجموعه اتفاقات و درگیری ها ، عاقبت به جنگ جام و پیروزی ایرانیان انجامید .

2. جنگ شاه طهماسب با عثمانی و صلح آماسیه .

پس از مرگ سلطان سلیم (926 ه0ق ) و جانشینی سلطان سلیمان اول ( ملقب به سلیمان باشکوه و معروف به مقتدر ) امپراطوری عثمانی قدرت بیشتری یافت ، در واقع فتوحات سلطان بایزید اول و سلطان سلیم اول ، سلیمان را چه در شرق و چه در غرب در موقعیت سیاسی و نظامی ممتازی قرار داد ، به طوریکه امپراطوری عثمانی در دوره ُ او به منتهای قدرت و وسعت خود رسید . سلطان سلیمان در اوایل سلطنتش بیشتر به مشکلات داخلی و سرکوبی شورش مصر و نبرد با مجارها پرداخت به این ترتیب تا سال 940 ه0ق فرصت پرداختن به مسائل همسایهُ شرقی خود نیافت . اما استقرار صلح میان عثمانیان و مجارها سلطان سلیمان را از گرفتاری در اروپا رهایی داد و متوجه آناتولی و شرق امپراطوری خود یعنی صفویان کرد . وقایع پیاپی به درگیر شدن دو طرف در جنگ و سپس برقراری صلح آماسیه انجامید.                                            

خلافت عثمانی و عوامل انقراض آن

 دولت عثمانی با دوام‌ترین خلافت درطول تاریخ بوده است. به راستی رمز دوام و پایداری این خلافت تا مدت مدیدی چه بوده است؟ متفکرین و تحلیل‌گران درزمینه حکومت‌ها و خلافت‌ها، رمز بقای هر حکومتی را در تمدن و اجرای عدالت خلاصه نموده‌اند. حال باید دید که این دو چیز درعهد خلافت عثمانی تا چه حدی بوده است و علت اصلی انقراض و فروپاشی این امپراطوری پرقدرت چه بود؟بعد از تحقیق اجمالی در مورد این خلافت به این نتیجه خواهیم رسید که مهم‌ترین سبب بقای این حکومت، اسلامی بودن آن بوده و بطور حتم می‌توان گفت: کسانی باعث پیشرفت این حکومت شدند که پایبند قوانین و اصول اسلامی به معنای کامل آن بوده‌اند. بنابر گفته اکثر مورخین و متفحصین قضایای امت اسلامی، این اوضاع اسفباری که در امت اسلامی مشاهده می‌شود از زمان انقراض خلافت عثمانی شروع شد.

با توجه به اهمیت مسأله لازم است مقداری با این خلافت اسلامی و سرمایۀ از دست رفته آشنایی پیدا کرده و عوامل انحطاط آن را دانست.

در این مقاله بطور مختصر دلایل شکست و انقراض حکومت اسلامی عثمانی مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما قبل از پرداختن به اصل موضوع، مقداری از خصوصیات ترکان و ویژگیهای حکومت عثمانی ذکر می‌شود.

بعضی از ویژگیهای ترکان عثمانی:

1- عثمانی‌ها ازنسل ترکها می‌باشند و جزء مشهورترین نژادهای جهان بشمار می‌رفته‌اند که دارای جمعیتی زیاد، قدرتی عظیم، فتوحاتی کثیر و تاریخی نمونه بوده‌اند.

2- ملتی بیدار، دارای فکری بلند و حماسی و روحیه‌ای جهادی بودند. مفاسد اخلاقی و اجتماعی که دیگر گروه‌ها به آنها مبتلا بودند دراین گروه کمتر دیده می‌شد.

3- از مهارت و نیروی جنگی خاصی برخوردار بودند که از آن در تشکیل لشکرها و ساختن سلاح‌های مدرن آن روز استفاده کردند بطوری که در نتیجه همین مهارتها و تکنیک‌های جنگی توانستند حاکمیت بر سه قاره بزرگ جهان ( اروپا- آسیا- آفریقا) را بدست بگیرند. دولت عثمانی به حدی از فتوحات پیش رفت که تمام شهرها و مکان‌های معروف دنیا تحت سیطره و حکومت آنان درآمد.

اروپا با شنیدن نام آنها برخود می‌لرزید، پادشاهان بزرگ اروپائیان در مقابل پادشاهان عثمانی زانو زدند، هنگام ورود ترکهای عثمانی به یکی از مناطق، مسیحیان آن منطقه از هیبت آنان از به صدا درآوردن ناقوسهای کلیسای خود خودداری می‌کردند.

پاپ رهبر مسیحیان هنگامی که از مرگ سلطان محمد فاتح رحمه‌الله مطلع شد دستور ادای نماز شکر به مدت سه شبانه‌روز صادر کرد.

4- از بهترین موقعیت جغرافیایی برای حکومت جهانی برخوردار بودند. زیرا آنها در جزیره بالکان بودند که از این جزیره قاره آسیا و اروپا در کنترل آنان بود. پایتخت حکومتی آنان درمیان دریای سیاه و دریای مدیترانه که پل ارتباطی آسیا و اروپا به شمار می‌رفت قرار داشت؛ بطوری‌ که ناپلئون در مورد قسطنطنیه که پایتخت حکومت عثمانی بود می‌گوید: «اگر تمام دنیا تحت سیطره یک دولت و حکومت می‌بود، مناسب‌ترین شهری که باید به عنوان پایتخت قرار می‌گرفت شهر قسطنطینیه بود».

در مورد چگونگی شکل‌گیری حکومت عثمانی (بطور اختصار) باید گفت “ارطغرل” پدر عثمان “مؤسس حکومت عثمانی” در زمان حمله مغول، با خاندان و قبیله خود که حدود 400 نفر بودند در حال فرار بوده که در راه با صحنه جنگ گروهی از مسلمانان سلجوقی با مسیحیان مواجه شد. با افراد اندکی که داشت به نصرت و یاری لشکر مسلمانان شتافت و آنها را از شکست حتمی نجات داد.

در نتیجه، سلطان سلجوقی به خاطر این کار ارطغرل، سرزمین‌های غربی اناتولی را در اختیار وی گذاشت، بعد از ارطغرل فرزندش عثمان قیادت قوم را در دست گرفت و به این صورت سلسله خلافت عثمانی قدم به عرصه سیاسی گذاشت وافتخاراتی را برای امت اسلامی آفرید که درنوع خود بی‌نظیر بود. با ایمان و اقتداری که داشت عرصه را بر مسیحیان و رومیها تنگ کرده بود. مردانی همچون سلطان محمد فاتح را در دامان خود تربیت کرد که افتخار فتح قسطنطنیه که بنابر بشارتهای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم آرزوی هر حاکم مسلمانی بود را نصیب خویش نمود. تاریخ اسلامی یکی از بهترین روزهای حیات خود را در این دوران پشت سر گذرانید.

خلافت عثمانی منسوب به عثمان بن ارطغرل می‌باشد.

 آغاز انقراض خلافت عثمانی

اروپا همواره وجود حکومت عثمانی را خطری بزرگ برای آینده خود می‌دانست، لذا همواره به فکر ترقی و سبقت از دولت عثمانی بود، این در حالی بود که ملت ترکها (عثمانی‌ها) این توان و نیرو را داشتند که در میدان علم و تکنولوژی، ازمسیحیان گوی سبقت را ربوده و قبل از اینکه اروپا زمام امور را به دست گرفته و انسانیت را به طرف بدبختی سوق دهند، آنها با بدست گرفتن رهبری جهانی، انسانیت را به سوی حق و هدایت سوق دهند؛ اما متأسفانه این آرزو به معنای کامل متحقق نشد و بعد از مدتی دولت عثمانی رو به انحطاط و فروپاشی گرایید و به همان مرض‌هایی که باعث سقوط هر ملت و گروهی می‌شوند، گرفتارشدند.

بعد از مرگ “سلطان سلیمان قانونی” بود که اوضاع حکومتی تغییر کرده و شکوه و عظمت گذشته جای خود را به زوال و انحطاط داد و جای مردان میدان جنگ را افرادی خوشگذران وعیاش گرفتند.

پروفسور بارنت میلر در کتاب “درپشت دروازه‌های باب عالی” می‌نویسد: «بین سلیمان و جانشینان بلافصل او بطور ناگهانی فاصله عظیمی بوجود آمد؛ زیرا آنها نه فرماندهان نظامی خوبی بودند ونه سیاستمداران قابلی. آنها به واسطه زندگی توأم با انزوا و بیکاری، دچار افسردگی شده و آرامش زندگی را در کارهای بی‌بندوباری و شهوترانی می‌جستند.»

“نوئل باربر” مؤلف کتاب “فرمانروایان شاخ زرین” دربارۀ انحطاط امپراطوری عثمانی می‌نویسد: «مقامات عالی دولتی وسیلۀ مال‌اندوزی شده بودند. شگفت آنکه این وضع تا قرن بیستم ادامه داشت. دیگر صحبت از یکی دو سلطان نالایق که در هر سلسله‌ای وجود دارد نبود بلکه انحطاط به صورت یک خط مستمر درآمده بود». درواقع می‌توان گفت که بعد از سلطان سلیمان به جز افراد معدودی بقیه سلاطین عثمانی، ضعیف و فاقد صلاحیت‌های لازم برای فرمانروایی بودند.

 متن نامه “کوچوبیک” خطاب به سلطان مراد چهارم

نامۀ زیر که در سال 1040هـ ق توسط یکی از صاحب‌منصبان دربار بالکانی بنام “کوچوبیک” خطاب به سلطان مراد چهارم نوشته شده، بیانگر مطلب فوق و موقعیت حکومتی دولت عثمانی می‌باشد که در این نامه دلایل ضعف دولت عثمانی که بعد ا زدوران سلطان سلیمان قانونی ظاهر شده بررسی، و برای رفع آنها پیشنهادهایی می‌کند:

«خاندان بلند آشیان سلطنت عظمی را ( که همواره مشمول لطف ازلی باد) علمای ارجمند صدیق و مشتاق و بندگان فرمانبردار خاکسار جان نثارخدمت کردند. امروز که حال امور مملکت دیگر شده و فتنه و آشوب و اغتشاش و نفاق از حد گذشته، مترصد فرصت بودم که درعلل و دلایل آن تغییرات تأمل کنم و آنها را به سمع عالی سلطان برسانم … ابتدا برحضرت سلطان معلوم و روشن باد که مبدأ حسن نظام مملکت و جامعه، و علت ثبات مبانی ایمان و سلطنت اعتصام به حبل متین شرع محمدی صلی‌الله‌علیه‌وسلم است و دیگر آنکه عنایت و لطف سلطان شامل حال روحانیان باد که با مراقبت و از روی علم و معرفت به امور رعایایی که خداوند متعال آنان را به دست سلطان سپرده رسیدگی می‌کنند، و همچنین شامل حال سربازان که در جهاد جان‌نثاری می‌کنند. چه خوش است که سلطان، مردان با ارزش را از هر طبقه گرامی و مردان بی‌ارزش را خوار دارد.»

کوچوبیک اوج عظمت پرافتخار دولت عثمانی را درعهد سلطان سلیمان قانونی با عبارات پرآب و تاب وصف می‌کند. ولی به این نکته نیز توجه می‌دهد که نخستین نشانه‌های ضعف در دوران سلطنت او ظاهر گردید تا اینکه در زمان جانشین‌های وی به آن سرعت به ویرانی و زوال منتهی شد. وی این زوال را معلول سلسله عللی می‌داند که دارای ربط متقابلند.

 بررسی عوامل انقراض

حال بعد از بیان بعضی از ویژگیهای دولت عثمانی و بیان مختصری از اوضاع حکومتی بعضی از حکام و سلاطین آن، علل سقوط این حکومت اسلامی را در پرتوی نظریات بعضی از مؤرخین و دانشمندان اسلامی بررسی می‌نمائیم.

1- اروپائیان هر لحظه و ثانیه را برای پیشرفت در مراحل مختلف اجتماعی و سیاسی غنیمت می‌شمردند اما مسلمانان نه تنها قدر ثانیه‌ها را نمی‌دانستند بلکه روزها و سالها را به هدر داده و ضائع می‌کردند. مثلاً اروپا در زمینه فراهم کردن وسائل مورد نیاز ملت خود همواره در حال ابداع و پیشرفت بود اما ترکان عثمانی در اواخر حکومت خود غیر ازخوشگذرانی به چیز دیگری نمی‌اندیشیدند. ترکان از لحاظ صنعت هم در نقطۀ پائینی قرار داشتند بطوری که گفته شده وقتی ترکها بالن در حال پرواز را در آسمان دیدند گمان کردند که این کار نوعی سحر و جادو است.

2- بدترین مرض و مشکلی که حکومت و ملت عثمانی در اواخر، با آن دچار بود، جمود علمی و جنگی آنان بود. آنها این فرمان خداوندی که «واعدوا لهم ما استطعتم من قوة» و فرموده پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم که {الحکمة ضالة المؤمن فحیث وجدها فهو احق بها} را از یاد برده بودند. دولت و امرای عثمانی با توجه به برخوردار بودن از موقعیت جغرافیایی حساس که از هر طرف در محاصرۀ دولتهای اروپائی قرار داشت باید این توصیه عمروبن عاص رضی‌الله‌عنه فرمانده مصر را نصب‌العین خود قرار می‌دادند؛ آنجا که فرمودند: «با توجه به کثرت دشمنان و چشم دوختن آنها به سرزمین‌هایتان، گویا شما تا قیامت درحال جنگ هستید.»

یکی ازادیبان مسلمان بنام “خالده” جمود فکری ترکان را چنین توصیف می کند «تا زمانی که فلسفه متکلمین اسلامی در دنیا رایج بود، علمای اسلام در ترکیه به بهترین وجه، مسئولیت‌های خود را انجام می‌دادند و دو مدرسه سلیمانیه و سلطان محمد فاتح بعنوان مراکز علوم و فنون رایج به حساب می‌آمدند، اما به محض اینکه غرب ( اروپا) خود را از بند فلسفه الهی آزاد کرده و حکمت و فلسفه جدیدی را وضع کرد، علمای اسلام هیچ‌گونه توجه و اعتنایی به روش و برنامه غرب نکردند و با اعتقاد به اینکه علم فقط همان است که در قرن سیزدهم میلادی بوده، پرداختن و توجه به هرگونه علم دیگر را ممنوع قرار دادند و این طرز اعتقاد تا قرن نوزدهم میلادی بر نظام آموزشی آنان حاکم بود.

متأسفانه این طرز تفکر فقط منحصر به علمای ترک عثمانی نبود بلکه علمای دیگر هم در دیگر بلاد اسلامی بر همین اعتقاد بودند. در نتیجه همین فکر و عقیده بود که عدم تحقیقات علمی در جهان اسلام همواره به عنوان لکه‌ای ننگین از دور هویدا و ظاهر بود. مسلمانان به جای بر طرف کردن این معضل، مبتلا به سستی و کمبود و ضعف روحیه شدند و همین چیز باعث از هم پاشیدگی شیرازه مسلمانان و تأثیر از دیگران شد.

3- اهمال و عدم توجه درانتخاب جانشین و سپردن امورخلافت بدست افراد فاقد صلاحیت لازم که آگاهی کافی در زمینه اداره کشور و حکومت را نداشتند.

4- خیانت وزیران و درباریان؛ حتی گاهی اوقات افراد مسیحی با نام اسلام وارد کاخ حکومتی شده و به مکر و حیله و توطئه می‌پرداختند.

5- ظهورجنگهای صلیبی ( که در نهایت همین جنگها باعث سقوط دولت عثمانی شد).

6- دولت عثمانی در یک وقت با سه حکومت بزرگ درشرق و غرب ( روسیه، آلمان و صفویان) مواجه بود.

7- عدم توجه سلاطین به مصالح ملت و جامعه

۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

زندگی نامه داریوش اول ( هخامنشیان )

زندگینامه داریوش اول

زندگی نامه داریوش اول,زندگینامه داریوش اول,داریوش

زندگینامه داریوش اول
داریوش منتسب به یکی از خاندانهای فرعی سلسله هخامنشی است ، جد داریوش ( ارشام ) که در آن زمان زنده بود ، عنوان پادشاهی داشت و پدر داریوش ( ویشتاسب ) در پارت از حکام بود . کمتر پادشاهی در بدو جلوس به تخت شاهی مانند داریوش با مشکلات زیاد و طاقت فرسا روبرو بوده است .

زیرا بعلت غیبت طولانی کمبوجیه از ایران که مدت ۴ سال بطول انجامید و اخباری که در غیاب او منتشر می شد ، به تخت نشستن بردیای دروغین و کارهای او که در مدت ۷ ماه برای جلب توجه مردمان ایالات کرده بود ، در نتیجه از نفوذ حکام مرکزی ، در ممالکی که تازه جزو ایران شده بودند  کاست و حس استقلال طلبی آنها را تحریک کرد و هر کدام از ممالک تابعه در صدد بر آمده بودند که از ایران جدا شوند . هنگامی که مسئله گیومت مغ پیش آمد و به پادشاهی رسید موجب شد دیگران نیز به فکر سلطنت بیافتند .
داریوش در مدت قریب به دو سال مجبور بود با اغتشاشاتی که در همه نواحی مملکت او ایجاد شده بود بجنگد . داریوش برای جلب توجه قلوب مردم مصر ، به آنجا سفر کرد و در حدود ۵۱۲ یا ۵۱۳ ق. م اقدام به جنگ با سکاها کرد . لشکر عظیم ایرانیان از تنگه بُسفر گذشتند و تراکیه شرقی را مطیع ساختند و از دانوب عبور کردند .

هدف این لشکرکشی ظاهرا برقراری  امنیت در مرزهای شمالی هخامنشی بود . داریوش پس از چند هفته پیشروی در دشتهای روسیه ناگزیر بازگشت . در زمان داریوش هند غربی نیزتبعه ایران شد . مهم ترین وقایع سلطنت داریوش ، شورش شهرهای یونانی در مقابل حکومت ایران است که منجر به جنگهای مدی گردید . در لشکرکشی اول کاری از پیش نرفت . در لشکر کشی دوم ، ایرانیان در ماراتن توفیقی بدست نیاوردند .

پیش از آنکه داریوش اقدام به جنگ سوم کندشورشی در مصر روی داد و توجه داریوش به آن معطوف شد . قبل از توضیح در مورد شورش مصر باید گفت که قشون ایران در جنگ ماراتن شکست نخورد بلکه عقب نشینی کرد و یکی از نواقص عمده سپاهیان ایران در زمان هخامنشی این بود که بجز آن قسمت زبده ، کع گارد جاویدان بود ، بقیه اسلحه دفاعی نداشتند . مثلا سپرهایشان از ترکه بید بافته شده بود . سربازان جاویدان هم معمولا در قلب سپاه جای می گرفتند و گاهی هم ، چنان که در ماراتن روی داد قلب قشون دشمن را می شکافتند .

ولی چون جناحین لشکر ایران نمی توانستند به واسطه نداشتن سلاح همان قدر پیش روند سپاهیان جاویدان مجبور می شدند برای مساوی داشتن صف خود با باقی جنگجویان عقب بنشینند . زیرا اگر جز این می کردند ممکن بود که سپاهیان دشمن آنها را محاصره کنند . در مورد جنگ ماراتن هم احتمالا چنین شده است . اما در مورد شورش مصر باید گفت : بعضی از مورخان علت این شورش را مالیاتهای سنگینی که بر مردم مصر تحمیل می شده دانسته اند ، اما به احتمال قریب به یقین این علت درست نیست و این طغیان به دو علت روی داده است :
اولا مصریها بعلت داشتن تمدنی قدیمی و مهم ، ملتی بودند که علاقمند به آزادی و استقلال خود بودند ، یونانیها با استفاده از این روحیه مصریها آنها را بر ضد دولت مرکزی تحریک می کردند و علت آن این بود که اولا یونانیها از بزرگی و ثروت دولت هخامنشی وحشت داشتند ثانیا تمام ممالک ثروتمند و آباد آن زمان در حدود دولت ایران داخل شده بود ، پس مشخص می شود علت اصلی شورش مصریها در دوره هخامنشی احساسات ملی و مذهبی بوده که بوسیله یونانیها تحریک می شده است .
داریوش قبل از عزیمت به مصر خشایارشا را که از آتوسا دختر کوروش بود به ولیعهدی انتخاب کرد و به تدارک لشکرکشی به مصر مشغول شد که در سال ۴۸۶ ق . م بعد از  ۳۶  سال سلطنت درگذشت و پسرش خشایارشا جانشین او شد . مقبره وی در نقش رستم واقع است .
اقدامات داریوش بزرگ
۱. تعدیل نظام مالیاتی ، که از ابتکارات گیومت بود را داریوش وسعت داد . پس تعدیل نظام مالیاتی یکی از کارهای وی بود
۲.اصلاح قوانین دادگستری ، داریوش قوانین مالکیت را هم تعدیل کرد که اگرچه بسود دولتی ها و منصوبین دربار بود اما همین تعدیل از یکسری هرج و مرج ها کاست
۳ . تاسیس سپاه جاویدان ، عده این لشکر ۱۰ هزار نفر بود و هیچگاه از تعداد آنها کم نمی شد چون فورا جاهای خالی را پر می کردند . بواسطه وجود این سپاه امنیت در تمام ممالک تامین می شد و بعلاوه یک سپاه  ۴  هزار نفری از پیاده و سواره ، از پایتخت و قصر سلطنتی محافظت می کردند .
۴. داریوش سیستمی را بوجود آورد به نام پیک و در واقع به معنای سیستم پستی یعنی خبررسانی سریع بوده است که در آن ، جاسوسان مطالب را سریعا جمع آوری کرده و به سازمان اطلاعات داریوش می رساندند .
۵.تا پیش از داریوش وضعیت معاملات چه در داخل و چه در خارج از کشور مشخص نیست اما آنچه که مشخص است . این سیستم ، سیستم داد و ستدی بوده است نه پولی . داریوش برای اینکه خود را با سیستم معاملات بین المللی وفق دهد اقدام به ضرب سکه طلایی بنام وِریک یا دِریک که مردم به هیچ وجه حق استفاده از ةآن را نداشتند و فقط دولت برای معاملاتش از این سکه استفاده می کرد . حتی ساتراپها هم از آنها استفاده نمی کردند بلکه از نقره و سایر  فلزات استفاده می کردند .
۶. تاسیس سازمان چشم و گوش ( جاسوسی ) ، یعنی ماموران آن در هر کجا که بودند مثل این بود که چشم شاه می دید و گوش شاه می شنوید . آنها وضعیت پادگانها ، وضعیت مالی و … را جمع آوری کرده و به نزدیکترین دفاتر جاسوسی می رساندند .
۷. داریوش عقیده داشت که ابتدا باید اقتصاد را درست کرد و بدین جهت از سارد تا شوش ، جاده شاهی را بوجود آورد که طول آن ۲۵۰۰ کیلومتر بوده است .  و در طول مسیر ، بین صد تا صد و ده کاروانسرا وجود داشت  ، یعنی فاصله بین هر کاروانسرا ۲۵ کیلومتر بوده است . کار این کاروانسراها در موقع جنگ ، اختصاص به کاروانهای نظامی پیدا می کرد و در زمان صلح کار آنها حمایت از مال التجارهکاروانها ، دادن غذا و آذوقه به آنها و … بود .
۸ . داریوش در فاصله بین دریای سرخ و رود نیل ترعه ای بوجود آورد و در آن کتیبه ای نقش کرد . این ترعه همان کانال سوئز است .
۹ .داریوش امپراطوری هخامنشی را به ۲۰ تا ۲۲ ساتراپ تقسیم کرد که در نتیجه آن ، هم از موضوع منطقه ای شدن مناطق جلوگیری می کرد و هم بیشتر و راحت تر ، مالیاتها را جمع آوری می کرد . هر بخش را به یک نفر شهربان سپرد که هم از نظر امنیتی ، دولت تامین باشد و هم از نظر مسایل دیگر . همچنین برای کمک به والیان و نیز برای اینکه کارها در دست یک نفر نباشد دو نفر از مرکز مامور می شدند ، یکی برای فرماندهی قشون محلی یا ساخلو و دیگری به اسم سردبیر و در واقع مفتش مرکز ایالات بود و مقصود از ایجا این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به والی صادر می گردد اجرا می شود یا نه .
۱۰.داریوش تعدادی از مخالفین خود را سرکوب کرد که برای تعداد آنها ، داریوش هیچگاه عدد درستی ذکر نکرده است ، اما آنچه مسلم است در زمان وی ۱۹ منطقه طغیان کردند که داریوش می گئید من همه آنها را کُشتم .
۱۱.داریوش کاخهای شوش و تخت جمشید را ساخت .
نام
نام داریوش در پارسی باستان به صورت «دارَیَوَهوش» (Dārayavauš) تلفظ می‌شده و این نام به معنی «استوار نگاه می‌دارد آنچه نیکوست را»، می‌باشد.
بر تخت نشستن داریوش از دید پژوهشگران
نظریه بردیای دروغین
    گئومات (سمردیس) یا بردیای دروغین پس از دستیابی به تاج و تخت، تمام زنان کمبوجیه را به همسری گرفت. یکی از این زنان فیدمیا، دختر اتانس (هوتن) یکی از تواناترین نجبای ایران بود. اولین کسی که پس از هفت ماه فرمانروایی به گئومات ظنین شد که او فرزند کوروش نیست بلکه مرد شیادی است، هوتن بود. او از دختر خود پرس‌وجو کرد و دخترش نتیجهٔ تحقیق را به پدر اطلاع داد.

هوتن یک دستهٔ شش نفره، از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، در شوش تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند. هرودوت این قیام را قیام هفت یار نام نهاده‌است.
گزنفون و کتزیاس نیز با هرودوت در موضوع کشته شدن بردیا به فرمان کمبوجیه همداستان هستند . کتزیاس اسم این مغ را سپنت‌دات یعنی دادهٔ مقدسات نوشته‌است که به زبان امروزی اسفندیار می‌شود. گزنفون نوشته‌است این مغ با تسلطی که بر روی کمبوجیه داشت ذهن پادشاه را بر ضد برادرش مشوب ساخت و پس از قتل بردیا خود به جای او ادعای پادشاهی کرد.
در روایات داریوش هیچ اشاره‌ای به شباهت مغ با شاهزادهٔ واقعی بردیا نشده‌است و این داستان باید از مبالغات شاعرانهٔ معمول مورخان قدیم یونان سرچشمه گرفته باشد.داریوش در سال ۵۲۲ پیش از میلاد گئومات (بردیای دروغین) را به قتل رساند. بدین منوال تخت و تاج پادشاهی ایران به داریوش رسید.
نظریهٔ قتل بردیای واقعی به‌دست داریوش
برخی از دانشمندان مدرن، برای نمونه آلبرت اومستد آشورشناس آمریکایی عقیده دارند، مردی که بر کمبوجیه شورید برادر واقعی و وارث حقیقی سلطنت بود که داریوش او را کشت، آنگاه او را گئومات نامید و داستان بردیای دروغین را اختراع کرد تا غصب سلطنت را موجه جلوه دهد.بردیا یک دختر بنام پارمیس از خود بجا گذاشت که داریوش وقتی شاه شد با او ازدواج کرد تا جایگاه خود را وجهه قانونی ببخشد.
شورش در استان‌ها
پس از پادشاهی داریوش، کلیه استان‌ها سر به شورش برداشتند که داریوش و یارانش طی ۱۹ نبرد، ۹ پادشاه را که با وی به منازعه برخاستند، سرکوب کرد. اولین طغیان در عیلام روی داد. در ماد هم یک مدعی که خود را از اخلاف هووخشتره می‌خواند، مدعی سلطنت ماد بود.

در پارس یک مدعی دیگر خود را بردیا پسر کوروش خواند. این نکته که شورشیان همواره در یک زمان سربرنمی‌داشتند و هدف مشترک یا پیوند اتحادی هم با یکدیگر نداشتند، عامل عمده‌ای بود که داریوش را در دفع شورش‌ها یاری کرد. طغیان بابل نیز کمتر از دیگر طغیان‌ها، موجب دغدغهٔ خاطر داریوش نبود. تمام این اغتشاش‌ها که در ارمنستان، ماد، کردستان، رخج، و مرو روی داد، با خشونت سرکوب شد و داریوش خشونت را در این مواقع همچون وسیله‌ای تلقی می‌کرد که می‌توانست از توسعه و تکرار نظایر این حوادث، جلوگیری کند.

در بند شانزدهم کتیبه بیستون درباره شورش پارت (خراسان) و گرگان چنین آمده‌است
پارت و گرگان بر من شوریدند و ویشتاسپ پدر من در پارت بود. پس از آن سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم. وقتی که این سپاه به ویشتاسپ رسید، عازم جنگ دشمن شد. در محلی موسوم به ویش پااوزت در پارت با آنان جنگید. اهورامزدا مرا یاری کرد و به ارادهٔ او ویشتاسپ شورشیان را شکست داد. پس از آن مملکت مطیع من شد.
کتیبه بیستون که گزارش این جنگ‌های تمام نشدنی است، نشان می‌دهد که او نظم و امنیت شاهنشاهی را به بهای چه اندازه رنج و سعی مستمر و بی‌انقطاع توانسته‌است، تأمین کند. ساتراپ‌هایی که کوروش بعد از فتح و ضبط ولایات در هر قلمرو تازه‌ای گماشته بود، اکثراً درین ایام، خود رأی شده بودند و سپاه و تجهیزات هم در اختیار داشتند.

با مرگ کمبوجیه و قتل کسی که بسیاری از مردم ولایات او را پسر کوروش، شناخته بودند، تعدی این حکام استقلال‌جوی، به ناخرسندی مردم انجامیده‌بود و مردم استان‌ها، بهانه برای شورش بدست می‌آوردند. داریوش مردی جهاندیده بود و با ازدواج با دختر کوروش و با تعدادی از دختران خانواده‌های بزرگ پارسی او را در موقعیتی قرار داده‌بود که نجبای پارسی و مادی هر یک بخاطر خویشاندی نسبی و یا سببی خویش، نسبت به این پادشاه نوخاسته که در حمایت و تبعیت از وی، هم‌پیمان هم شده بودند، وفادار و حتی علاقمند بمانند.
تشکیلات داریوش

زندگی نامه داریوش اول,زندگینامه داریوش اول,داریوش

کاخ تچر، کاخ اختصاصی داریوش
بازگرداندن امنیت در تمام این نواحی شورش زده، طبعاً هم ضرورت ایجاد یک سازمان سامانمند اداری را به داریوش الهام کرد و هم وسایل و تجارب لازم را در اختیارش گذاشت. داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد، مدتها بعد با اندک تغییری، توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.

داریوش فوق‌العاده مراقب بود که از طرف مأمورین دولتی تعدی به مردم نشود و با این مقصود همواره در ممالک ایران حرکت و از نزدیک به امور سرکشی می‌کرد. نجبا که از این مراقبت شاه دلخوش نبودند او را دوره گرد نامیدند ولیکن مورخین این سخریه را برای او بهترین تمجید می‌دانند.

در زمان او یک دستگاه منظم اداری در کشور بوجود آمد که تمرکز امور را ممکن می‌ساخت و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی و در ضمن اقامت سه سالهٔ خود در آنجا با آن آشنا شده بود، الهام می‌گرفت چون نجبا و اعیان پارسی و مادی که غالباً روحیهٔ نظامی داشتند، به کارهای دبیری تن در نمی‌دادند، این کار به دست اقوام تابع افتاد و اقوام آرامی‌ها که درین امور سررشته را به دست گرفتند، زبان آرامی را در قلمرو هخامنشی‌ها زبان دیوانی و اداری کشور کردند. داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود، اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
تقسیم قلمرو شاهنشاهی به چندین ساتراپ
داریوش سرزمین‌های ایران را به چند قسمت تقسیم نموده، برای هر کدام یک والی معین نمود. به زبان آن‌روزی (خشترپاون) می‌گفتند یعنی حامی یا نگهبان مملکت. یونانی‌ها، ساتراپ، به معنی استاندار و ساتراپی عموما یعنی استان نوشته‌اند و تعداد بخش‌ها را بین بیست الی بیست و شش بخش ذکر کرده‌اند ولیکن تعداد ولایات در کتیبهٔ نقش رستم به سی ولایت می‌رسد.

برای اینکه کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور می‌شدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشوری را اداره می‌کرد. سردبیر در واقع مفتش مرکز در ایالات بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به ساتراپ صادر می‌شود اجرا می‌گردد یا نه. مفتشینی که از مرکز برای دیدن اوضاع ایالات مأمور می‌شدند، لقب چشم و گوش دولت را داشتند.

درست است که این ساتراپ‌ها در حوزهٔ حکومت خویش مثل یک پادشاه دست نشانده، قدرت و حیثیت بلامنازع داشتند اما در واقع تمام احوالشان تحت نظارت دقیق و بلاواسطهٔ شاه و «چشم» و «گوش» او بود و این نکته کمتر به آنها مجال می‌داد که داعیهٔ استقلال یا فکر تجاوز از قانون پادشاه را در خاطر بگذرانند. این نظارت‌ها در عین حال هم رعیت را از استثمار و تعدی ساتراپ‌ها در امان نگه می‌داشت و هم به ساتراپ‌ها اجازه نمی‌داد تا با جمع آوری عوارض و مالیات‌های بیجا خزانهٔ خود را تقویت کنند و لاجرم به فکر توسعهٔ قدرت بیفتند.
ایجاد راه شاهی

زندگی نامه داریوش اول,زندگینامه داریوش اول,داریوش

از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می‌توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت سابق لیدی، را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می‌کرد. یک راه دیگر نیز بابل را به مصر مربوط می‌کرد.
ایجاد لشکر جاویدان
برای اینکه نیروی نظامی بقدر کفایت و با سرعت به جاهای لازم برسد، داریوش لشکری ترتیب داده بود که موسوم به لشکر جاویدان بود، زیرا هیچگاه از تعداد آنها نمی‌کاست و فوراً جاهای خالی را پر می‌کرد. تعداد این لشکر ده هزار نفر بود.
تنظیم مالیات‌ها
مورخین یونانی نوشته‌اند داریوش برای هر ایالتی مالیات نقدی و جنسی معین کرد. پلوتارک مورخ یونانی می‌نویسد «داریوش در صدد تحقیق برآمد تا معلوم نماید که مالیات تعیین شده، بر مردم گران است یا نه و چون جواب آمد که گران نیست و مردم می‌توانند بپردازند، باز مالیات‌ها را کم کرد تا تحمیلی بر مردم نشود.»
در پادشاهی کوروش و کمبوجیه مالیات ثابت رسم نبود. درآمد عمومی فقط از راه هدایا و تقدیمی فراهم می‌گشت. به مناسبت برقراری مالیات این شایعه در میان پارسیان رواج یافته بود که داریوش تاجر است و از هرجا که می‌تواند عایدات فراهم می‌کند. کمبوجیه جبار و به منافع اتباع خود بی‌اعتنا و کوروش پدر و حامی اقوام و ملل که با قلبی مهربان و رئوف، پیوسته در اندیشهٔ آسایش رعایای خویش بود.
همچنین آمده‌است که در زمان داریوش مصر رفاهیت داشته ولیکن در سال‌های آخر سلطنت داریوش، در مصر بواسطهٔ مالیات‌های گزاف، زارعین مصری شورش کردند.
ارتباط دادن دریای مدیترانه و دریای سرخ

زندگی نامه داریوش اول,زندگینامه داریوش اول,داریوش

کانال سوئز
وقتی داریوش در هند بود مشاهده کرد که بازرگانی مصر و شامات با هند از راه خشکی مشکل است و حمل و نقل گران تمام می‌شود این بود که امر کرد، که کانالی که امروزه به نام کانال سوئز معروف است و نخستین بار در سال ۶۰۹ پیش از میلاد ایجاد شده و در زمان داریوش پر شده بود، را پاک کرده و سیر کشتی‌ها را در این کانال، برقرار نمودند.

گویا داریوش در سر راه خود به مصر این آبراه ناتمام را دیده بود و دربارهٔ آن از مردم پرسشهایی کرده بود. در سنگ نوشته‌هایی که به خط هیروگلیف مصری به یادبود ساختن این کانال، در دست است، اشاراتی به این پرسش‌ها وجود دارد.سه سنگ‌نوشته از داریوش در کانال سوئز کشف شده که مفصل‌ترین و مهم‌ترین آنها ۱۲ سطر دارد و مشتمل است بر مدح اهورامزدا و معرفی داریوش و دستور حفر ترعهٔ سوئز. دو کتیبهٔ دیگر کوچک‌ترند و مشتمل بر معرفی داریوش هستند.
یکسان کردن واحد پول و واحد اندازه‌گیری
ارتباط اقتصادی دایم، بین تمام ولایات، یک دستگاه واحد پول و یک نظام اوزان و مقادیر قابل تبدیل را، در سراسر کشور الزامی می‌نمود. سکه‌های طلایی که در این دوران، در تمام ایران رواج پیدا کرد، به سکه دریک موسوم بود. در تاریخ جهان، لیدیه نخستین مملکتی بود که سکه در آنجا زده شد ولی در تاریخ ایران، در زمان داریوش بود که نخستین سکهٔ متعلق به ایران بوجود آمد.
بازسازی نیایشگاه‌ها
داریوش در سنگ‌نوشته بیستون از بازسازی نیایشگاه‌هایی که گئومات مغ ویران کرده بود، سخن می‌گوید. همچنین برای دلجویی از مصری‌ها که در زمان کمبوجیه نیایشگاه‌هایشان ویران شده بود، به معابد آنها رفته و ادای احترام کرد و نیایشگاه تازه‌ای برای آمون ساخت که خرابه‌های آن، هنوز از مملکت‌داری داریوش حکایت می‌کند. کاهن بزرگ مصر را که به شوش تبعید شده بود، به مصر بازگرداند و او را بسیار احترام کرد. بواسطهٔ این اقدامات مصری‌ها از داریوش راضی شده و او را یکی از قانون‌گذاران بزرگ خود دانستند.
داریوش یکم در کتاب مقدس
داریوش همچنین در بازسازی معابد یهودیان که توسط بخت النصر ویران شده بود، به یهودیان یاری کرد. نام داریوش بزرگ در کتاب مقدس عهد عتیق، در ۲۵ آیه، ذکر شده‌است. در کتاب مقدس دربارهٔ ثبات و تزلزل ناپذیری قوانین ماد و پارس در کتاب دانیال و استر سخن رفته‌است.

به رغم اشکالی که در صحت و قدمت اصل آن کتاب‌ها هست، باز روی هم رفته، اهمیتی که قانون در حفظ وحدت امپراتوری داریوش و اخلاف او داشته‌است، بیان می‌کند حتی افلاطون نیز نقش قانون‌های داریوش را در حفظ و ادارهٔ کشور وی نشان گوشزد کرده‌است.
لشکرکشی‌های داریوش بزرگ
علاقه‌ای که داریوش به نظم و انضباط اداری و تأمین امنیت، در سراسر قلمرو خویش داشت، طبعاً از وی مطالبه می‌کرد تا برای توسعهٔ روابط اقتصادی و سرعت‌ بخشیدن در نقل و انتقال‌های محتمل نظامی، غیر از راه‌های زمینی، از راه‌های دریایی هم استفاده کند و همین اندیشه، سرانجام وی را در مدیترانه با اقوام یونانی درگیر کرد.
ضمیمه کردن سند و پنجاب
در سال ۵۱۲ پیش از میلاد، داریوش پس از برقرار کردن امنیت در ممالک تابعه، چند ولایت نیز به ایران ضمیمه کرد، یکی از آن‌ها پنجاب و دیگری سند است که هر دو در هند واقع هستند. نام هند البته در کتیبهٔ بیستون در شمار ایالت‌های تابعه نیست و اینکه در کتیبهٔ پرسپولیس هست نشان می‌دهد که این ولایات جنوب شرقی بعد از جنگ‌های مربوط به دفع شورش‌ها می‌بایست به قلمرو داریوش درآمده باشد.
لشکرکشی به سرزمین سکاها
اقدام داریوش در لشکرکشی به سرزمین سکا‌های اروپا، در این سال‌های توسعه و آرامش تا حدی غریب به نظر می‌آید. چندین نظریهٔ مختلف، دربارهٔ هدف و محرک داریوش از این لشکرکشی وجود دارد. شاید وی می‌خواسته‌است، آنها را بخاطر حمله‌های مخربی که بارها به سرزمین ایران کرده بودند، تنبیه کند و برای همیشه خیال آنها را از اقدام به آنگونه حمله‌ها منصرف نماید، این احتمالی است که از قول هرودوت نیز بر می‌آید.
در سرزمین سکاها داریوش بجای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقب‌نشینی آنها روبرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشت‌های خلوت و بی‌پایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجه‌ای که مطلوب داریوش از این لشکر کشی بود، بلافاصله حاصل نیامد. این لشکرکشی، هر چند خسارت‌های گران برای داریوش به بار آورد ولی هدف این لشکر کشی چندی بعد تحقق یافت، چرا که هم سکاها تا مدت‌ها اندیشهٔ تجاوز به مرزهای ایران را در خاطر راه ندادند و هم مراکز تجارت گندم و چوب یونان تحت نظارت ایران درآمد.
جنگ با یونان

زندگی نامه داریوش اول,زندگینامه داریوش اول,داریوش

نخستین جنگ بین ایران و یونان در سال ۴۹۲ پیش از میلاد و محل نبرد ماراتن در سال ۴۹۰ پیش از میلاد. برای بهتر دیدن تصویر، بر روی آن کلیک کنید.

یونانی‌ها با آنکه با خطر اجتناب ناپذیر مواجه بودند، هنوز از تفرقه به اتحاد نمی‌گراییدند. در حقیقت رقابت دیرینه‌ای بین آتن و اسپارت وجود داشت. درین ایام آتن برخلاف اسپارت نسبت به ایران اظهار انقیاد یا وفاداری کرده بود، معهذا هنگامی که شورش‌هایی در شهرهای یونانی نشین آسیای صغیر (غرب ترکیهٔ کنونی) درگرفت، اسپارتها، حاضر به حمایت از شورشگران نشدند و این آتنی‌ها بودند که حاضر شدند، به شورشیان کمک کنند.

در سال ۴۹۸ قبل از میلاد شورشیان به همراهی آتنی‌ها شهر سارد (پایتخت سابق لیدیه) را که پنجاه سال قبل به تصرف ایران درآمده بود، آتش زدند اما تسخیر بر ارگ ممکن نشد و شورشگران از سارد عقب نشینی کردند و گرفتار تعقیب و انتقام ایرانیان شدند.

مداخلهٔ آتنی‌ها در ماجرای شورش شاه را به سختی عصبانی کرده بود و خطر یونانی‌ها در آنسوی دریا را به داریوش یادآور شد. سال بعد فرستادگان شاه به شهرهای یونان رفتند و همه جا از یونانیان خواستند تا نسبت به وی انقیاد خود را اعلام کنند و خاک و آب بفرستند. در آتن و اسپارت برخلاف آنچه رسم بین‌المللی بود، فرستادگان داریوش را کشتند و برای داریوش اعزام سپاهی جهت تنبیه آن‌ها اجتناب ناپذیر شد.

وحشت و خشم بی‌سابقه‌ای که در یونان پدید آمده بود، باعث شد که آتن و اسپارت منازعات دیرین خود را فراموش کنند و برای دفاع از یونان با هم متحد شوند. اسپارت که با بی‌میلی خود را آماده همکاری با آتن کرده بود، بسیج خود را آن‌قدر به تأخیر انداخت که وقتی نیروی او به کمک آتن رسید، نبرد ماراتون، به پایان رسیده بود.

رودرویی دو سپاه ایران و یونان در جلگهٔ ماراتون اتفاق افتاد و دو لشکر چند روز روی در روی هم بودند و هنوز سرداران آتن بین اعلام جنگ و اظهار انقیاد تردید داشتند. در یک شورای جنگی، در نهایت تصمیم به حملهٔ ناگهانی گرفته شد و تیراندازان ایران از انجام هر اقدامی بازماندند و یونانیان با شور و هیجان خود را فاتح یافتند.

کتیبه‌های داریوش

کتیبه بیستون در نزدیکی کرمانشاه.

من داریوش، شاه بزرگ، شاه، شاه پارس، شاه سرزمین‌ها (کشورها)، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام هخامنشی هستم. پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ، ارشام، پدرارشام، اریارمن، پدر اریارمن، چیش پیش و پدر چیش پیش، هخامنش بود. ما بدلیل این که از دیرگاهان از خاندانی اصیل و شاهانه بودیم، هخامنشی خوانده شدیم. ۸ نفر از خاندان ما پیش از این شاه بوده‌اند و من نهمین هستم. ما ۹ نفر پشت سر هم شاه بوده و هستیم. به خواست اهورامزدا، من شاه هستم و او شاهی را به من، هدیه داد.

ای که این نوشته‌ها و این نقش‌ها را که من تهیه کرده‌ام، می‌بینی از آنها حفاظت و مراقبت کن.

اگر تا زمانی که توانایی داری از این نوشته‌ها و نقش‌ها مراقبت کنی، اهورامزدا یارت باد و دودمان و زندگیت بسیار باشد و همه کارهایت مورد قبول اهورامزدا باشد.

امیدوارم اگر این نوشته‌ها و نقش‌ها را در هنگام توانایی مراقبت و حفاظت نکنی، اهورامزدا یارت نباشد و دودمانت تباه باشد و آنچه می‌کنی، اهورامزدا ضایع کند.

مقبرهٔ داریوش

داریوش در سال ۴۸۶ پیش از میلاد، وفات یافت. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس، نزدیک شیراز است. وصیت جالبی از زبان داریوش که آخرین آرزویش هم فقط آن بود، بر کتیبهٔ مزار او حک شده‌است

۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد

زندگی نامه ناصرالدین شاه قاجار


ناصرالدین‌شاه قاجار

Naser edin shah by Kamalolmolk.jpg

ناصرالدین‌شاه قاجار اثر کمال‌الملک

دوران

۲۲ شهریور ۱۲۲۷ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵

نام کامل

ناصرالدین میرزا

لقب(ها)

سلطان صاحبقران

شاه بابا

شاه شهید

زادروز

۲۵ تیر ۱۲۱۰

زادگاه

دهکده کهنمو از توابع تبریز، ایران

مرگ

۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۶۴ سال)

محل مرگ

حرم شاه عبدالعظیم، شهر ری

آرامگاه

حرم شاه عبدالعظیم، شهر ری

پیش از

مظفرالدین شاه

پس از

محمدشاه

همسر

۸۵ صیغه و عقدی

سوگلی: انیس الدوله

دودمان

سلسله قاجاریه

پدر

محمد شاه قاجار

مادر

مهد علیا

فرزندان

چهل و دو فرزند

دین

شیعه اسلام

قاجاریان

شاهان

عنوان


آغامحمدخان
فتحعلی‌شاه
محمدشاه
ناصرالدین‌شاه
مظفرالدین‌شاه
محمدعلی‌شاه
احمدشاه

دورهٔ سلطنت


۱۱۶۱-۱۱۷۶
۱۱۷۶-۱۲۱۳
۱۲۱۳-۱۲۲۷
۱۲۲۸-۱۲۷۵
۱۲۷۵-۱۲۸۵
۱۲۸۵-۱۲۸۸
۱۲۸۸-۱۳۰۴

نخست‌وزیرهای مشهور

حاج ابراهیم کلانتر
قائم مقام فراهانی
حاج میرزا آقاسی
امیرکبیر
سپهسالار
مستوفی‌الممالک
امین‌السلطان
عین‌الدوله
مشیرالدوله
مشیرالدوله پیرنیا
قوام‌السلطنه
وثوق‌الدوله

چهره‌های سرشناس

عباس میرزا نایب السلطنه
محمدعلی میرزا دولتشاه
میرزارضا کرمانی
میرزای شیرازی
کامران میرزا
ظل‌السلطان
تاج‌السلطنه
فروغ‌الدوله
فخرالدوله
شعاع السلطنه
ارشدالدوله
سالارالدوله
مهد علیا
حسین بهزاد
ستارخان
یپرم‌خان
صمصام‌السلطنه
حیدرخان عمواوغلی
میرزا کوچک‌خان جنگلی
علیقلی خان سردار اسعد

رویدادهای مهم

قرارداد آخال
معاهده پاریس
معاهده گلستان
معاهده ترکمنچای
امتیازات و قراردادها
جنگ‌های ایران و روسیه

جنبش مشروطه

قیام تنباکو
جنبش مشروطه
فرمان مشروطیت
جنبش جنگل
کودتای ۱۲۹۹
انحلال سلسله قاجار



ناصرالدین‌شاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده می‌شد، معروف به قبله عالم، سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانی‌ترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داراست. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.

تولد و خانواده

پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلی‏شاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلی‏شاه با دختر عمه‏ چهارده ساله‏ اش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه‏ بین شاخه‏های قوانلو و دولو ایل قاجار صورت می‏ گرفت.[۱] در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیه ‏های آقامحمدخان به فتحعلی‏شاه دانسته ‏اند.[۲] ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقی مانده این زوج[۳] در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد. [۴]

ولیعهدی

فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ هـ ق در تبریز خوانده شد.[۵] برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمی‏دیدند.[۶] آصف‏الدوله، دائی محمدشاه، هم مصمم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود.[۶] سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تایید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تایید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.[۵]

نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید می‏کرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.[۷]

محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ هـ ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هـ ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایب‏السلطنه را از بین می‏برد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمی‏شد. در ۱۲۶۳ هـ ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.

تاجگذاری

هنگامی که محمد شاه قاجار که سال‌ها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده می‌شد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزده‌ساله بود- در تبریز به سر می‌برد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدین‌میرزا با پشتیبانی میرزاتقی‌خان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقی‌خان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.

ناصرالدین شاه در ۲۲ شهریور ۱۲۲۷ (۱۴ شوال ۱۲۶۴) بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذی‌القعدهٔ ۱۳۱۳) شاه ایران بود.

دوران صدارت امیرکبیر

از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصف‌الدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشته‌شدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوب‌شده و خود باب نیز تیرباران شد.

میرزا تقی خان امیر کبیر

هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.[نیازمند منبع] امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحه‌سازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقب‌های اضافی در نامه‌نگاری‌ها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب می‌خواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوه‌خواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.

امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچه‌ای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابه‌ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری‌اش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشه‌هایش ناکام ماند.

اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دسته‌ها را برانگیخت و چون امیر جلوی دست‌اندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفته‌بود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا می‌کوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندک‌اندک به هم می‌ریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش می‌شد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا می‌گرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده‌بود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.

قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد. پس از قتل امیرکبیر عزمی که او در باب تغییر و تحول دستگاه دولتی قاجار از خود نشان داده بود تکرار نشد، ولی او باعث شد ناصرالدین شاه تا حدودی به اصلاحات علاقه مند شود. سیاست های خارجی و داخلی ناصرالدین شاه نیز در سالهای بعد تا حدودی متاثر از اقدامات امیرکبیر بود.[۸]

صدارت نوری

نقاشی رنگ روغن جوانی ناصرالدین شاه

در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان و آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفته شده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولت‌ها می‌خواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بی‌خبر ایران از اختلاف میان این قدرت‌ها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیع‌الاول ۱۲۷۲ (قمری) سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوشش‌های سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسام‌السلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بی‌توجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امین‌الدولهٔ کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امین‌الدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجی‌گری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده می‌دید در ربیع‌الثانی ۱۲۷۳ جزیرهٔ خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. این چنین بود که کار به پذیرش معاهدهٔ پاریس میان دو کشور انجامید که بر پایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون می‌برد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت می‌شناخت و نیز در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را می‌پذیرفت. این پیمان سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.

از وقایع مهم دوران صدرات نوری تیراندازی سه تن از بابیان به ناصرالدین شاه در نیاوران شمیران در روز یکشنبه ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری بود.[۹]

الغای مقام صدارت

ناصرالدین شاه ده سال پس از جلوس بر تخت رفته رفته از قالب یک شهریار نوجوان شهریار دم دمی مزاج و زن دوست و شکارپرست به در می‏آمد و چهره فرمان‏روایی قهار را به خود می‏گرفت. فرمان شاه در شماره بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ روزنامه وقایع اتفاقیه درآمد، خبر می‏داد که شاهنشاه برای ترقی آیین سلطنت وزارت‏خانه‏های داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فواید عامه را تاسیس و وظایف حکومت را در میان آنها تقسیم می‏کند. وزارت‏خانه‏ها در شورایی تقریبا شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان می‏یافتند ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر می‏شد. مع‏ذالک در فرمان آمده بود که «این وزرا بدون عرض به خاک پای مبارک اعلیحضرت پادشاهی و استیذان از رای اقدس ملوکانه امضای امری را نخواهند کرد.» شماره بعدی وقایع اتفاقیه موکدا اعلام کرد که «رای عالم آرای همایون بر این قرار گرفت که منصب صدارت عظما و لوزام آن هم به کلی از دولت علیه ایران منسوخ گردد.» علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحت‎خانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد. این مجلس ماذون بود درباره کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپرداز. مجلس حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل مربوط به سیاست خارجی شود. اعضای مجلس بیست و پنج نفر از رجال دیوانی بودند.[۱۰]

در جمادی‏الثانی سال ۱۲۷۶، جیران، همسر محبوب شاه، پس از یک بیماری طولانی درگذشت. بنا به گفته هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، وی تسلط خویش را بر محبت شوهر تاجدارش از داست و شاه با آنکه سوگلی خود را در شرف مرگ می‏دید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران در پایتخت نماند.[۱۱] سه سال پس از مرگ امیرقاسم میرزا، فرزند جیران و ولیعهد پیشین، شاه، شاید به سبب نوعی اختلال ناباروری، صاحب فرزند جدیدی نشده بود. او همچنان به برادرش، عباس میرزا، بدگمان بود. زمانی شاه یکی از یادداشت‌های محمدشاه را درباره عباس میرزا برای رالینسون خوانده بود:«امروز مولایم حاجی [ میرزا آقاسی ] اطمینانم داد که کشف کرده که نورچشم کوچکم عباس روزی پادشاه ایران خواهد شد و دلم از این خبر بس روشن است.» ناصرالدین سپس اقرار کرد که از آن پس شبح برادر تاجدارش را بر تخت سلطنت مقابلش می‏بیند. اعلام ولیعهدی مظفرالدین میرزا که از سمت مادر نیز قاجار بود، در ۲۱ ذی القعده ۱۲۷۸ به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا پایان داد. علاوه بر اینکه نسب مادری او خرسندی مهدعلیا و بزرگان قاجار را جلب کرد. این انتصاب علی رغم نفرت پدر تاجدار از فرزند صورت گرفت.[۱۲]

در ادامه تلاش‏های اصلاحاتی، شاه تصمیم گرفت برای جلوگیری از مداخل غیرقانونی حکام ولایات به نحو آزمایشی، امور مالی گیلان را از حکومت آن ولایت مجزا کند، لیکن نقشه‏اش به مشکل جدی برخورد کرد، زیرا احمدخان نوایی، نامزد حکمرانی گیلان، به قبول یک مقرری ثابت و حذف مداخل تن در نمی‏داد.[۱۳] در تابستان سال ۱۲۷۷ اغتشاشاتی در تهران و تبریز بر سر گرانی آذوقه پیش آمد و برای نخستین بار در عهد قاجاریه، قحطی به مقیاس وسیع در ایران پدید آمد. نا آرامی‏های شهری به طور متوالی در بین دهه‌های ۱۲۷۰ و ۱۲۸۰ سراسر ایران را در نوردید. خشم مردم از مضیقه‌ها و سوء حکومت آشکار، مستقیماً متوجه شاه بود.[۱۴] در نوروز سال ۱۲۸۲ هـ. ق، شاه محمدخان قاجار دولو را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. در غیاب شاه باردیگر ناآرامی‏ها شدت گرفت. او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را ملغا اعلام کرد و تربیبات پیشین را برقرار ساخت.[۱۵]

اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد. او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت. شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رای نشان داد، تدریجاً کنار گذاشت و تصمیماتش را بلااجرا. به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشه‏دار محافظه‏کاران می‏یافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوان‏تر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمی‏توانست به نیات واقعی اصلاح‏طلبان اعتماد کند.[۱۶]

پیشروی روس‌ها در آسیای میانه

پیش از جنگ هرات فریدون میرزای فرمانفرما به سرکوبی خان خیوه محمدامین‌خان گمارده شد و وی خان خیوه را در ۱۲۷۱ (قمری) شکست سختی داد و او را به جای خود نشاند. پنج سال پس از آن ترکمن‌ها به خراسان تاختند. در این زمان حشمت‌الدوله و قوام‌الدوله به سرکوبی ایشان گمارده‌شدند ولی چون میان این دو دودستگی پدید آمد ترکمنان ایرانیان را شکست دادند. در این زمان روس‌ها به گسترش نفوذ خود در پیرامون دریای خوارزم و سیردریا می‌پرداختند، پس از ناتوانی سپاه ایران بهره بردند و خیوه و مرو را اشغال کردند.

صدارت سپهسالار

ناصرالدین شاه در اولین سفر فرنگستان. این عکس توسط نادار، عکاس فرانسوی گرفته شده است.

در سال ۱۲۸۷ هجری قمری ناصرالدین شاه قصد زیارت عتبات کرد. برای این منظور با میرزا حسین‌خان مشیرالدوله، وزیرمختار ایران در دربار عثمانی، مکاتبه کردند تا مقدمات سفر شاه را فراهم آورد.[۱۷] مشیرالدوله در عراق همه جا در کنار شاه حاضر بود و هرگاه مجالی می‏یافت از لزوم اصلاحات با شاه سخن می‏گفت.[۱۸] در این سفر شاه او را از بازگشت به عثمانی معاف کرد و با خود به ایران آورد و و وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف را به او سپرد و سال بعد با لقب سپهسالاری به وزارت جنگ منصوبش ساخت. [۱۹][۲۰] در ۲۹ شعبان ۱۲۸۹ سپهسالار با دستخطی که از جانب شاه صادر شد به صدارت عظمی منصوب شد. او دست به اصلاحاتی زد و قرارداد رویتر را به امضای شاه رساند که به موجب آن امتیازهای متعددی از جمله بهره برداری از تمام معادن ایران به یک سرمایه دار بریتانیایی به نام پل جولیوس رویتر واگذار شد.[۲۱]

سفر اول به فرنگستان

ناصرالدین شاه در سال ۱۲۹۰ به پیشنهاد سپهسالار عازم سفر به اروپا شد. سپهسالار قصد داشت پیشرفت کشورهای اروپایی را به شاه نشان دهد و ضعف ایران را در برابر آنان برای او آشکار کند.[۲۲] مدتی پیش از سفر، علما مامور شدند تا محاسن سفر شاه را به مردم گوشزد کنند.[۲۳] شاه به غیر از رجال و ملازمان، تعدادی از زنان حرمسرا را نیز به همراه برد. در میان این افراد انیس‌الدوله یکی از همسران شاه از طبقه فرودست که پس از مرگ جیران مورد توجه شاه قرار گرفته بود نیز حضور داشت.[۲۴] به زودی زنان مشکلاتی در طول سفر پیش آوردند و شاه ناچار شد آنان را به همراه تعدادی از ملازمان که وجودشان مناسب چنین مسافرتی نبود از مسکو به تهران بازگرداند.[۲۵] ناصرالدین شاه توسط تزار روسیه، امپراتور آلمان و ملکه ویکتوریا پذیرفته شد و ملکه به او نشان بند جوراب اعطا کرد. اما شاه از سفر رضایت نداشت، چرا که در طول این مدت مجبور به خودداری و اطاعت شده و در میانه سفر از مصاحبت همسران خود محروم گشته بود. همچنین از جانب امپراتور روس به دلیل انعقاد قرار رویتر مورد اعتراض قرار گرفته و براثر جلال و جبروت دستگاه دولتهای اروپایی تحقیر شده بود.[۲۶] شاه باور نمی‏کرد که ایجاد وضعی مشابه ممالک اروپایی در ایران امکان داشته باشد و به سپهسالار می‏گفت:«وضع قوانین جدید و ترقیات حاضره این عصر خیلی مشکل است که بتوان به زودی اجرا کرد.»[۲۷]

الغای امتیازنامه رویتر

در زمان بازگشت شاه از اروپا، مردم تهران شورش کردند و خواهان لغو امتیازنامه رویتر شدند.[۲۸] انیس‌الدوله و جمعی از علما و شاهزادگان نیز با آنان همراه شدند و برای عزل سپهسالار تلاش کردند.[۲۹] هنگامی که ناصرالدین شاه وارد انزلی، نامه‏ها و عرایض دربار و علمای تهران به نظر شاه رسید که در آن اشتباهات سپهسالار را - در راس همه اعطای امتیازنامه به رویتر - برشمرده و خواستار عزل او شده بودند. سرانجام سپهسالار به دستور شاه استعفا داد و به حکومت گیلان فرستاده شد.[۳۰] شاه مستوفی‌الممالک را از تبعید به دربار خواند و در شعبان ۱۲۹۰ سپهسالار را نیز از گیلان خواست و به وزارت امورخارجه منصوبش ساخت و وی را مامور فسخ امتیازنامه رویتر کرد. در شوال همین سال وزارت جنگ نیز به دستور شاه به سپهسالار تعلق گرفت و از این تاریخ تا ۱۲۹۷ هجری قمری امور دولت به طور مشترک میان او و مستوفی‌الممالک تقسیم شده بود.[۳۱]

سفر دوم به فرنگستان

در سال ۱۲۹۵ هجری قمری شاه باردیگر به فکر مسافرت به اروپا افتاد. او اعلام کرد این بار به طور ناشناس و به خرج خود سفر خواهد کرد تا بتواند مراتب واقعی ترقی اروپا را که در سفر پیشین به دلیل تشریفات رسمی و پذیرایی دولت‏ها از نظرش پنهان مانده بود، ببیند. روزنامه‏ها و دربارهای اروپایی سفر شاه را با چنین شرایطی مورد تحسین قراردادند. ولی ناصرالدین شاه به زودی تصمیمش را عوض کرد و تمایل یافت از طرف دولت‏ها از او پذیرایی شود.[۳۲] شاه در این سفر از مسکو، سنت پترزبورگ، وین، برلین و پاریس دیدار کرد و در رجب ۱۲۹۵ به ایران بازگشت. رهاورد شاه از سفر دوم، بریگاد قزاق و پلیس بود که مدتی پس از بازگشت او، به دست نظامیان روسی و اتریشی ایجاد شدند.[۳۳]

سال‏های پایانی

آشوب‏های مرزی

مدتی پس از بازگشت ناصرالدین شاه از فرنگستان، نیروهای نظامی روسیه در ماوراء خزر شروع به پیشروی کردند. دولت بریتانیا تلاش کرد شاه را علیه اقدام روسیه برانگیزاند[۳۴] ولی سپهسالار که اکنون به سیاست‏های روسیه گرایش نشان می‏داد[۳۵] شاه را متقاعد کرد که برای ایران همسایگی با کشور روسیه بهتر از همسایگی با ترکمان‏ها غارتگر آخال است.[۳۴] ناصرالدین شاه گمان می‏برد روسیه خراسان را از تاخت و تاز ترکمانان در امان می‏دارد و از شنیدن خبر فتوحات نیروهای روسی در سرحدات ایران خرسند می‏شد.[۳۴] از طرف دیگر سپهسالار که می‏پنداشت پشتیبانی روسیه به جهت خود جلب کرده است، خود را برای بازگشت به مقام صدارت آماده می‏کرد؛ ولی در سال ۱۲۹۷ هجری قمری ناصرالدین شاه به طور ناگهانی او را از تمام مشاغلش معزول کرد [۳۶] و وزارت خارجه را به میرزا سعیدخان مؤتمن‌الملک سپرد و خود ریاست قشون را در دست گرفت.[۳۷] در شوال ۱۲۹۸ قیام شیخ عبیدالله نهری در مهاباد و ارومیه توجه شاه را به مرزهای آذربایجان جلب کرد. ناصرالدین شاه برای سرکوبی قیام نهری تلاش بسیاری کرد و چندین ماه وقت خود را به جهت فراهم آوردن افواج و مهمات صرف ساخت.[۳۸] شکست نهایی شیخ عبیدالله باوجود حمایت دولت عثمانی از او، در دربار قاجار پیروزی بزرگی برای شاه شمرده شد و مورد تمجید و ستایش قرار گرفت.[۳۹] پس از این واقعه، شاه، مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حاکم آذربایجان را به جهت پاسخگویی درباره قدرت گرفتن کردها و شیخ عبیدالله به همراه سپهسالار که مدتی بعد از عزل به وزارت آذربایجان تعیین شده بود، به تهران طلبید و به مظفرالدین میرزا اعلام کرد قصد دارد او را به حکومت کرمان بفرستد، که چنین تصمیمی می‏توانست به معنای سلب ولیعهدی از او تلقی شود.[۴۰] در نهایت ولیعهد مورد عفو شاه واقع شد و به آذربایجان بازگشت و سپهسالار به حکومت خراسان منوصب گشت و به مشهد رفت و در ذی‏الحجه همان سال در آنجا درگذشت.[۴۱] با مرگ سپهسالار مستوفی‏الممالک زمام‏دار اصلی دربار قاجار شد و تا پنج سال آینده یعنی تا هنگام مرگش در ۱۳۰۳ هجری قمری این جایگاه را حفظ کرد.[۴۲] در سال ۱۲۹۹ هجری قمری مؤتمن‌الملک که مسئول مذاکره با دولت روسیه درباب اختلافات مرزی ایران شده بود، قرارداد آخال را به امضای شاه رساند، ولی با این وجود دخالت روسیه در خراسان پایان نپذیرفت.[۳۴] ناصرالدین‏شاه در سال ۱۳۰۰ قمری به خراسان سفر کرد و در نظر او یکی از اهداف این سفر کاستن از نفوذ روسیه در آن منطقه بود.[۴۳]

شاه و اندرون

ناصرالدین شاه (نشسته در طرف راست) و عزیزالسلطان (ایستاده) در شکارگاه

در اواخر دهه ۱۳۰۰ قمری ناصرالدین شاه رفته رفته به وظایف سلطنت بی‏اعتنا می‏شد و بیش از پیش به انزوا و علاقه‏های خود در اندرونی پناه می‏برد.[۴۴] اندرون از چندسال قبل شاهد قدرت گرفتن یکی دیگر از همسران بی‏اصل و نسب شاه بود. زبیده خانم، کنیزی کرد که شاه در بازگشت از سفر به عتبات در گروس خریداری کرده بود،[۴۵] با بهره‏گیری از ضعف‏های شاه و برآوردن خواسته‏های رنگارنگ او، توانسته بود در دل شاه جا بازکند، از او لقب «امینه اقدس» گیرد و خزانه‏دار مخصوص شاه شود و به رقیبی برای انیس‌الدوله تبدیل گردد. زبیده خانم ابتدا سرپرستی ماده گربه محبوب شاه، ببری خان را برعهده گرفت؛[۴۶] به عقیده بعضی او خود علاقه شاه را به این گربه برانگیخت[۴۵] و شاه به گربه چنان دلبست که برایش پرستار مخصوص و مواجب تعیین کرد؛[۴۷] بچه‏‏های او را به اعیان و بزرگان هدیه می‏داد[۴۸] و هیچ‏گاه کسانی را که عریضه تقاضای خود را به دم گربه می‏بستند، بی پاسخ نمی‏گذاشت.[۴۵] زمانی که رقبای زبیده خانم ببری خان را از میان برداشتند، او برادرزاده خردسال خود، غلامعلی‏خان را به میدان آورد. ناصرالدین شاه به زودی غلامعلی‏خان را یگانه مصاحب خود یافت و به او لقب «عزیزالسلطان» بخشید که نشان دهنده محبوبیت وی نزد شاه بود. شاه همچنین او را به اعتبار پدرش «ملیجک» خطاب می‏کرد. شاه برای عزیزالسلطان دستگاه وسیعی ترتیب داده بود و او را همه جا به همراه خود می‏برد. سر و وضع کثیف، رفتار شیطنت آمیز و کارهای مبتذل و گستاخی‏ عزیزالسلطان در حضور شاه با آداب تشریفات دربار قاجار و تقید آن به حفظ ارشدیت و سلسله مراتب همخوانی نداشت. ولی شاه حرکات او را با آمیزه‏ای از بی‏خیالی و وجد نادیده می‏انگاشت.[۴۹] شاه به خصوص از جانب انیس‌الدوله و زنان اندرونی مورد مذمت قرار می‏گرفت که چرا محبتی را که شایسته است به فرزندانش نشان دهد، به عزیزالسلطان ابراز می‏کند.[۵۰]

دوران صدارت امین‌السلطان

ده سال آخر سلطنت ناصرالدین شاه صحنه قدرت طلبی علی‏اصغرخان امین‏السلطان بود. پدر امین‏السلطان آقا ابراهیم خان، از عمله خلوت و آبدارباشی ناصرالدین شاه بود که به مرور مورد اعتماد شاه قرار گرفت و مشاغل مهمی از جمله خزانه‏داری و وزارت دربار را به دست آورد و شاه او را ملقب به امین‏السلطان کرد. پس از مرگ امین‏السلطان اول در دومین سفر ناصرالدین شاه به خراسان، شاه پسر او علی‏اصغرخان را مورد توجه قرار داد و مناصب و لقب پدر را در حق او برقرار کرد. امین‏السلطان اول با زبیده خانم همدست بود و پس از مرگش، زبیده خانم علی‏اصغرخان را مورد حمایت قرار داد و سعی کرد او را نزد شوهرش توانمند و کارا نشان دهد.[۵۱] علی‏اصغرخان از دوایر و مناصب متعددی که به زعامت او سپرده شده بود، دستگاه پرمنفعتی به راه انداخت که هم شخص شاه و هم شرکای راغب در آن سهیم بودند.[۵۲] پس از درگذشت مستوفی‏الممالک در ۱۳۰۳ هجری قمری، شاه وزارت داخله را به میرزا عباس خان قوام‏الدوله منتقل کرد و مدتی نگذشت که یحیی خان مشیرالدوله را که پس از درگذشت موتمن‏الملک به وزارت خارجه رسیده بود، عزل و به پیشنهاد علی‏اصغرخان، قوام‏الدوله را وزیر خارجه کرد. قوام‏الدوله برای اداره این شغل دانش کافی نداشت و با دخالت امین‏السلطان امور را اداره می‏کرد.[۵۳] از این راه امین‏السلطان قائم مقام شاه در امورداخلی و خارجی شد. ناصرالدین شاه هم که از وزرای مستقل‏الرای دیوانی هراس داشت، ‏بی‏تمایل نبود کسی از عمله خلوت شاهی را در این مقام والا ببیند.[۵۴]

امین‏السلطان علی‏رغم میل شاه، امتیاز بانک شاهنشاهی ایران را از ناصرالدین شاه گرفت و با او به سومین سفر فرنگستان رفت. در این سفر شاه قرارداد رژی را به جرالد تالبوت داد و امتیاز لاتاری را به میرزا ملکم خان ناظم‏الدوله، سفیر ایران در لندن، واگذار کرد. شاه مدتی پس از بازگشت از سفر فرنگستان، در ۱۳۰۸ هجری قمری، بر قرارداد رژی دستینه گذاشت و امتیاز لاتاری را به بهانه مغایرت لاتاری با دستورهای شرع اسلام لغو کرد. قرارداد رژی بهانه‏ای به دست مردم داد تا اعتراض خود را به هرج و مرج و فساد با قیامی در مخالفت با واگذاری این امتیاز ابراز کنند. قیام تنباکو، که با فتوای میرزا حسن شیرازی مبنی بر حرمت استعمال توتون و تنباکو همراه شد، در تهران به شورش عمومی انجامید. در اندرون کاخ گلستان نیز، انیس‌الدوله به پیروی از حکم شیرازی، شرب قلیان را در محوطه حرم ممنوع اعلام کرد. سرانجام شاه و صدر اعظم تسلیم شدند و شاه در ۱۶ جمادی‌الاول ۱۳۰۹ دستور لغو امتیازنامه را صادر کرد.[۵۵]

با شدت گرفتن فشارهای داخلی و خارجی دستگاه آشفته قاجار اواخر عصر ناصرالدین‏شاه نتوانست از تنش‏ها جلوگیری کند. شاه هر روز بیش از پیش به دلیل مشکلاتی که دامنگیر کشورش بود مورد سرزنش قرار می‏گرفت و علایم خستگی و دلسردی در رفتار شاه آشکار می‏شد.[۵۶]

در اندرون، زبیده خانم به دلیل بیماری بینایی خود را از دست داد. شاه او را برای درمان به وین فرستاد، ولی درمان پزشکان اروپایی موثر نبود. با این حال شاه همچنان جواهرات خود را به او می‏سپرد و چنان وانمود می‏کرد که گویا زبیده‏خانم هنوز سالم و مورد علاقه اوست.[۵۷] پس از آن که زبیده خانم در ۱۳۱۱ هجری قمری درگذشت، ناصرالدین شاه در اندوه عمیقی فرورفت و امین‏السلطان که حامی خود را در حرمخانه از دست داده بود، به دنبال متحدی جدید گشت و با خانم باشی همدست شد.[۵۸] خانم باشی، دختر باغبانباشی اقدسیه که شاه او را ابتدا به اعتبار پدرش «باغبانباشی» می‏خواند، مقارن ایام بیماری زبیده خانم به ازدواج شاه درآمده بود. دلبستگی بسیار شاه به خانم باشی، اغلب با ناز و اعراض او از وصال پاسخ می‏گرفت و ناصرالدین شاه، که بیش از این تعصبی در حفظ حریم اندرونی نشان نمی‏داد، از او نزد پیشخدمتان بیرونی گلایه می‏کرد و امین‏السلطان را برای شفاعت پیش خانم باشی می‏فرستاد. پس از مدتی، شاه به خواهر کوچکتر خانم باشی ابراز علاقه کرد. ولی خواهر کوچکتر نیز رفتاری مانند خواهر بزرگ پیش گرفت و علاقه شاه به خواهر کوچک، به بدسری خواهر بزرگ افزود.[۵۹]

مرگ

در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذی‌القعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او[۶۰] در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن می‌گرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هم‌اکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری می‌شود و به یکی از شاهکارهای کنده‌کاری دوره قاجار معروف است.

گفته می‌شود ریوولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بوده‌است. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیم‌تر پوشیده بود یا از فاصله‌ای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در می‌برد. گفته شده‌است که آخرین کلمات وی این‌ها بوده‌اند:

من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم

سیاست‌های فرهنگی

سانسور مطبوعات

گرچه در دوران سلطنت او به شمار عناوین روزنامه‏ها افزوده شد (پیش‏تر تنها روزنامه‏ای که در ایران منتشر می‏شد کاغذ اخبار بود) اما تمام این روزنامه‏ها دولتی بودند.[۶۱] او انتشار روزنامه دولتی وطن (La Patrie) را که در زمان صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله به زبان فرانسه چاپ شد، پس از یک شماره متوقف کرد، چرا که سرمقاله آن دم از آزادی و برابری می‏زد.[۶۱] به فرمان او نخستین اداره سانسور مطبوعات در ایرن تاسیس شد. این اداره در سال ۱۸۶۳ دایر شد و وظیفه داشت تمام روزنامه‏ها و کتاب‏های را پیش از چاپ بررسی کند و جلو ورود روزنامه‏های فارسی‏زبان چاپ خارج را بگیرد.[۶۲][۶۱]

آموزش

امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۶ هـ. ق) تصمیم به تاسیس دارالفنون گرفت. پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و به اغوای او میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. زیرا شیل عصبانی بود که چرا معلمین از اتباع یا طرفداران سیاست انگلیس انتخاب نشده‌اند. اما ناصرالدین شاه چون نامه‌ای درباب استخدام این معلمان به فرانسوآ ژوزف، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آن‌ها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. دوهفته پس از افتتاح دارالفنون، امیرکبیر در باغ فین کاشان کشته شد.[۶۳]

در بدو امر، ناصرالدین شاه جوان در امتحانات دارالفنون حاضر می‌شد و به محصلین جایزه، انعام و منصب می‌داد. ولی کمی بعد در نتیجه اعمال و افعال میرزا ملکم‌خان که سمت مترجمی و معلمی در این مدرسه داشت، به خصوص تاسیس فراموشخانه و تبلیغ جمهوری، شاه به دارالفنون بدگمان شد و اعزام محصلین را به اروپا محدودتر ساخت.[۶۴][۶۵]

بناها

ناصرالدین شاه در طول دوران سلطنتش کاخ گلستان را گسترش داد و بناهای تازه‏ای به آن افزود. به دستور او در سال ۱۳۰۱ هجری قمری اندرونی قدیمی کاخ گلستان را که از بناهای دوره فتحعلی شاه بود تخریب کردند و ساختمان‏های جدیدی به جای آن ساختند. شمس‌العماره، تکیه دولت، تالار سلام، تالار آینه وکاخ ابیض از بناهای دیگر ناصرالدین شاه در کاخ گلستان است.[۶۶] او نخستین موزه ایران را در تالار سلام کاخ گلستان ایجاد کرد.[۶۷]

کاخ‏های عشرت آباد، سلطنت آباد، صاحبقرانیه، شهرستانک و قصر یاقوت نیز به دستور ناصرالدین شاه در خارج از شهر تهران و به منظور اقامت خاندان سلطنتی و ملازمان در طول سفرهای ییلاقی، ساخته شدند.[۶۸]

بخش دیگری از اقدامات ساخت و ساز ناصرالدین شاه گسترش و بازسازی پایتخت در سال ۱۲۸۴ هجری قمری بود که با برداشتن دیوار قدیمی تهران و احداث خیابان‏های وسیع به سبک اروپایی آغاز شد.[۶۹]

هنر

طراحی محمدحسن‏خان صنیع‏ الدوله، از پشت سر، اثر ناصرالدین شاه، ۱۹ رمضان ۱۲۹۰

عده موسیقدانان در دربار ناصرالدین شاه بسیار بیش از شمار آنان در دربار پدرش بود.[۷۰] نوازندگان برجسته‏ای چون آقا علی‌اکبر خان فراهانی، میرزا عبدالله، آقاحسینقلی، آقا غلامحسین، سرورالملک و سماع حضور در دربار ناصری حضور داشتند. بعضی از این نوازدگان، مانند سرورالملک، از شاه لقب گرفتند [۷۱] و استادان با عناوینی همچون آقا و میرزا خوانده شدند که از ترقی شأن موسیقیدانان در این زمان حکایت دارد. در این دوره یادگرفتن موسیقی در میان خانواده سلطنتی رایج شد، چنان که عصمت‌الدوله و تاج‌السلطنه، دختران شاه، نواختن پیانو آموختند.[۷۲] در این زمان، نخستین دسته موسیقی سلطنتی توسط دو موسیقیدان فرانسوی ایجاد شد. در ۱۲۴۸ ناصرالدین شاه از امیرنظام گروسی، سفیر آن زمان ایران در فرانسه، خواست موسیقیدانی برای سرپرستی ارکستر سلطنتی بیابد. آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدانی که در پی درخواست شاه به ایران اعزام شد، شعبه موسیقی دارالفنون را تأسیس کرد.[۷۲]

در سال ۱۲۶۰ هـ ق ملکه ویکتوریا و نیکلای اول دو دوربین عکاسی به عنوان هدیه برای محمدشاه فرستادند. ژول ریشار یکی از فرانسویان دربار، دوربین‌ها را به کار انداخت و عکس‏هایی از خاندان سلطنتی و ناصرالدین میرزا گرفت. احتمالاً همین عکس‏های اولیه علاقه ناصرالدین شاه را به عکاسی برانگیخت.[۷۳] ناصرالدین شاه در نوزده‏ سالگی دستور تهیه گزارشی تصویری را از تخت جمشید به ژول ریشار داد، که نافرجام ماند. این مأموریت در صورتی که انجام می‏ شد، می‏توانست همقدم با کار عکاسان پیشرو دنیا در آن زمان باشد.[۷۴] علاقه ناصرالدین شاه به این هنر سبب شد عکاسی فرانسوی به نام کارلهیان را برای آموزش نظاممند این فن به ایران فراخواند. شاه، آقارضا از پیشخدمتان خود را به کارلهیان سپرد تا فنون عکاسی را بیاموزد. پس از آن آقارضا در سفر و حضر همراه شاه بود و از جنبه‏های مورد علاقه او عکاسی می‏کرد. ناصرالدین شاه مکان مستقلی را با عنوان «عکاسخانه» به فعالیت‏های آقارضا اختصاص داد.[۷۵] شاه کارلهیان را همچنین مامور آموزش عکاسی به شاگردان دارالفنون کرد.[۷۶] به دستور او نخستین عکاسخانه عمومی ایران دایر شد.[۷۷] بنا به خواست شاه، چندین عنوان کتاب در زمینه عکاسی تألیف ترجمه شدند که دانش روز عکاسی دنیا را در اختیار عکاسان ایرانی قرارداد.[۷۸] خود شاه هم مشخصاً در دوره به عکاسی پرداخت. دوره اول از حدود ۱۲۷۵ تا ۱۲۹۵ که به مدت بیست سال مداوم ادامه داشت و دوره دوم از ۱۳۰۲ تا آخر سلطنتش. عکس‏های دوره دوم، به دلیل دیدن کار عکاسان اروپایی که او در طول سفرهای خود ملاقات می‏کرد، پخته‏ تر و منسجم‏ تر هستند. برخی آثار او در دوره دوم نشانگر تلاش او برای گذر از شیوه‏های عادی عکاسی و تجربه نگاه‏های نامعمول‏تر است.[۷۹]

داستانی با عنوان حکایت پیر و جوان را از آثار ادبی ناصرالدین شاه دانسته‏ اند. این داستان به سبک رایج داستان‏های اروپایی قرن نوزدهم نوشته شده و در مقایسه با آثار معاصر خود جالب توجه‌است. داستان در ۱۲۸۹ هـ ق خلق شده و نسخه موجود آن به خط عبدالکریم منشی طهرانی نگارش یافته‌است.عبدالله انوار در فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی و ایرج افشار «حکایت پیر و جوان» را اثر ناصرالدین شاه شمرده‏ اند.

اصلاحات

ایجاد نیروی دریایی

ناصرالدین‌شاه قاجار، تحت تاثیر افکار امیرکبیر، به دنبال ایجاد یک نیروی دریایی در دریاهای شمال و جنوب کشور بود. و در ۱۸۶۵ م. (۱۲۴۴ خورشیدی) این کار را با خرید رزمناوهای پرسپولیس و شوش برای ایجاد امنیت در خلیج فارس و دریای مکران آغاز نمود. کشتی توپ‌دار شیروخورشید تنها کشتی ایرانی در دریای خزر در این سال‌هاست.

برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون

ناصرالدین شاه فرمان داده‌بود که شورایی از وزیران و چهره‌هایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امین‌الملک، علاءالدوله و ناصرالملک بودند. ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا می‌دانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان می‌انجامد.

ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزا ملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.

فرزندان

نا صرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد.او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند . زن‌های عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند.


عکس هایی از دوره ناصرالدین شاه



 

گربه ناصرالدین شاه

      ببری خان به غلط نام گربه ای بود آلا پلنگ که شاه او را بسیار دوست می داشت .در آن اوان شاه را تبی سخت عارض شد وروزی چند در بستر بیماری وناتوانی بخوابید.گربه مزبور که تازه بچه آورده بود روز بعد به اقتضای طبیعت به تغییر مکان انها پرداخت .هنگامی که یکی از بچه هایش را به دندان گرفته بود و از کنار بستر می گذ شت .زبیده خانم ملقب به امینه اقدس به درون اتاق آمد ودر را که گربه از همان به درون آمده بوداز پشت خود بست .گربه همین که راه بیرون شدن را بسته دید چند دور گرد بستر گشت ودر پای شاه سر گردان ایستاد .زبیده خانم از مشاهده این احوال رو به شاه کرده گفت:قربان امشب عرق خواهید کرد وتب خواهد برید.از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد وپس از آن ببری خان مقامی بلند یافت ودارای تشک اطلس و پرستار وخوراک مخصوص شد .                                             

(دوست علی خان معیرالممالک :زندگی خصوصی ناصرالدین شاه)ص88

ناصرالدین شاه وعلما 

 ناصرالدین شاه در اوائل سلطنتش برای زیارت مشهد مقدس عازم آن دیار شد .سر راه در شهر سبز وار اطراق کردند .روزی نزدیک ظهر به خدمت آیت الله سبزواری که بعد از مرحوم ملاصدرا بزرگترین فیلسوف زمان بود رسیدند پس از قدری گفتگو شاه عرض کرد که دستور ناهار بدهید ومیل دارم که هر چه هر روز خودتان میل می فرمایید همان را آماده سازند .

    آیت الله به فردی که مامور پذیرایی بود  دستور داد که ناهار را بیاورید ظروفی دوغ  ودو عدد قاشق چوبی ومقداری نان خشک شده حاضر کردند .مرحوم سبزواری با دست خود نان ها را خرد و در ظرف دوغ ترید کرده پس از به هم زدن قاشقی به شاه داد ند وفرمودند بسم الله بفرمایید وخودشان مشغول شدند

    شاه به ناچار قاشقی نان ترید شده به دهان گذاشت اما فرو بردن و جویدن نان خشکیده برای ایشان سخت بود .پس از صرف غذا موقع خدا حافظی شاه کیسه ای پول تقدیم آقا کرد .آقا فرمودند :پولتان را بردارید چنان که  نان ما از گلو ی شما پایین نمی رود پول شما هم از گلو ما پایین نخواهد رفت .

 (نفیسی سعید:تاریخ اجتما عی وسیاسی ایران دردوره معاصر)437

۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
پارسا فرخ زاد